هممیهن نوشت: بعد از قهرمانی آرژانتین در جام جهانی سردبیر روزنامه یادداشتی با تیتر «نسخه پاک مارادونا» نوشت. حرفش این بود که با قاطعیت میتوان گفت لیونل مسی، در قیاس با دیهگو مارادونا انسان پاکتری است. بعد هم نتیجه گرفته بود که با این شیوه زندگی اگر بخواهد میتواند جامجهانی بعد را هم شرکت کند.
بعد از آن یادداشت خیلی به شیوه زندگی مسی فکر کردم. فکر کردم احتمالا شبها ساعت ۷ شاماش را میخورد. بعد نخ دندان میکشد. شیرش را میخورد و مسواک برقیاش را روی دندانهایش میگیرد و فلوراید خمیر دندان را هم قورت میدهد. ساعت ۸:۳۰ به تخت خواب میرود.
اگر در اسپانیا باشد همزمان سریال شبکه ملی اسپانیا را میبیند. وسط سریالدیدن به آگوئرو اساماسهای کارمندی میزند و زنش سرش داد میزند لئو بلند نخند بچهها از خواب بیدار میشوند. لئو هم قرمز میشود و میگوید چشم خانمی شما فقط بخند من تا آخر عمر خفه میشوم.
از اینجا به بعد ذهنم را پاک میکنم و میگذارم مسی ساعت پنج صبح از خواب بیدار شود. سوئیتشرتش را به تن کند و دو کیلومتر روی تردمیل بدود و بعد توی استخر بپرد وتر و تازه سر میز صبحانه بنشیند. برای بچهها املت توی بشقاب بگذارد و خودش آبپرتقال بخورد. بعد هم حاضر شود و به باشگاه برود.
این سبک زندگی را مقایسه کنید با دیهگو آرماندو مارادونا. بچه سرتقی که هر کجا رفت یک گندی بالا آورد. تا آخر خلاف و لاابالیگری رفت. آنقدر که آخر عمری میخواست جلوی دوربین استریپتیز کند. بچههایی داشت که هیچوقت گردن نگرفت. اینقدر خرابکاری کرد که میشد دربارهاش مثنوی هفتادمن نوشت.
حرف آقای سردبیر از یک زاویه درست است. ولی زاویهاش با خیلیها از جمله نگارنده زاویه دارد. دیهگو هر چه بود و هرچه کرد، پاک زندگی نکرد. زندگیاش را هر جور که شخم بزنی خبری از پاکی نمیبینی.
مارادونا جان شیفته داشت و این دلیلی بود که اینقدر دوستداشتنیاش میکرد. دیهگو درد را زندگی کرد و درد را میفهمید. برای رفتار و اظهارنظرهایش اپروچ داشت و در برابر ظلم سکوت نمیکرد. در برابر نژادپرستی ایتالیاییها هم ساکت ننشست.
در برابر جنگطلبی آمریکا واکنش نشان داد. آنقدر که میگفت من از هر چه از آمریکا میآید بدم میآید. با تمام توان از آن بدم میآید. عکس مسی را که با جام جهانی در تختخواب دیدم به خودم حق دادم که مارادونا را بیشتر دوست داشته باشم.