فرارو- آرمان شهرکی؛ از 1934 تا پایان دههی سی یعنی سال 1940، بیش از 400 هزار کیلومتر مربع از اراضی کشاورزی و مراتع ایالتهای اُکلاهاما و تگزاس به دلیل خشکسالی طولانی، شیوههای شخم اشتباه از سوی کشاورزان، شخم عمیقی که ریشهی بسیاری از گیاهان موثر در تثبیت خاک را از جا میکند و نیز عدم استفاده از تکنیکهای کشاورزی در سرزمینهای خشک فیالمثل آبیاری قطرهای یا کاشت گیاهانی سازگار با اقلیم بیابانی با نیاز آبی کم، در اثر فرسایش خاک با ریزگردهایی سیاه انباشته شد که طوفانهای شن مهیبی را به مدت بیش از هشت سال موجب گشت.
طوفانهایی که گاه با طی مسافت هزاران کیلومتری سر از مکزیکوسیتی، کلرادو، نیویورکسیتی و واشنگتندیسی درمیآوردند.
دهها هزار خانواده ساکن در اُکلاهاما یا همان اُکیها {Okies} بیجا و مکان و آوارهی ایالتهایی همچون کالیفرنیا یا سایر ایالتهایی شدند که خود درگیر رکود بزرگ اقتصادی دههی سی بودند سالهایی که در آمریکا به سیِ نحس {dirty thirties} و فاجعهای که به داستبُل {Dust Bowl} شهره گشت.
در 14 آوریل 1935، معروف به یکشنبهی سیاه آنچنان طوفان مهیبی درگرفت که از جنوب کانادا تا تگزاس قریب به 12 میلیون پوند ریزگرد شعاع دید را تا 4 متر کاهش داد و روز را در حجاب تاریکی فرو برد.
به فاصله تنها چندسال بزرگترین مهاجرت در تاریخ معاصر آمریکا بوقوع پیوست: بیش از سه و نیم میلیون مهاجر و آواره. واژه اُکی در ترمینولوژیِ عامه بدل به کلمهای شد برای توصیف بیخانمانان. بسیاری از اینان که داروندار خویش را بارِ تریلرها یا خودروهای فرسودهی خویش کرده بودند در میانههای آوارهگی به غرب در اثر بیماریهای ریوی بخصوص ذاتالریه یا سوءتغذیه جان دادند.
پاسخ و واکنش دولت اما بسیار گسترده بود. تاسیس نهادها و گروههایی همچون خدمات حفظ و تثبیت خاک {Soil Conservation Service} که به تهیه نقشههایی مبسوط از خاک مناطق آسیبدیده و نیز گرفتن عکس از نماهای هوایی پرداخت. تاسیس تشکلی با نام خدمات جنگلداری ایالات متحده {United States Forestry Service} که به غرص نهال و کاشت درخت در املاک خصوصی اقدام نمود. و نیز سازمان اجراییِ اِسکان مجدد که به کشاورزان و ساکنین آسیبدیده کمک میکرد تا در مناطق همجوارِ کمتر در معرض خطر مستقر شوند. طی 100 روز نخستِ ریاست جمهوریِ فرانکلین روزولت دولتش بهسرعت برنامههایی را جهت جلوگیری از فرسایش خاک به اجرا گذاشت.
در قالب برنامه ی نیودیل {New Deal} کنگره ی آمریکا طرحی را با نام طرح تخصیص محلی و محافظت از خاک {Soil Conservation and Domestic Allotment Act} تصویب نمود که ملّاکین را ملزم میکرد تا یارانههای اختصاصی دولت را با کارگرانی که بر روی زمینهاشان کار میکردند سهیم شوند. هدف نهایی این قانون برابری درآمدی فعالیتهای کشاورزی و غیر کشاورزی از طریق پرداختها و مساعدتهای مالی به کشاورزان بود. تحت لوای همین قانون بود که بیش از شش میلیون راس دام جهت تغذیهی آنها که زیر خط معیشتی فقر رفته بوده و از گرسنگی رنج می بردند ذبح و بینشان تقسیم شد. روزولت شخصا دستور داد تا کمربند سبزی طولانی با کاشت 200 میلیون اصله درخت از کانادا تا تگزاس کشیده شود تا جلوی وزش باد را گرفته، آب را در زمین نگاه داشته و خاک را تثبیت کند. همچنین مراکز خدمات ترویجی شیوههای جلوگیری از فرسایش خاک و چندکشتی را به کشاورزان آموزش میدادند.
در توضیح شرح خدمات پروژه موسوم به Aeolian Research که در همان سالها جهت مطالعه تاثیر وزش بادها و طوفانها بر ساختار خاک مناطق به اجرا درآمد میخوانیم که از اهداف مهم این پروژه عبارت بوده است از شناسایی و تحلیل فیزیک ریزگردها و ماسه بادیها، مطالعه ی فرسایش خاک و جلوگیری از آن توسط نوع شخم و خاکورزی، کشت گیاهان و دیگر اقدامات و....
از دیگر پروژههای مهم میتوان به پروژه تاریخ شفاهی داستبل که مشتمل است بر صدها مصاحبهی انجام شده با آسیبدیدگان توسط گروههای تحقیقاتی دانشگاه اُکلاهاما سیتی اشاره نمود.
داستبُل منشاء الهام بسیاری از هنرمندان و نویسندگان آمریکایی در خلق آثاری بدیع شد که از مهمترین آنها میتوان به رمان خوشههای خشم {The Grapes of Wrath} اثر نویسندهی شهیر آمریکایی جان اشتاینبک {John Steinbeck} و نیز موسیقیدان فولکِ آمریکایی وودی گاسری {Woody Guthrie} اشاره نمود.
خشکسالی یک دههی اخیر در سیستان و طوفانهای متعاقب آن شباهتهای شگرفی به فاجعهی داستبل در تاریخ ایالات متحده دارد. که بخصوص میتوان به دو عنصر خشکسالیهای طولانی و طوفانهای شن مهیب اشاره نمود. جالب است که هر دو واقعه در دو کشور در برههای رخ داده که بلحاظ اقتصادی شرایط رکود بر اقتصاد بهسبب فزونی عرضه بر تقاضا در انواع بازارها حاکم بوده است. هردو واقعه آسیبهای اجتماعیِ وسیع بهدنبال داشته و کشاورزی را در مناطق درگیر متلاشی کرده است. از رهگذر شیاهتهای این دو پدیده و نیز مرور تاریخ مختصر داستبُل و خشکسالی در سیستان به چند نکته یا نتیجه مهم اشاره میشود:
(الف) در سطح ملی: مبارزه با پدیده خشکسالی در سیستان که مادر یا سرمنشاء تمامی آسیبهای اقتصادی و اجتماعی دیگر از جمله مهاجرفرستی سیستان و ناپایداریهای جمعیتی، مسایل امنیتی، حاشیهنشینی، زوال بخش کشاورزی، زوال و از ریختافتادگی مورفولوژی شهر زابل، و... میباشد همچون نمونه ی مشابهش در آمریکا تنها و تنها در سطح ملی و از خلال وضع طرحها و لوایح، تصویب قوانین و تعریف پروژههای ملی امکانپذیر است.
مواردی از این دست: بازخوانی و تفسیر مجدد کنوانسیون رامسر و معاهده آب رودخانه هیرمند در مجلس شورای اسلامی و تشکیل گروهی در سطح شورای عالی امنیت ملی.
این گروه با بازخوانی و بررسی تکتک بندهای معلقماندهی معاهده درصورت کوتاهی واهمالکاری از سوی دولت افغانستان باید از این دولت به دادگاه دادرسی کیفری بینالمللی شکایت برد. از طریق همکاری مابین وزارتخانههای متبوع دو کشور و مرتبط با مساله باید مشخص شود که میزان و حجم آب در پشت سدهای عظیم کمالخان و کَجَکی به چه میزان است و دلایل و توجیهات مسئولین و سیاستمداران افغانستانی برای عدم رهاسازی حقآبه هامون/ایران چیست؟ تشکلی دوملیتی همچون کمیساریای رود هیرمند از توان سیاسی و اجرایی کافی برای پیگیری این بحران ملی برخوردار نیست.
تخصیص بودجه به دانشگاه زابل و تعریف پروژههای تحقیقاتی از طریق همکاری مابین پژوهندگان این دانشگاه و دانشگاههای سراسر کشور از یکسو و دانشگاههای بینالمللی بخصوص دانشگاه Oklahoma State University که طرحهای تحقیقاتی فراوانی در خصوص داستبُل انجام داده و نیز نهادهای تحقیقاتی مختلفاز سوی دیگر به کاهش تبعات منفی فاجعه و احیانا یافتن راه حل کمک خواهد کرد.
توسعه کشاورزی چندکارکردی {multifunctional agriculture} مفهوم، رهیافت و راهبردی علمی است که میتواند به احیا و بازسازیِ بخش روبهمحاق کشاورزی در سیستان کمک نماید. تغییر گفتمان توسعه در سیستان از کشاورزی به صنعت و معدن یا هربخش دیگری اشتباه محض و خسرانی ابدی است.
احداث و توسعه مناطق آزاد تجاری تنها بعنوان مکمل توسعه کشاورزی باید عمل کنند. سیستان که زمانی انبار غلّهی کشور بوده تنها زمانی میتواند دگربار به چنین افتخاری دست یابد که معضل تامین انرژی در این دیار چه انرژی مورد نیاز منازل مسکونی و چه کشاورزی، از طریق تغییر منبع تامین از سوختهای فسیلی به انرژی های تجدیدپذیر خورشیدی و باد حل شود این نیز نیازمند تخصیص بودجه و تعریف پروژه های ملی است. میزان وزش باد و تابش مداوم خورشید در سیستان با هیچ کجای دیگر کشور قابل قیاس نیست چرا نباید از این منابع خدادادی استفاده شود؟
ب) در سطح بینالمللی: افغانستان چگونه کشوری است؟ اخیرا دیوید کمرون نخستوزیر انگلستان در گپوگفتی خودمانی با ملکه این کشور که به دلیل باز بودن میکروفونش به رسانهها درز کرد افغانستان را کشوری غوطهور در فساد دانست.
این گفته صرفنظر از تبختر استعماری نهفته در آن از وجوهی از واقعیت نیز برخوردار است. افغانستانِ درگیر در جنگ داخلی از یکسو و استقرار استعماری نیروهای خارجی از سوی دیگر در سپردن ادارهی سدهای عظیم این کشور به کارشناسان خارجی تردیدی به خود راه نداده و درگیرتر از آن است که بخواهد به بازگشایی پرونده کنوانسیون رامسر و تامین حقآبه سیستان رضا دهد؛ در چنین مسالهای ذینفع نیست بخصوص اینکه سیستم اداری این کشور اگر نگوییم تبعیت محض اما بههرحال از آمریکاییها حرفشنوی دارد.
ایران و آمریکا فراسوی دیوار عظیم بیاعتمادی پیشتر از اینها در دفع ناامنیهای مرزی و بخصوص ساقط نمودن طالبان در افغانستان همکاری کردهاند؛ حلّوفصل منازعهی آبی میان ایران و افغانستان که به بزرگترین فاجعهی زیستمحیطی و انسانیِاولی در سیستان انجامیده میتواند موضوع بعدی در همکاریهای کجدار و مریز ایران و آمریکا در جبههی شرق باشد؛ در این خصوص اشرف غنی نه قابل اعتماد است نه خواهان ونه آنقدر توانا که حق ایرانیها را بدانها بازگرداند.