فرارو- آرمان شهرکی؛ افزایش قیمت خودرو طی هفتههای اخیر، نمونهی بارزِ هم ستم و هم بیاخلاقی اقتصادی است. بیش از 5 دهه حمایتهای بیدریغِ دولتی، منجر شده به فنّآوریهای بیش از نیم قرن پیش. خدا میداند که بدنهی شاغل در شبهصنعت خودروسازی، بهرهشان از سودهای کلانِ کارخانه چقدر است. بنگاهایی که نبودشان به بودنشان مرجح است زیرا اگر ملت همین خودروهای موجود را میان خود با قیمتی منصفانه مبادله میکردند آبازآب تکان نمیخورد که هیچ چه بسا بهتر هم میشد.
وقتی در صنعتی، بنگاهها بر سر قیمتهای بالا با یکدیگر رقابت میکنند یعنی آنجا که گرانترینها در بازار حکم میرانند؛ این معنای دقیق انحصار است. انحصار، غالبا حولوحوش کالاهای ضروری همچون خودرو رشد میکند. سازوکارهای سیاسی در "ضروریساختنِ" خودرو در ایران نقش داشته و دارد. به عبارتی کلیّه تحولات رخداده در این بخش باید ذیل چهارچوب کلّیِ اقتصاد سیاسی به مثابهی یک رشتهی دانشگاهی موشکافی شود.
راههای جایگزین زیادی وجود دارد. فرض کنید اگر در کالاهای جایگزین یا رقیب یعنی ناوگان حملونقل عمومی و زیرساختهای آن، سرمایهگذاری، و همهنگام از طریق رسانه، فرهنگِ استفاده از آن تبلیغ میشد؛ در اینصورت، از میزان ضروریبودنِ خودرو بهشدّت کاسته میشد و محیط زیست هم در امان میماند.
متاسفانه، خودرو در ایران، کالایی "بیکشش" یا "کمکشش" است. یعنی هرچقدر قیمت کالا افزایش مییابد بازهم برای آن خریدار هست؛ این امر سه علّت دارد: یکی ضروری بودن کالا، دیگری انحصار، و دیگری فرهنگِ کاسبکاری و یکشبه پولدارشدنِ شیوعیافته در جامعه که ماحصلِ کاهش قدرت خرید، احساس ناامنی اقتصادی و سیاسی، و دودودمی است که فضای سیاسیِ کشور را تیرهوتار کرده. احساسی میان مردم هست با این مضمون که همهچیز رها شده و برنامهریزیِ خاصّی در بسیاری از جنبهها از سوی متولّیان وجود ندارد؛ اوضاع باری به هرجهت پیش میرود و در این میان، فساد رشد کرده و به راه خود می رود. قانونمداری چه به عنوان یک خصلت فردی و چه یک روح جمعی یا رویهی حاکمیتی کمرنگ شده.
طی هفتهی گذشته نرخ خوردو بازهم افزایش پیدا کرد. بی هیچ دلیل یا توضیحی، در اقدامی غیرانسانی. قیمتها بیش از شش تا هفتبرابرِ قیمت واقعی یا تمامشدهی کالا یا همان ارزش مصرفی است. ارزش مبادلهای، بر بازار خودرو حکم رانده و عرضه و تقاضا را میزان میکند. فیالواقع، خودروسازها به علّت اشتهای سیریناپذیر برای سود به هر قیمتی که شده، و نبود اتحادیهها و سندیکاها یا سازوکاری برای حمایت از مصرفکننده، نه بر اساس نظریهی کارگریِ ارزش، که بر اساس فرمولِ طرف تقاضا در اقتصاد که آبشخوراش، اقتصادِ بی رحمِ مکتب اتریش و کارل منگر Karl Menger است؛ قیمتِ تمامشده را بر اساس بی هنجاریهای موجود در یک جامعهی بیمار و مستاصل، تعیین میکنند؛ فرمول و دستور این است: مرگ بر کارخانه، درود بر بازار، هرچه قیمت بالاتر میرود بازهم خریدار هست پس قیمتها را بالا ببرید دوستان! دلّالان هم در این میان تا می توانند از آب گلآلود ماهی میگیرند.
از منظر اقتصاد سیاسی، تحلیل طبقاتی مدیران و سرمایهگذاران کارتلهای خودروسازی و مناسبات اقتصادی و اجتماعیِ میان آنها، جای پژوهش و موشکافی دارد. لیکن کدام پژوهشگر میتواند و اجازه دارد وارد چنین حوزههای ممنوعهای شود؟
فشاری که این روزها کالاهایی همچون خودرو و مسکن به اقشار متوسط و کارگری وارد میکنند؛ از حیث شدّت، همپای تضییقات سیاسی-اجتماعی است. مفهوم قدرت یا کانونهای قدرت در صنعت خودروسازی باید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. امپریالیزم خودروسازی هرروز و هر ماه بخش عظیمی از درآمدهای ایرانیان را به کام خویش میکشاند.
ایران بزرگترین خودروساز خاورمیانه است؛ لیکن، این شبهصنعت، تا کنون خود را بهروز نکرده ارتقاء نبخشیده و صادرات کمی داشته است. بیش از 60 برابرِ صادراتاش، مصرف داخلی داشته. نسبت چنین صنعتی با منافع ملّی چیست؟ بهتر نبود روی زعفرانِ ایران، فرش ایران، گردشگریِ ایران، برنج و چای ایران، آفتاب و باد ایران سرمایهگذاری میکردیم؟ صنعتی که برای جبران خساراتِ ادّعاییِ ناشی از تحریم، تنها بر روی مصرفکنندهی بیپناه فشار میآورد نمی تواند ملّی باشد.
لذا، مردم بهمثابهی خریداران باید در خصوص مواردی که برمیشمرم با یکدیگر همراهی کنند تا جلو دلالان و انحصارگران را بگیرند. هرچه باشد آنها از آسمان نازل نشده و در بطن همین جامعه رشد کردهاند. اینها مواردی هستند که مستقیم یا غیرمستقیم به اخلاقیات و شراکتش در اقتصاد مرتبط هستند به این چیزها در اقتصاد میگویند تجارت منصفانه یا fair trade.
همچنین پیشفرض من در این پیشنهادها این بوده که اقدامی مسئولانه در خصوص کاهش قیمت خودرو صورت نخواهد گرفت دستکم به این زودیها. بهتر است مردم همچون یک کلیّتِ انداموارِ زنده سعی کنند تا ریشهی کمکششیِ صنعت خودرو را درسه حوزه بخشکانند. نخست، خودرو را از دایرهی کالاهای ضروریِ بیجایگزین خارج سازند؛ دوم، با انحصار مبارزه کنند؛ و در نهایت، از فرهنگ دلال بازی دست بشویند:
1- به خرید خودروهای دستدوّم رو کنند. آنها هم کیفیت بهتری دارند هم چون فروشنده قیمت کمتری بابت آن پرداخت کرده شاید به سود اخلاقیتر و منصفانهتری رضایت داده؛ خودرو را بفروشد. تفاهمِ رودرروی میان دو انسان، راحتتر از گفتوگو و تفاهم میان یک کارتل اقتصادی با یک انسان است.
2- از کسب سودهای بادآورده و دلّالبازی در خودرو صرفنظر کنند. روی سخنام بهخصوص آنها هستند که میخواهند با ثبتنام در وبسایتِ خودروساز، با قیمت کم بخرند و در قیمت زیاد بفروشند. آنها باید درنظر داشته باشند که این، آب به آسیابِ دلّالها و انحصار ریختن است؛ این امر سبب میشود تا قیمتهای بالا در بازار ثابت شده و دیگر هیچوقت کاهش نیابند. بسیاری خریداران خودروهای صفرکیلومتر، تنها کسانی هستند که از سر استیصال میخرند. نباید گذاشت تا به آنها اجحاف شود.
3- نخریدن خودرو به طور کل در این روزگار یک اقدام و کنش بخردانه و اخلاقی است.
4- میتوان، در مسیرهای درونشهری از ناوگان عمومی و محدودِ کنونی استفاده کرد. این امر در مسافرتهای بینشهری نیز امکانپذیر است؛ سخت است غیرممکن نیست.
5- درحال حاضر خرید خودرو به واسطهی بالارفتنِ حتی هزینههای پس از خرید از جمله، جریمههای سرسامآورِ رانندگی، بیمههای سالیانه، تعمیرات، استهلاکِ زودهنگام، و بهخصوص مصرف سوخت؛ اصلا یک سرمایهگذاری خوب و منطقی نیست. لذا میتوان اندک پساندازی برای روز مبادا کنار گذاشت مثلا برای هزینههای پزشکی که پس از بادِهواشدنِ طرح بیمهی سلامت درحال افزایش است. بههرحال وقتی دندان شما درحالِ پوسیدن است باید کشیده یا عصبکشی شود؛ همسرتان باید وضعحمل کند؛ دچار بیماریِ خاص هستید داروتان نایاب است و داروی ایرانی هم بهواسطهی کاهش هزینه از سوی داروساز، تاثیر نمیکند؛ کودکِ کار در خانه دارید که هرروز با آسیبهای روحی و بدنیِ محل کار روبروست و امثالهم، در چنین وضعیّتهایی فرقی نمیکند که شما با اتومبیل خودتان راهی بیمارستان شوید یا اتوبوس شرکت واحد یا تاکسی یا احیانا با خودروی همسایهای که هنوز مراعات همسایهگی را میکند.
6- آنها که بیش از یک خودرو در خانه دارند میتوانند لطف نموده و با همان منطق موجود در گزینهی شمارهی یک، خودروی اضافیِ خود را با قیمتی عادلانه بفروشند. وقتی در مملکتی چند میلیون خانهی خالی هست؛ حتما خانوادههایی هم هستند که چند خودرو داشته باشند. چیز عجیبی نیست.
7- میتوان از کارآفرینیهای موجود در حملونقلهای شهریِ عمومی حمایت کرد. تاکسیهای اینترنتی در کششپذیرشدنِ بازار خودرو نقش ویژهای دارند. تاکسیدارهای سنتی ما باید از آنها استقبال کرده و خود نیز کار با اپلیکیشنهای ضروری را بیاموزند. فضای مجازی در دمیدن روح مساوات در جوامع نقش بهسزایی داشته و دارد. تبعیض در عالم واقع میتواند با نوعی عدالت سایبری جبران شود.
8- میتوان کمی سرکیسه را شُل کرد و علاوه بر کرایه، اندکی به تاکسیدارها و مسافرکِشها که جزء اقشار کمدرآمد و کارگریِ شریفِ میهنمان هستند انعام داد تا سود حاصل از چنینکارهایی در بخش نیمهدولتی و خصوصی قدری افزایش یابد. آنها شایستهی احترامی ویژه هستند و شغلشان بایستی در طبقهی شغلهای پرفشار قرار بگیرد. انعام، صدقه نیست و در بسیاری از کشورها یک فرهنگِ جااُفتادهی عمومی است. آنها که میتوانند اگر انعام بدهند؛ اخلاق و انسان را بر اقتصاد چیره میکنند.
9- برای آنها که نیازی به طی مسافتهای طولانی بین خانه و محل کار ندارند؛ دوچرخه جایگزین خوبی برای رفتن به محل کار است و آدمی را تا حدودی از خودرو بینیاز میکند. به کشورهایی همچون ویتنام، اندونزی، هند و چین نگاه کنیم. با دوچرخه به محل کار رفتن خجالت ندارد. بالاخره باید کسی از جایی شروع کند.
10- عدم استفاده از خودرو یا خودرو نداشتن امید به زندگی را در ایران کمی افزایش میدهد. دقت کنیم که پس از بیماریهای قلبی عروقی، تصادفات ناشی از رانندگی، دومین عامل مرگومیر در ایران است. گاهی وقت ها که حلِّ مسالهای دشوار است بهتر است صورت مسئله را پاک کرد.
11- در بسیاری از شهرهای کوچک ایران و شهرستانهای دورونزدیک، ترددهای عصرانه و شبانه همراه با شنیدن موسیقی در خودرو، تنها تفریحی است که باقی مانده بهخصوص برای نوجوانان. میتوان همین تردد را پای پیاده هم داشت؛ هم سالمتر است هم تعاملات اجتماعی را در عرصهی عمومی افزایش میدهد.
12- در بسیاری از کشورهای اروپایی، وامهای کمبهره و طولانیمدّت برای خرید خودرو می دهند؛ لیکن بازهم به دلیل زیرساختِ قویِ ناوگان حملونقل درونشهری و بینشهری، و فرهنگ استفاده از آنها، کسی رغبتی به استفاده یا تملک خودروی شخصی ندارد. آنجا داشتن خودرو ربطی به طبقهی اجتماعیِ افراد نداشته و اسباب تفاخر نیست. عادت کنیم که به استفاده از دوچرخه یا پیادهروی تفاخر کنیم. عادت کنیم که اگر سواره هستیم؛ بیاندیشیم و تمرین کنیم که این پیادهها هستند که بر خیابانها حکم میرانند نه باالعکس.
13- با انحصار در هر لباس و هر بخشی که هست مبارزه کنیم بهخصوص در اقتصاد که کمرشکن است. قبل از ثبتنام در وبسایت خودروساز کمی اندیشه کنیم که چقدر پول برای چه چیزی و کِی هزینه میکنیم؟ این روزها انحصار در بازار مواد غذایی هم دیده میشود؛ شکل جدیدی از انحصار که از اتحاد حاصل میشود؛ اتّحادی نامقدّس میان چندین بنگاه تولیدی برای افزایش همزمان قیمت بهنحوی که مصرفکننده مجبور شود سرانجام با قیمت بالا خریداری کند. حتی اگر افزایش قیمت ماحصل افزایش هزینههای تولیدی باشد؛ تولیدکننده نمیتواند بار چنین افزایشی را بر دوش مصرفکننده بگذارد او باید از یارانههای دولتی بهره ببرد تا جبران افزایش هزینهها بشود اگر چنین نکند خریدار با درایت نسبت به عدم خرید در قیمتهای بالا اقدام نماید. مصرفکنندهی ایرانی تا کجا میتواند از جیب خویش برای سرپا ماندنِ تولیدکنندهی داخلی هزینه کند؟ تولیدکنندگان باید توجه داشته باشند که خود مصرفکنندهای هستند در بنگاههای متعددِ دیگر.
14- درست است که قدرت خریدمان هرروز که میگذرد اُفت میکند؛ لیکن باید این تهدید را به فرصتی کمنظیر بدل ساخت. اینکه طبقهی متوسط و فرودست در ایران هرروز بیشتر از روزِ قبل یکجور و یکدست میشوند... به قول دورکهیم جامعهشناس فرانسوی، افزایش ثروت ازآنجا که آرزوهای آدمی را با سرعتی جنونآسا افزایش میدهد؛ یکی از دلایل مهم خودکشی است. از این حیث کسی چه می داند شاید آنکه عاشق ساختِ یک مرکز خرید بزرگ است از آنها که ...ترین در خاورمیانه هستند؛ یا آنکه خودرو میخرد یا مِلک، تا فردای روز بفروشد و مابقی زندگی را در خانه بخورد و بخوابد؛ از خلایی دردناک در وجوداش رنج میبرد؛ انسانِ ناشادی که سرشار از عقدههای التیامناپذیر است. پس اینچنین نباشیم؛ بر ثروتاندوزی و سودجویی و پولپرستیِ خویش حد بزنیم؛ با کشتنِ منفعت شخصی، پای فرهنگ و نوعدوستی را میان بکِشیم.
15- بازار فرهنگ و اخلاق را بیکشش کنیم؛ به این معنا که راهیِ نمایشگاه کتابِ شهرمان، کتابخانهی دانشگاهمان، یا اتاق مطالعهی خانمان شویم؛ حتی اگر شکممان از گشنهگی غاروغور می کند و قیمت کاغذ و کتاب بالا رفته باشد. فکر کنید مملکتی را که مثلا اگر پیاز گران شد جامعه سریعا بی خیال پیاز شود؛ ولی اگر کتاب گران شد آنقدر احساس نیاز باشد که همگی بازهم سر در جیب مراقبت داشته باشند. ایمان دارم که اکثر ایرانیها با آن جماعتِ پیازخور هیچ میانهای ندارند همان انحصارگرانِ بیگانه با فرهنگ که نه از سرِ هوش وافر خویش که از قِبَلِ مصونیّتی که بهشان اعطاء شده یا برای خویش دستوپا کردهاند و اطلاعاتی که رانت در اختیارشان گذاشته به ثروت و مدیریت رسیدهاند. ایرانیها از خلال فرهنگ اخلاق هنر و کتاب، بسیاری از دشمنان و بدخواهان خویش را نرمخو و سربهراه کردهاند. امیدوارم روزی فرارسد که این سخنِ پیشگویانه که شکم گرسنه ایمان ندارد در این کشور بهعکس شود. به قول هوزیِرHozier آهنگساز و خوانندهی ایرلندی چه بسا که بسیاری مردمِ باایمانِ گرسنه داشته باشیم We've a lot of starving faithful