۲۰-۳۰ سال قبل، پدر و مادرهایمان به کتاب ها، دورههای آموزشی و اینترنت برای بالا بردن دانش خود دربارهی نحوهی صحیح تربیت فرزند دسترسی نداشتند. به همین دلیل فرزندان نه به شکل اصولی، بلکه صرفاً بر اساس باورها و تجربیات شخصی والدین تربیت میشدند؛ بنابراین تعجبی ندارد که بسیاری از چیزهایی که از نظر پدر و مادرهای ما ارزشهایی تغییر ناپذیر و غیر قابل بحث محسوب میشدند، در حقیقت اینگونه نبودند.
به گزارش روزیاتو، بسیاری از این باورها حالا دیگر بی معنی به نظر میرسند و ما نیز نباید ادامه دهندهی آنها باشیم.
«بدون مدرک دانشگاهی نمیتوانی هیچ شغل خوبی پیدا کنی!» بسیاری از مردم در دوران نوجوانی این جمله را شنیده اند؛ و بسیاری از ما هم به آن اعتقاد داشتیم، اما حالا حتی نمیدانیم مدرک دانشگاهی مان را کجا گذاشته ایم. بسیاری از کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند وارد مشاغلی میشوند که نیازی به این نوع آموزش ندارند. امروزه کارفرماها در کارکنان خود بیشتر به دنبال مهارتهای کاربردی هستند تا تحصیلات دانشگاهی.
بعد از اتمام دوران مدرسه، شاید بهتر باشد در رفتن به دانشگاه عجله نکنید و خوب به این فکر کنید که آیا واقعاً به تحصیلات دانشگاهی نیاز دارید یا خیر.
در گذشته بچههایی که غذای خود را تا آخر میخوردند را تحسین میکردند و اندکی فربه بودن نشانهی سالم بودن محسوب میشد. اما عادتهای غذایی بدی که در کودکی شکل میگیرند، اغلب منجر به بروز چاقی و اختلالات غذایی در دوران بزرگسالی میشوند.
داشتن یک برنامهی شلوغ میتواند باعث خستگی کودک شود، امری که به وضوح هیچ مزیتی برای او ندارد.
کارشناسان به والدین توصیه میکنند فرزند خود را تحت فشار نگذارند و به او فرصت دهند تا استعدادهایش را کشف کند و سپس در اینباره تصمیم بگیرند که فرزندشان به آموزش بیشتر نیاز دارد یا خیر.
کاش اینگونه بود، اما حقیقت زندگی چیز دیگری است؛ هر چیزی هم که مردم بگویند، واقعیت این است که پول میتواند ما را خوشحالتر کند.
پدر و مادرها باید اصول پایهای مدیریت پول را به فرزند خود یاد دهند. این امر باعث شکل گیری عادتهای اقتصادی درست در فرزند و دستیابی به موفقیت مالی در دوران بزرگسالی میشود.
در گذشته بسیاری از اوقات بچههای بزرگتر خانواده مجبور بودند زمان زیادی را صرف مراقبت از خواهر و برادر کوچکتر خود کنند. آنها مجبور میشدند زمانی که میتوانستند با دوستان خود یا به انجام سرگرمی هایشان بگذرانند را فدای نیازهای خواهر و برادر کوچک ترشان کنند.
روانشناسان، اما حالا میگویند انجام برخی وظایف والدین توسط فرزندان ممکن است آسیبهای روحیای به آنها وارد کند، تا حدی که سبب شود خود در دوران بزرگسالی میلی به بچه دار شدن پیدا نکنند.
در دهههای اخیر، نقشهای جنسیتی دیگر اهمیت چندانی ندارند. زنان امروزه میتوانند شغل موفقی داشته باشند و مردان میتوانند مرخصی بعد از تولد فرزند بگیرند و مشارکت زیادی در کار خانه دارند.
امروزه بسیاری از آدمها دوخت و دوز و تعمیر کردن وسایل مختلف را بلد نیستند و هیچ اشکالی هم ندارد. با وجود متخصصان زیادی که میتوان به راحتی از آنها کمک گرفت، هیچ لزومی به این کار نیست.
امروزه دیگر دیدن مادران مجردی که به تنهایی فرزند خود را بزرگ میکنند، چیز عجیبی نیست و نگاه بدی که ۳۰ سال قبل نسبت به این موضوع وجود داشت، دیگر وجود ندارد. حالا زنها در بسیاری از موارد خودخواسته و نه از روی اجبار، تصمیم به بزرگ کردن فرزند خود بدون همسر میگیرند. به علاوه، در دهههای اخیر، تعداد پدران مجرد هم بسیار بیشتر شده است.
به دلایلی در گذشته مردم اعتقاد داشتند ابراز احساسات به فرزند خود با مثلاً در آغوش کشیدنش یا تعریف و تمجید از او، باعث لوس شدنش میشود. این باور اصلاً نتیجهی مثبتی نداشت: به وجود آمدن نسلی از پدر و مادرها که خود از والدین شان به اندازهی کافی عشق نگرفته بودند و به همین دلیل، نمیتوانستند به فرزندان خود هم عشق دهند.
بعضی موضوعات بود که در گذشته هرگز دربارهی آنها صحبت نمیشد؛ مثلاً زمانی که بچهها میپرسیدند بچهها از کجا میآیند، پدر و مادرها بسیاری از اوقات در جواب میگفتند که لک لکها آنها را میآورند. نتیجهی آن شکل گیری نسلی بود که تجربیات عاطفی خود را بدون داشتن شناخت صحیح دربارهی مسائل جنسی آغاز میکردند. آنها صرفاً به توصیهها و اطلاعات ناقص و پراکندهای که از دیگران، کتابها و فیلمها به دست آورده بودند، اتکا میکردند. این موضوع تبعات بدی داشت و آنها را درگیر مشکلات هم جسمی و هم روحی میکرد.
در گذشته برای مقتصد بار آوردن بچهها به آنها گفته میشد که از بعضی چیزها باید صرفاً در مواقع به خصوصی استفاده کرد. مثلاً والدین فرزندان خود را مجبور میکردند بعضی لباسهای خود را تنها در مهمانی به تن کنند. اما این کار باعث میشد بچهها نتوانند از داشتههای لذت ببرند و این وسایل خیلی زود بلااستفاده میشدند.