bato-adv
کد خبر: ۳۰۸۰۶۷

ریشه‌های پریشانی دیپلماسی آل‌سعود

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۳ - ۱۱ اسفند ۱۳۹۵
کارشناس برجسته خاورمیانه، تحرکات سیاسی-نظامی عربستان سعودی را خطرناک می‌داند؛ اما این پادشاهی را توانمند رویارویی نظامی با ایران نمی‌بیند. امیر مدنی، ستون‌نویس خاورمیانه‌ای روزنامه نامدار «هافینگتون‌پست» ایالات‌متحده که دانش‌آموخته «مطالعات شرق» در دانشگاه رم و همکار «مرکز مطالعات خاورمیانه» در «مرکز مطالعات سیاسی سنت پیو کوئینتو» است، در گفت‌وگو با «دنیای‌اقتصاد» از دلایل وحشت عربستان از خاورمیانه جدید می‌گوید و قدرت عربستان را در تنش‌زایی با دلارهای نفتی می‌داند. پژوهشگر نهادهایی چون LIMES (مجله مطالعات ژئوپلیتیک ایتالیا) با واکاوی مناسبات تهران با منطقه و جهان و همچنین ریاض با منطقه و جهان، راهکارهایی را برای مقابله با سیاست‌های تهاجمی عربستان گوشزد می‌کند.

به گزارش دنیای اقتصاد، مدنی که از گفتار و کردارش آشکار است دلداده ایران و ایرانی است، پافشاری می‌کند که در حاشیه مصاحبه، اسناد اینترنتی گفته‌هایش به چاپ برسد تا همه پژوهندگان ایرانی به داده‌های بیشتری دسترسی داشته باشند و به درک بهتر امور کمک کنند. نویسنده چند کتاب و ده‌ها مقاله درباره کشورهای خاورمیانه که دانش آموخته معماری هم هست، برای این گفت‌وگوی مفصل 2 ساعت وقت گذاشت، دو ساعتی که با پافشاری او بر اهمیت نقش جامعه مدنی ایران به پایان رسید.

عربستان در طول عمر کوتاه دولت مدرنش، سیاست‌خارجی محافظه‌کارانه‌ای داشته است. شرایط منطقه‌ای هم به ریاض اجازه اتخاذ چنین سیاستی را داده است. اما عربستان در دو سال اخیر آشکارا از آن نوع سیاست‌ورزی فاصله گرفته و به شکل سیاسی یا نظامی دست به دخالت‌هایی برای حمایت یا مقابله با برخی جریان‌ها و گروه‌های منطقه زده است. آن محافظه‌کاری چطور به اینجا رسید؟
این گرایش اساسا با به قدرت رسیدن ملک‌سلمان آغاز می‌شود، از اینجاست که سیاست سنتی محافظه‌کارانه عربستان سعودی به اقتدارگرایی مداخله‌جویانه تبدیل می‌شود. این پروسه‌ای است که در آن قدرت بخش «سُدِیری» و محافظه‌کارتر آل‌سعود ترمیم می‌شود. پروسه ترمیم قدرت محافظه‌‌کاران شاخه سدیری آل‌‌سعود در حد و اندازه‌ای است که برخی از کارشناسان چون «کنث پولاک» پس از درگذشت ملک عبدالله، بانی برخی از اصلاحات جانبی و به قدرت رسیدن ملک سلمان، عربستان سعودی را عربستان سدیری می‌خوانند.

ملک سلمان که جلوه کنونی قدرت بسیار محافظه‌کار سدیری است، به گفته آگاهان، اوقات بسیاری را با محافظه‌کارترین مفتیان می‌گذراند، مفتیانی که اطاعت از ناسوت قدرت سیاسی وقت را با اطاعت از لاهوت یکسان گرفته و با نفی زمان و مکان و تاریخ هر گونه درک متفاوت از جهان و هستی و دین را نفی و کفر تلقی می‌کنند؛ مفتیانی ناتوان از درک ظرافت‌های عرفانی و فلسفی هستی که اگر «معراج‌نامه» ابو‌علی‌سینا و بایزید بسطامی را بر سبیل اتفاق خوانده باشند آن را عین کفر می‌دانند. پادشاه پیشین ملک عبدالله که از فرزندان بنیانگذار عربستان سعودی، ملک عبدالعزیز و مادری غیرسدیری بود، با انتصاب برادر تنی خود مقرین به جانشینی ولیعهد بر آن شده بود تا قدرت برادران ناتنی و سدیری خود را به گونه‌ای متوازن سازد.

اما با مرگ ملک عبدالله، ملک‌سلمان سُدیری، مقرین را از ولیعهدی خلع و محمدبن‌نایف (که رسانه‌های غربی او را MBN می‌خوانند) فرزند نایف‌بن‌عبدالعزیز سدیری را که دارای تحصیلات آمریکایی است به ولیعهدی و محمد‌‌بن‌سلمان (MBS) فرزند 30 ساله خود و تحصیلکرده عربستان را به جانشینی ولیعهد منصوب می‌کند. گذشته از وزارت دفاع، ملک‌زاده محمدبن‌سلمان بسیاری و شاید تمامی اهرم‌های قدرت اقتصادی و رسانه‌ای را نیز در اختیار دارد.

با ملاحظه کهنسالی و بیماری ملک سلمان و آنچنان که از سفرها و ملاقات‌ها و مصاحبه‌ها برمی‌آید، می‌بینیم که محمدبن‌سلمان (MBS) حکمران عملی‌ است. در دولت او، سیاست حمایت و پشتیبانی از گروه‌های مختلف مسلح و غیرمسلح و روابط با تل‌آویو وجود داشته و دارد و در سال‌های اخیر افزایش یافته است. پشتیبانی از گروه‌ها و نیروهای گریز از مرکز در ایران در چارچوب کلی صدور بحران و مشغول‌کردن حریفان است. اما عربستان نتایج بسیار اندکی گرفته و هزینه‌های بسیاری را در سطح ژئوپلیتیک پرداخت می‌کند.

رابطه با تل‌آویو که دیگر چندان پنهان نیست به نیت تغییر جو روانی اعراب و مقدمه خواست ایجاد پارامترهای توازنی جدید است و باید در چارچوب کلی‌تر و با ملاحظه تراژدی فلسطین دیده شود. استمرار تراژدی فلسطین امکان توازن جدید را بسیار دشوار و شاید نا‌ممکن می‌کند. البته مواضع همانندی که عربستان و ترکیه و تل‌آویو در کنفرانس امنیتی مونیخ بیان کردند، نشانه‌های خوبی نیستند و باید با دیپلماسی همه‌جانبه با آن مقابله شود.

خب وحشت این دسته از حاکمیت عربستان از چیست؟
در گذشته، مطابق توافقی عملی که بین آمریکا و عربستان وجود داشت، عربستان برای جهان صنعتی و آمریکا نفت ارزان تامین می‌کرد و آمریکا امنیت عربستان را.1 با تغییری که در حوزه انرژی و گسترش نسبی انرژی‌های جایگزین ایجاد می‌شود و با استخراج نفت حاصل شکافت صخره‌ای در آمریکا یعنی نفت شیل و نفت مشتق از قیر ماسه‌ای در کانادا و مساله گرمایش زمین در اثر کاربرد سوخت‌های فسیلی و بحران در مصرف، نقش و اهمیت عربستان به‌عنوان تانک جهانی نفت کاهش پیدا می‌کند.

از سوی دیگر اگرچه خشونت جنگ‌های کشورگشایانه برای دستیابی به منابع و بازارها، آفریننده خشونت تروریستی است، اما این خشونت تروریستی تهدیدگر امنیت جهانی و دارای زهدانی ایدئولوژیک نیز است. سیاست حمایت مالی از گروه‌های تندرو و ایجاد مراکز با آموزش‌های تخریبی و رادیکال در اکناف جهان مطابق شواهد به بخش خصوصی برخی از دولت‌های عربی-اسلامی و به‌ویژه به عربستان ارتباط می‌یابد.2 مطابق تحقیقات «لرتّا ناپلئونی»، روزنامه‌نگار اقتصادی ایتالیایی مقیم لندن، برای آموزش رادیکالیسم بنیادگرا مرتبط با خشونت تروریستی سالانه ۵ میلیارد دلار هزینه می‌شود و به گفته این روزنامه‌نگار بخش مهمی از آن رقم فقط توسط وزارت امور مذهبی عربستان تامین می‌شود.3 گزارش‌های سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای مختلف و مدارک «ویکی‌لیکس» در این خصوص اثبات‌گر هستند. آشکار شدن این روابط فشار جهانی سنگینی را بر عربستان و شیوخ متحد ایجاد می‌کند و آنها را به وحشت می‌اندازد.

در گذشته قدرت روسیه در خاورمیانه -که مورد وحشت سعودی‌هاست- توسط قدرت‌های دیگر مثل ایران یا عثمانیان یا ترکیه جدید، قدرت‌های مرتبط با انگلیس – به مثابه کشورهای حائل دارای تفاوت ذاتی - کنترل می‌شد، اما الان روسیه در خاورمیانه به‌طور مستقیم در توافق -اگرچه تاکتیکی- با قدرت‌های بازدارنده حائل پیشین همچون ایران و ترکیه و حتی آمریکا عمل می‌کند. آمریکا هم به دلیل انتقال محور اقتصاد جهانی از غرب به آسیا، نیرو و توجه خود را از حوزه مدیترانه و تا حدی از حوزه خلیج فارس به حوزه اقیانوس آرام منتقل کرده است.

از آنجا که آمریکا حریف و رقیب اصلی خود را چین می‌داند و این امر را آقای ترامپ به تندترین شکل و با نزدیک شدن به روسیه بیان و اعلام می‌کند، عربستان عملا خود را فاقد چتر حمایتی آمریکا می‌بیند. از سوی دیگر وزن ژئوپلیتیکی ایران بعد از سقوط طالبان و سقوط صدام در دو کشور افغانستان و عراق افزایش پیدا کرده است و توافق هسته‌ای بسیار مهم و امنیت‌‌آفرین ایران با جامعه جهانی و آزاد شدن میلیاردها دلار منابع بلوکه شده، بیشتر شده و این‌ها عملا ایران را تبدیل به یک بازیگر مهم‌تر در منطقه کرده است.

نکته مهم افزایش وزن ژئوپلیتیک ایران در اینجا است که این روند، قدرت‌های بزرگِ خواهان امنیت جهانی چون اروپا، آمریکا، روسیه و چین را در برابر خود ندارد. این در حالی است که تمامی این بازیگران با ملاحظه شبه جزیره عربستان به مثابه زهدان زایشی القاعده و داعش و مشابهات آن، شاهد و ناظر ارتباط تنگاتنگ ایدئولوژیک و مالی این موجودیت‌های تروریستی با عربستان و ملوک متحد و شیوخ اقتداگر به ایدئولوژی وهابی هستند.4 در سال گذشته میلادی سرویس‌های اطلاعاتی آلمان به روشنی و صراحت عربستان را مسوول گسترش بی‌ثباتی در جهان عرب و افراطی‌گری در اروپا و به‌ویژه در آلمان دانستند.5

از سوی دیگر عربستان خواهان رهبری جهان عرب است. پس از سرکوب و فروکش کردن «جنبش نان و کرامت» در کشورهای عربی که به «بهار عربی» شهرت یافت و دارای گرایش اساسا اخوانی بود، امیدهای ترکیه- قطر برای ایجاد هژمونی اخوانی در جهان عرب افول می‌کند. سرکوب جنبش‌های اخوانی که به کمک دلارهای نفتی و سلفیون نزدیک به عربستان صورت گرفته بود، در حاکمیت عربستان گرایشی را برای به دست گرفتن رهبری جهان عرب پدید آورد.

این گرایش تحت‌نظر شاهزاده بندربن‌سلطان با تقویت نیروهای محافظه‌کار مرمتگر، مداخله‌جویی در جهان عرب را شدت بخشید و در کنار اعزام نیرو به بحرین، اقدام به ایجاد و تقویت نیروهای تندرو در جنگ‌های نیابتی در عراق و سوریه و یمن کرد. سیاست‌هایی که در نهایت، دستیابی به هژمونی منطقه‌ای و کنترل منابع و ذخایر و خطوط نفتی و گازی و تجارت‌های مربوطه را در کنار نفی مفهوم دولت مدرن مطمح نظر دارد. در گذشته در جهان‌عرب کشورهایی همچون مصر یا سوریه و گاه عراق دارای اهمیت اساسی و هژمونیک بودند. اما این کشورها عملا تبدیل به قدرت‌های حاشیه‌ای شده‌اند.

مصر به دلیل مشکلات داخلی و درگیری بین بدنه اخوانی و برگزیدگان نظامی بعد از کودتای پسا‌مدرن ژنرال سیسی ضد رئیس‌جمهور اخوانی درگیر چالش‌های سخت داخلی و عراق پس از اشغال سال ۲۰۰۳ دچار تفرق و تروریسم شده است. این در حالی است که دیگر کشورهای عرب چون سوریه و لیبی اسیر جنگ‌های نیابتی و داخلی هستند و مغرب (مراکش) درگیر چالش‌های درونی است. در جهان عرب یک خلأ قدرت به وجود آمده است. عربستان سعودی می‌خواهد تبدیل به مرکز ثقل قدرت جهان عرب شود بی آنکه ابزار ژئوپلیتیک (جغرافیایی، جمعیتی، اقتصادی) و تار یخی و فرهنگی متناسب با این بلندپروازی را داشته باشد.

رشد بیکاری،فساد، تندروی عقیدتی، نبود نیروی کار و صنعت داخلی، حضور نیروی کار عظیم خارجی، هزینه‌های زندگی تجملی، نابرابری‌های حاد در کنار چالش‌های داخلی سختی چون فشار اقشار شهری به ویژه جوانان، زنان و اقلیت‌ها برای کسب حقوق انسانی و شهروندی و اختلافات درون خانواده سلطنتی، ساختار قدرت قبیلگی دربردارنده امتیازات اشرافی را مورد تهدید قرار می‌دهد. تازه‌کاری و بی‌تجربگی چهره شاخص قدرت جدید نیز که دخالت در یمن را بر موارد عراق و سوریه می‌افزاید، خود فصل مستقل اضطراب‌آفرین دیگری است. در کنار تمام این فاکتورها آن‌طور که «فایننشال تایمز» می‌نویسد ماه‌عسل رفاه اقتصادی به پایان رسیده و پس از سال‌ها بحران اقتصادی و کسری بودجه نیز به وجود آمده است.6

آیا عربستان سعودی توان این بلندپروازی‌ها را دارد؟
«توانایی» عربستان از نقطه‌نظر ژئوپلیتیک اساسا در ایدئولوژی و دلارهای نفتی است. عربستان کشوری نیست که دارای بنیه و شیرازه و قوام لازم برای پیگیری کلاسیک بلندپروازی‌های خود باشد یا بتواند آنها را به جامعه جهانی بقبولاند. اقتصاد تک‌محصولی در صورت حیاتی شدن تک‌محصول می‌تواند به تصرف قدرت‌های بیرونی درآید یا با کشف منابع جدید و آلترناتیو فاقد اهمیت شود. مساله اساسی عربستان ساختار قدرت آن است. عربستان کشوری است که حتی جمعیت آن نیز نیازمند تعریف دقیق‌تری است. به گفته برخی از منابع، درصد مهمی از جمعیت عربستان دارای اصالت یمنی است. در چنین جامعه‌ای که ساختار قبیله‌ای دارد، یکی از این قبایل تمام شبه جزیره را در اتحاد با یکسری از قبایل مرکزی عربستان کنترل می‌کند.

در این ساختار قدرت، حتی بین اعضای خانواده سلطنتی که قدرت عظیم مالی را در اختیار دارد، خبری از توافق نیست. در سال‌های گذشته به وضوح دیده‌ایم که بین بخش سُدیری و غیرسدیری آل‌سعود که در راس قدرت است، اختلافات بسیار جدی وجود دارد. ازاین‌رو، هم ایدئولوژی و هم دلارهای نفتی با صدور بحران، با حمایت از غیردولتی ایدئولوژی‌زده، جنگ‌های نیابتی می‌آفریند.7

عربستان با آفریدن بی‌امنیتی در بیرون از عربستان، ساختار قدرت را از خطر تغییر مصون نگاه می‌دارد، اما ملت‌ها و از جمله مردم سوریه و عراق و یمن و مردم منطقه و خود مردم سعودی تا بازیگران چه اندازه می‌توانند این وضع را بپذیرند؟ و اساسا چنین وضعی چه سودی برای انسان‌ها و مردم منطقه از جمله مردم سعودی دارد؟ هدف غائی مطلق‌گرایی عقیدتی و استمرار تغذیه رادیکالیسم مرتبط با تروریسم و جنگ‌های نیابتی حفظ ساختار غیردموکراتیک قدرت و امتیازات زمینی و مادی اغلب آلوده به فساد است.

جامعه بشری تا چه هنگام می‌تواند گردن زدن را به‌عنوان مجازات رسمی دولتی عضو سازمان ملل بپذیرد؟ با شتاب حیرت آور تکنولوژی و اتوماسیون و چالش‌های زیست‌محیطی ناشی از سوخت‌های فسیلی و...، انفجار جمعیتی و مهاجرت، کمبود منابع، فقر رو به فزونی، بحران اقتصادی برآمده از ریزش تعادل بین کار و سرمایه و بحران امنیتی و در جهانی که حتی قدرت‌های قانونی در بحران مدیریتی و پوپولیسم و نفرت‌های گوناگون در کمین هستند، قدرت‌های قبیله‌ای چه سخنی می‌توانند داشته باشند؟

آیا انتقادهای شما یا این برآورد کم از قدرت عربستان، ناشی از خارجی بودن نظارت شما نیست؟ مثلا اگر خودمان را جای طبقه نخبه عربستان بگذاریم که می‌بیند رقیب سنتی‌اش یعنی ایران در حال افزایش دادن قدرت خود است و از آن طرف حامی همیشگی‌اش، آمریکا تمرکزش بر خاورمیانه را از دست داده، چقدر سیاست خارجی فعلی ریاض را معقول می‌یابیم؟

در اصل موجودیت این قدرت بحثی نیست، صدور بیش از ۱۰ میلیون بشکه نفت در روز با هزینه استخراجی بسیار پایین، حتی در برهه سقوط قیمت‌ها نیز ارقامی نجومی را تولید می‌کند. اگر این ماده استراتژیک با قابلیت بالای ژئوپلیتیک و ارقام نجومی حاصله را در کنار جهان عقیدتی اساسا فقیر پیرامون با قابلیت تاثیرپذیری از رادیکالیسم بگذاریم، دامنه و عمق این‌قدرت، دیده می‌شود.  منظور، سرشت و ویژگی‌های این‌قدرت و درجه استواری و افق‌های آن است. اصل حضور ایدئولوژیک در پهنه‌های وسیعی از جهان و در اختیار داشتن دلارهای نفتی توانایی و قدرت ایجاد می‌کند. اما قدرت مساله اندازه‌ها و تناسبات هم هست. اگر این قدرت در عرصه داخلی به دلایل گوناگون یکپارچه باشد که نیست، عرصه بیرونی و قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی و جامعه بشری در برابر آن قرار دارند و در اندازه بسیار نابرابرند.

یک قدرت باید نیروی تقاعدی نیز داشته باشد. آیا طریق فکر مفتیانی که گردش کره زمین و بدیهیات علمی را نفی می‌کنند و بردگی و فروش زنان از سوی داعش را تئوریزه کرده و مجاز می‌دانند و حکومتی که گردن زدن مجازات رسمی آن است، می‌تواند مورد پذیرش بشریت قرار گیرد؟ قدرتی که ناسوت و لاهوت را در قرائت بدوی وهابی درهم می‌آمیزد تا نابرابری‌های این‌ جهانی را به گونه‌ای بس خشن تضمین کند، نمی‌تواند برای انسان مدرن شعور یافته به حقوق و آزادی‌های مدنی دارای جذابیت باشد. قدرت‌های توتالیتر که «هانا آرنت» از آنها سخن می‌گفت اساسا عرصه همگانی و کنترل آن را در نظر داشتند درحالی‌که تفکر عقیدتی پایه قدرت توتالیتاریسم سعودی وارد عرصه فردی نیز می‌شود.

چنین قدرتی نه تنها حقوق مدنی که حقوق طبیعی را نیز محترم نمی‌شمارد. با نگاه به جهان طبیعت مثلا به گروه گنجشکانی که به مقداری خوراک و دانه رسیده‌اند، می‌بینیم گنجشک بزرگ و رئیس، بیشترین مقدار قوت را مصرف می‌کند، اما حق دیگران را در خوردن، زنده ماندن و حیات رعایت می‌کند. اما چنانکه شیوه عمل سعودی‌ها در یمن نشان می‌دهد آنان از کشتار جمعی ناشی از گرسنگی دیگران نیز ابایی ندارند. مساله اینجاست که به دلیل نبود طبقه تکنوکرات یا نخبه نظامی، جانشین قدرت کنونی تنها هرج و مرج و القاعده و داعش می‌تواند باشد و این موضوع جامعه جهانی را واداشته است تا با توجه به منابع استراتژیک به کراهت این قدرت را به امید اصلاحات تحمل کند.

قدرت حاکمیت کنونی در واقع در ترس از هزینه‌هایی است که جانشین آن می‌تواند برای صلح و امنیت جهانی بیافریند.  اکثر دولت‌ها در خاورمیانه در مدارج گوناگون نیازمند درک مفهوم و ساخت و کاربست دولت مدرن مبتنی بر قوانین و تامین‌کننده حقوق شهروندی فراسوی تعلقات قومی، فرقه‌ای و گرایش‌های فردی فکری، سیاسی، روحی و جسمی هستند. عربستان اما به سعی و تلاش بسیار بیشتری نیاز دارد و در صورت داشتن واقع‌گرایی و روشن‌بینی لازم و خواست سیاسی، ابزارهای مالی آن را در اختیار دارد.

این امر از جمله برای پرهیز از رسیدن به سرانجامی همانند لیبی قذافی یا مصر مبارک نیز هست؛ در عین حال بس فراتر از آن است. با پایان یافتن مرکزیت سوخت‌های فسیلی در اثر کشف یا ساخت انرژی‌های جانشین، برخی از جوامع در صورت استمرار دوری از علوم و به‌ویژه حقوق مدرن و با پافشاری بر تبدیل یک قرائت خاص از یک دین بزرگ جهانی به ایدئولوژی خشونت و تندروی، می‌توانند به تمامی به حاشیه رانده شود.

عربستان می‌تواند مفهوم دولت مدرن برآمده از رای و رعایت‌گر قدرت سنتی راس را ایجاد کند و احزاب، سندیکاها، مطبوعات آزاد و... را که جهان مدرن به نام نهادهای مدنی و دموکراتیک می‌شناسد، در شکلی حتی حداقلی به رسمیت بشناسد یا به سیاست مبتنی بر سلطه یک قبیله یا جمعی از قبایل بر دیگر قبایل ادامه دهد.

شواهد حاکی از آن است که حاکمیت عربستان خواستار ادامه راه سنتی سلطه قبیلگی است که به گفته «کریستوفر دیویدسن» مشکل پایه عربستان است.8 این نظام نفتی، سیاست سلطه قبیلگی درونی مطلق را برای مهار قدرت رقیبان در منطقه نیز ادامه می‌دهد و به جای تلاش برای حل بحران‌ها در درون، به صدور بحران‌ها به دیگر مناطق می‌پردازد تا با مصون داشتن خود، ضرورت وجود خود را برای حل چالش‌ها به جامعه جهانی بقبولاند. اما آتش‌‌افروزی و آتش‌نشانی همزمان، کاری ناممکن است.9

این به آن معنی نیست که سیاست فعلی، همان‌قدر که انتخاب بخشی از حاکمان عربستان است، به همان میزان تحمیل شرایط منطقه‌ای و جهانی نیز است؟
این مساله برای تمامی دولت‌ها و قدرت‌ها صادق است و از همین رو است که انتخاب و گزینش‌ها و شیوه فکر و عمل حاکمیت‌ها و دولت‌های ملی معنی و مفهوم و اهمیت پیدا می‌کند. نهاد یا بازیگری دیگر بیرون از این قاعده کلی نمی‌تواند به تحمیل بپردازد. لشکرکشی به دیگر کشورها، تغذیه رادیکالیسم بنیادگرا با ایجاد مراکز آموزش‌های رادیکال، به رسمیت نشناختن حاکمیت‌های ملی و تبدیل مقوله انرژی به ابزار ژئوپلیتیک تهدیدگر، انباشت سلاح‌های مرگبار نامتناسب با نیاز دفاعی، نفی حقوق اقلیت‌ها، زنان و جوانان و اندیشمندان و تروریست قلمداد کردن اقلیت‌های مذهبی، محصول انتخابی ژئوپلیتیک و پلتیک هستند. وقتی ساختار قدرت قبیلگی باشد، تمامی انسان‌ها به قبایل تقسیم می‌شوند تا امتیاز قبیله مسلط مستقر برقرار بماند. ساختار قدرت در عربستان است که چنین انتخابی داشته است. عربستان به جای رعایت حقوق بین‌المللی و تلاش برای رفتن به سوی حکومت قانون، صندوق رای و حقوق زنان، از آنجا که می‌خواهد ساختار امتیازات قبیلگی را حفظ کند، سیاست‌های تنش‌زا را ادامه می‌دهد.10

تغییرات آنچنانی هم به معنی فروپاشی خواهد بود و قطعا اتفاق نخواهد افتاد!
اصلاحات و حرکت به سوی قانون، قدرت را نابود نمی‌کند، بلکه می‌تواند آن را اصلاح و به‌روز و استوار کند. اتفاقا این نبود اصلاحات است که می‌تواند سرانجام این قدرت را به سوی فروپاشی بکشاند. بوربون‌ها آنقدر با خواست اصلاحات مقابله کردند که انقلاب فرانسه از راه رسید و در ژانویه ۱۷۹۳ لوئی شانزدهم را دارای سرنوشتی غمبار کرد. این اصلاحات گورباچف نبود که شوروی را به سوی تلاشی برد، سیستم از درون پوسیده و متلاشی بود و آن اصلاحات در واقع دیرهنگام و ناکافی بود. البته اگر تعادلات کنونی به هم بریزد، می‌تواند خطرات بیشتری همراه بیاورد؛ القاعده یا داعش در آن شرایط دست بازتری خواهند داشت.

زیان در هم ریختن اوضاع از استمرار شرایط مستقر می‌تواند بیشتر باشد، از این رو مدارا عقلانی‌ترین روش به نظر می‌رسد.  مولفه های جغرافیایی، جمعیتی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی در منطقه چنانند که هر قدرت شکل‌یافته مستقر دارای هسته سخت جغرافیایی خود است و امکان تغییرات بنیادی و حذف و انضمام هیچ یک از بازیگران تاریخی وجود ندارد. تغییر مرزها نیز دارای عواقبی سخت نامعلوم است و می‌تواند منطقه را به سوی جنگ‌های بی‌نهایت بکشاند و به قدرت‌های بزرگ‌تر در جست‌وجوی منابع و بازارها، امکان نفوذ و حضور بیشتری بدهد.

از این رو تلاش برای ساخت و پرداخت سیستم امنیتی منطقه‌ای مبتنی بر معاهدات فراملی همچون معاهده وست‌فالیا (۱۶۴۸) که به جنگ‌های مذهبی۳۰ ساله در اروپا پایان بخشید، معقول‌ترین و کم‌هزینه‌ ترین راه به نظر می‌رسد. طبیعتا اوضاع نا‌آرام کنونی خاورمیانه تغییرات ژئوپلیتیکی مهمی را رقم می‌زند که کنترل خطوط نفتی و گازی به سوی اروپا یکی از آنها خواهد بود. این تغییرات ژئوپلیتیک برخی از قدرت‌ها را دارای نفوذ و حضور قوی‌تری در منطقه خواهد کرد.

این قدرت که می‌توان آن‌ را قدرت پیروز نامید آن قدرتی است که بتواند توسل اجباری به قدرت سخت و جنگ را هر چه سریع‌تر مطابق انتخابی سیاسی به قدرت نرم و دیپلماسی قادر به آفرینش امنیت همگانی تبدیل کند، قدرتی یا قدرت‌هایی که در چارچوب پیمان‌نامه‌ای فراملی بتواند با ایجاد امنیت دموکراتیک در چارچوبی فراقومی و فرافرقه‌ای به تبادلات اقتصادی و فرهنگی در فضاهای مشترک جامه عمل بپوشاند و به مفهوم همزیستی مبتنی بر صلح و ثبات و صورت آرمانی آن یعنی «صلح پایدار» امانوئل کانت، زمینه شکل‌گیری بدهد.

آیا این یک انتظار ایده‌آلی از عربستان نیست که با توجه به ترس‌هایی که دارد، در مسیر اصلاحات حرکت کند؟
جامعه جهانی خواستار ثبات و امنیت است. اگر حکومت عربستان می‌خواهد در چارچوب نظم جهانی به‌طور واقعی و غیرفرمال و نه به دلایل نفتی و دلاری و توان خرید پذیرفته بشود، باید به شکلی به جامعه جهانی این اطمینان را بدهد که مولفه‌های آفریننده بی‌امنیتی را از میان بر می‌دارد. اصل پایه این اطمینان ایجاد شرایط اصلاحات در ساختار قدرت و در مدارس و مکاتب دینی و پذیرش تفاوت‌ها و خودداری از تاسیس و تغذیه مراکز ترویج‌گر آموزش‌های رادیکال به نام دین است.11 البته این یک نظر و یک افق ممکن است و این خود عربستانی‌ها هستند که باید در این باره مطابق پتانسیل‌ها و تعادلات درونی خود تصمیم بگیرند. اما در بیرون، مدارا و تحمل مثلا عراقی‌ها، سوری‌ها و دیگر بازیگران می‌تواند نامحدود نباشد. درعین‌حال، نبود یک نظام حقوقی دربرگیرنده می‌تواند نیروهای خشونت و تروریستی را دارای ریشه‌ عمیق‌تری کند.

نظم جهانی الان خود در شرایط گذار است و عربستان به نظر تلاش می‌کند نظم منطقه‌ای را هم تغییر دهد. آیا عربستان خواهد توانست از آشوب موجود به نفع خود استفاده کند؟
ما در حال حاضر در جهان چندقطبی‌ مبتنی بر هرج‌ومرج و آشفتگی هستیم، اما آشفتگی در چارچوب یک سری کلیات پذیرفته‌شده بین‌المللی به نیت پرهیز از نابودی کامل مدنیّت بشری و کره زمین. با ورود ترامپ به کاخ سفید این آشفتگی دارای شدت بیشتری شده است. به نظر می‌رسد ترامپ کاهش تنش با روسیه‌ای که قدرت نظامی خود را بازسازی کرده است را به همراه افزایش تنش با چین به‌عنوان قدرت اقتصادی روبه‌رشد مد نظر دارد. این آرایش قوای جدید که در بیان ترامپ مایه‌های تندی از اهانت به زنان و اقلیت‌ها و مهاجران و اسلام‌هراسی دارد، در عین حال اتحادیه اروپا و تفرق و فروپاشی آن را هم هدف قرار داده است. مواضع ترامپ در قبال داعش و القاعده و گروه‌های همانند نیز در مصاحبه با «وال استریت ژورنال» بیان شده است. ترامپ در این مصاحبه از تلاش‌های حکومت سوریه مورد پشتیبانی روسیه در نبرد با تروریسم در سوریه سخن می‌گوید.12

درست است که جامعه جهانی در حال گذار است، اما مثلا چین که در ابعادی دیگر قدرت نوظهور و در حال تبدیل شدن به قدرت نخست اقتصادی و بانی تغییر معادلات جهانی است، با آنکه در جست‌وجوی مستمر منابع و بازارهاست و اصطکاک‌هایی را می‌‌آفریند، رفتاری مبتنی بر ثبات و امنیت دارد که خود به آن عنوان «طلوع صلح آمیز» (peaceful rising) می‌دهد. از سوی دیگر، می‌بینیم که به‌رغم اختلافاتی که میان چین و آمریکا درخصوص اقتصاد و مدیریت جهانی و روابط دوجانبه وجود دارد و در کشمکش بر سر جزایر مصنوعی دریای چین جنوبی با احتمال جنگ خود را نشان می‌دهد، دو کشور در چارچوب دولتی در حال مذاکره باقی می‌مانند.

آقای ترامپ که سیاست «چین واحد» را مورد تردید قرار می‌دهد، با نظر به بدهی سنگین آمریکا به چین می‌گوید که اگر چینی‌ها امتیازات تجاری بدهند، به سیاست «چین واحد» بازخواهد گشت. او البته این موضع‌گیری را هم تعدیل کرده است. روابط روسیه منافع‌محور و اروپای نگرانِ حفظ دستاوردهای دموکراتیک هم اگرچه بر اساس رقابتی سخت برای ایجاد توازن قوای جدید استوار است، اساسا در سطح بازیگران دولتی باقی می‌ماند، رفتارهایی خردگرا، مبتنی بر عمل‌گرایی و پراگماتیسم و غیر‌ایدئولوژیک.

آنچه نگرانی‌آفرین است ساختار قدرتی قبیلگی است که با استخراج ماده‌ای از زیر زمین و فروش آن به درآمدهای هنگفت دست می‌یابد و همراه با سرمایه‌گذاری و خرید سلاح و کالاها، بخشی از آن را صرف ترویج باورهای رادیکال و پشتیبانی از بازیگران مسلح غیردولتی دهشت‌آفرین ایدئولوژی‌زده و خردگریزی می‌کند که حتی به زهدان زایشی خود نیز حمله می‌کنند.

اتفاقا این جهان در حال گذار متوجه خطرات است اما جهان صنعتی هنوز به انرژی فسیلی نیاز حیاتی دارد و سرمایه جهانی به درآمدهای حاصله عمیقا نظر دارد. در منطقه نیز کدام بازیگر وجود دارد که بتواند نظم مورد نظر عربستان را بپذیرد؟ گذشته از رقیبی چون ایران آیا مصر و ترکیه یا عراق و سوریه و یمن زخم خورده، حاضر به پذیرش چنین نفوذ و حضور سلطه‌آمیز مبتنی بر دلارهای نفتی و ایدئولوژی رادیکال هستند؟ آنطور که از بیانیه پایانی نشست گروزنی که با حضور شیخ بزرگ الازهر آقای «احمد خطیب» برگزار شد، فهمیده می‌شود، اقیانوس جهان سنّت حتی از دید عقیدتی، حاضر به پذیرش بینش‌های تندرو مرتبط با عربستان نیست.

آیا فشاری واقعی بر عربستان هست که مسیر خود را تغییر دهد؟
دست‌کم در دولت اوباما فشار کم نبود. اگر مصاحبه اوباما با «آتلانتیک» را بخوانیم، وی به‌طور آشکاری از عربستان می‌خواهد با همسایگانش همزیستی داشته باشد. اگر آقای اوباما به‌عنوان رئیس‌جمهوری قدرتِ هنوز مسلط دنیا چنین چیزی را از عربستان می‌خواهد و در مصاحبه‌ای با «توماس فریدمن» عربستان را صراحتا کشوری دارای «ایدئولوژی تخریبی» می‌خواند، یعنی حتی در حاکمیت آمریکا، حداقل در کاخ سفید تحت مدیریت آقای اوباما، این شعور وجود داشت که عربستان با چنین ویژگی‌هایی در حال تبدیل شدن به یک خطر برای جامعه بشری است. یا مثلا در مقاله‌ای که «تابی جونز» از اندیشکده موسسه هوور (The Hoover Institution at Stanford University) نوشته است، می‌گوید عربستان عمده‌ترین و بزرگ‌ترین خطر در خاورمیانه است.13 یا در مقاله‌ای در «فارن افرز» به قلم «اندریو پیک» آمده است که ترس‌های عربستان که از جمله ناشی از موفقیت ایران در توافق با جامعه جهانی و دست‌یابی به برجام و همکاری حریفان و شکست سیاست‌هایش در سوریه و عراق و یمن و تمام منطقه است، چنان است که این کشور را نیازمند بحران می‌کند.

14 ایان برمر رئیس «گروه یوراسیا» با اشاره به طرح اصلاحات محمدبن‌سلمان که بی‌نیازی از درآمدهای نفتی تا سال ۲۰۳۰ را هدف دارد، می‌گوید: «در پادشاهی سعودی مواد توهم‌زای با کیفیت مصرف می‌کنند». مطابق تحلیل فایننشال‌تایمز این رفرمی غیرواقعی است. از همین‌رو تمجید آقای «دنیس راس» و «زلمی خلیل‌زاد» از عربستان دارای اساس سیاسی به نظر می‌رسد.

اما در هر شکل باید برای ایده اصلاحات و رفرم احترام قائل بود. سیاست‌های یک کشور محصول کنش‌های متقابل مولفه‌های درونی و بیرونی و بسان دوروی یک سکه‌اند. سیاست‌های عام و کلی عربستان به‌ویژه پس از درگذشت ملک‌عبدالله و به سلطنت رسیدن ملک‌سلمان و قدرت‌یابی فرزندش محمدبن‌سلمان، خمیرمایه سنتی محافظه‌کاری رادیکال سلفی بنیادگرا و مداخله‌گر را در خود حفظ می‌کند و نشانی اندک از قصد همکاری برای امنیت جهانی و همکاری برای امنیت منطقه‌ای دارد. در مورد سیاست منطقه‌ای به دو مورد اشاره می‌کنم؛ به نوشته فایننشال‌تایمز وقتی موصل در سال 2014 سقوط کرد، سعود‌الفیصل که به‌عنوان یک محافظه‌کار متوازن شناخته می‌شد، در گفت‌وگو با جان کری، می‌گوید: «داعش پاسخ سنی ما به پشتیبانی شما از حزب‌الدعوه است.»

15 یا آنطور که «ایندیپندنت» می‌نویسد: «بندربن‌سلطان در گفت‌وگویی با یکی از روسای اسبق MI6 بنام «سر ریچارد دییرلاو» به روشنی می‌گوید: «تا چند صباح دیگر، در خاورمیانه وضعیتی خواهیم داشت که برخی از اقلیت‌ها باید خودشان را همچون یهودیان دوره نازیسم ببینند.16 کشوری که در این سطح به سیاست‌های بی‌ثبات‌کننده و امنیت‌زدا دامن می‌زند، مقاصد مبتنی‌بر ثبات و امنیت در سطح منطقه ندارد.

و با کاهش منابع نفتی و افزایش هزینه سیاست خارجی، پول کمی برای راضی کردن مردم با یارانه می‌ماند...

با آغاز بهار عربی، عربستان برای اینکه امواج اعتراض به این کشور نرسد، به تقویت نیروهای مرمتگر و سرآمدان نظامی و سلفیون و جناح تکفیری اخوان و اعزام نیرو در منطقه پرداخت. در سطح داخلی نیز از سویی یارانه‌ها را افزایش داد و از سویی دیگر کنترل را بیشتر کرد و سیاست فشار بر جامعه را پی گرفت. قانون ضدتروریسم عربستان، اقلیت‌ها، دگراندیشان یا فعالان اجتماعی را جزو تروریست‌ها قلمداد می‌کند.

در این کشور لایه‌های شهری خواستار اصلاحات و زنان خواستار بهبودی وضعیت‌شان هستند؛ اگر فشار جامعه جهانی و فشار جامعه عربستان و بخش خواهان اصلاحات در حاکمیت نتواند رفرم‌های حداقلی به‌وجود بیاورد، خطر بی‌ثباتی افزایش می‌یابد. با کاهش قیمت نفت و هزینه‌های جنگ و خرید تسلیحات که این کشور را به سومین خریدار آن در جهان تبدیل می‌کند، بحران اقتصادی هم از راه می‌رسد و دولت به تدریج مجبور به کاهش و قطع یارانه‌ها و استقراض می‌شود. 17در سطح بیرونی نیز مصر ژنرال سیسی پس از دوره‌ای از همکاری، فاصله خود را با عربستان افزایش می‌دهد و در بحرین به‌رغم اعزام نیرو، جنبش اعتراضی ادامه می‌یابد و در سوریه و عراق نیروهای دولتی موفق می‌شوند به‌تدریج نا آرامی‌ها را کاهش دهند و در یمن تراژدی جنگ ادامه یافته و القاعده جانی تازه می‌گیرد. 

در چنین وضعی و با ادامه تنش در منطقه، سیاست بازدارندگی و مهار (containment) که «استفان والت» آن را برای کنترل دولت‌ها و گروه‌های تندرو پیشنهاد می‌کند، می‌تواند کارساز بوده و راه‌حلی است که هزینه‌های سنگین غیرضرور را به وجود نمی‌آورد. البته این مهار بر پایه «مدارای قدرتمندانه» می‌تواند نتایجی مفید داشته باشد.

در این راستا، با یارگیری‌های منطقه‌ای ریاض چه باید کرد؟
نمونه‌ای از این یارگیری‌ها را می‌توان در بیانیه پایانی «سازمان کنفرانس اسلامی» که محصول توافق جهان سلفی و جهان اخوانی، با محوریت ترکیه و عربستان بود، مشاهده کرد. مطابق یک نوع دید، این توافق در بستری تاریخی-عقیدتی، محاصره جزیره‌ای توسط اقیانوسی است، اما به‌رغم به‌کارگیری مولفه عقیدتی توسط بازیگران، سرشت درگیری در منطقه در اصل مذهبی و فرقه‌ای نیست، درست آن است که به آن از دیدی ژئوپلیتیک نگریسته شود.

البته این امر از خطر چنین یارگیری‌ها، ائتلاف‌ها و جبهه‌بندی‌ها نمی‌کاهد. اما در عین خطرمندی، ائتلاف‌هایی که عربستان می‌سازد دارای سرشتی پر از تناقض و مبتنی بر نقدینگی و صدور ایدئولوژی و نیابت‌آفرینی است، در حالیکه در برابر آنان، انگیزه‌های قوی نبرد وجودی و اگزیستانسیال و ضدسلطه و ضدجوهره بشریت و فرهنگ مدرن وجود دارد.

مثلا در ائتلاف برای جنگ یمن، پاکستان و ترکیه از فرستادن نیروی زمینی سر باز زدند و مصر هم با یادآوری تجربه سخت دخالت ناصر در یمن که به از دست دادن بیش از ۶۰هزار نظامی و بحران اقتصادی انجامید، به شکلی بسیار محدود عمل کرد. بر اساس اطلاعات منتشره، سودان، کشوری با رئیس تحت پیگرد بین‌المللی به اتهام قتل‌عام، برای شرکت در این ائئلاف، 5 میلیارد دلار –به تدریج- دریافت می‌کند. حمایت کشورهایی مثل سنگال از این ائتلاف نیز به انتظار دریافت نقدینگی است.

نکته جالب این است که 2000 نیروی سنگالی که به زبان محلی و فرانسوی سخن می‌گویند باید با سربازانی کار کنند که به عربی تکلم می‌کنند و شاید اندکی‌انگلیسی‌ می‌دانند. نیروهای سنگالی با اشاره به «تهدید» حوثی‌های یمن، وظیفه خود را «حفاظت» از «حرمین شریفین» اعلام می‌کنند، حال آنکه «حوثی»ها در محدوده سرزمین یمن و برای داشتن سهم خود از قدرت تلاش می‌کنند و در جنگ با القاعده و تجاوز خارجی هستند. حتی در مانور «رعدالشمال» که باید 40 کشور در آن شرکت می‌داشتند، کشورهایی مثل مالزی و اندونزی اساسا از وجود چنین مانوری و حضور خود در آن اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. البته بر‌اساس نوشته روزنامه ایندیپندنت، نخست‌وزیر مالزی پس از دریافت 50 میلیون دلار از عربستان، واکنش متفاوتی نشان داده است.

اما همین ائتلاف‌های بی‌اساس هم در هر حال دردسرآفرینند.

این ائتلاف‌ها اگرچه ناپایدارند اما دارای خطر و مملو از زیانند. مثلا پیوستن عمان به این ائتلاف یا همکاری راحیل شریف، فرمانده پیشین ارتش پاکستان با این ائتلاف نشانه‌های خوبی نیستند. اما این فقط مساله یک کشور منطقه یعنی ایران نمی‌تواند باشد. هند، چین، روسیه، اروپا و آمریکا، همگی از بی‌امنیتی مشتق از ترویج رادیکالیسم بنیادگرا آسیب می‌بینند. بی‌ثباتی و نبود امنیت، اقتصاد را مختل می‌کند. کشورهای بسیاری که با عربستان روابط گسترده اقتصادی دارند، با خطر همکاری با ائتلاف‌هایی که با سوزاندن منابع در جنگ، باعث گسترش القاعده و داعش و گروه‌ها و افکار رادیکال می‌شوند، آشنایی دارند اما برای حفظ منافع و تجارت‌های پرسود بر آن چشم می‌پوشند، وضعی که نمی‌تواند دوام بسیاری داشته باشد و آفریننده بی‌امنیتی بیشتر است.

وقتی در پاریس و بروکسل و صحرای سینا و بیروت و کراچی و شهرهای مختلف آمریکا عملیات تروریستی انجام می‌شود، یعنی کل جامعه جهانی در خطر است. در یک پارادوکس، خود عربستان نیز در حالی که این تندروی‌های عقیدتی‌ را ترویج می‌کند، از سوی آن مورد تهدید و فشار نیز است. بنابراین برای مقابله با خطر، با حفظ قدرت دفاعی و «مدارا»ی قدرتمندانه متناسب با اندازه‌ها و با محترم شمردن حقوق بین‌الملل می‌توان از کمک جامعه جهانی و دولت‌های نگران از رشد تندروی بهره جست.

ایران ممکن است بتواند از ظرفیت جامعه جهانی و همین‌طور ظرفیت‌های داخلی، برای مهار عربستان استفاده کند، اما در حالی که گفته می‌شود تنش‌های واشنگتن و ریاض به حدی بی‌سابقه رسیده، هیچ نشانه‌ای نیست که آمریکا در حال کاهش حمایت خود از عربستان و متحدان جدیدش مانند تل‌آویو باشد.

علت این وضع آن است که سوخت‌های فسیلی هنوز اهمیت اساسی ‌دارند و درآمدهای سرشار از آن نیز قدرت خرید و سرمایه‌گذاری عظیمی ایجاد می‌کند. جهت دادن به اندیشکده‌های مهم مطالعات جهانی و به کار گرفتن مشاوران گوناگون از طریق نقدینگی و خرید سیاست‌مداران و رسانه‌ها نیز ادامه سیاست‌های مورد اشاره را مستمر می‌کند. آخرین نمونه از این دست، ممنوعیت ورود شهروندان ۷ کشور مسلمان به آمریکا به‌دلیل خطر تروریسم در یک فرمان اجرایی ترامپ است. در این لیست نام کشور عربستان که اکثر تروریست‌های ۱۱ سپتامبر و بسیاری از رهبران و اعضای القاعده و داعش از آنجا هستند، به چشم نمی‌خورد؛ امری که به گفته آگاهان به‌دلیل منافع اقتصادی ترامپ در آنجاست.

اما در کنار این موضوع موجود، واقعیات دیگری نیز وجود دارند. ایران به‌عنوان یک قدرت تاریخی منطقه اساسا بر نیروهای خودش تکیه می‌کند. قدرت و توانایی ژئوپلیتیک موجود است که می‌تواند تعیین‌کننده وضعیت‌ها و تعادل‌ها باشد. البته این نیرو که در وقت ضرور دفاعی است اساسا نیروی عقل و اندیشه سیاسی و دیپلماتیک است. جوهره مدنیت و منافع ژئوپلیتیک ایران، کشور را در کنار جامعه و امنیت جهانی و در برابر تروریسم و هرج‌ومرج قرار می‌دهد.

پرورش این واقعیت و ادامه نشان دادن آن از طریق ادامه رعایت حقوق بین‌الملل و پذیرش میثاق‌های جهانی حقوق‌بشری نیروی بسیار عظیمی را آزاد خواهد کرد که می‌تواند امنیت‌زدایان را ناکام کند. به‌دلیل این جوهره و منافع ژئوپلیتیکی تعیین‌گر سیاست‌ها، جامعه جهانی ایران را در آفریدن ثبات و امنیت دارای نقش می‌بیند. مثلا کشورهای اروپایی تحت فشار تروریسم و موج مهاجرت ناشی از جنگ و تروریسم خواهان ایفای نقش از ایران هستند. این در حالی است که شاه اردن، ملک‌عبدالله می‌گوید: «سیاست فرستادن مهاجران و تروریسم به اروپا، بخشی از سیاست ترکیه است.»18

جایگاه جامعه ایران مشخص است. جامعه ایران به‌طور یک‌جانبه نیازمند جامعه جهانی نیست؛ جامعه جهانی تحت فشار تروریسم هم به ایران نیاز دارد؛ امری که مثلا خانم موگرینی هم بر آن تاکید داشته است. این امر به شکلی ریشه‌های خود را در تاریخ نیز دارد. برای درک این امر کافی است به توافقات چهره قدرتمند سلسله «سپیدگوسپندان» یعنی «اوزون حسن» با دوک‌نشین ونیز و دولت پاپی رم برای کنترل قدرت روبه‌گسترش عثمانی و کریستالیزه شدن این سیاست در دوره صفوی اشاره کرد.

اگر اوباما هم می‌خواست سیاست خاورمیانه‌ای براساس توازن ایجاد کند، به این دلیل بود که منشا خطر را در جایی مشخص و افکاری خاص دیده بود. همین امر را در فراسوی هیاهوها به شکلی در مورد مقدم دانستن خطر القاعده و داعش از سوی ترامپ و نارضایتی او از جنگ عربستان در یمن می‌توان دید. محافل امنیتی غرب به خوبی می‌دانند منبع تغذیه و آموزش تروریست‌هایی که در گوشه‌وکنار جهان عملیات انجام می‌دهند، کجاست.

در کشور کوچک کوزوو که کمتر از 2 میلیون نفر جمعیت دارد، 800 مسجد وجود دارد که 240 مورد آن بعد از جنگ‌های استقلال‌طلبانه در سال 1990 میلادی ساخته شده‌اند. در این مساجد، آموزش‌های واعظان تربیت‌شده در عربستان، عملا محیط مناسب شکار نیرو برای داعش آفریده است.19 به گفته احمد رشید، در پاکستان، فقط در ایالت پنجاب 60 گروه تروریستی و20 هزار مدرسه مذهبی با آموزش‌های افراطی وجود دارد. در هند، 140 واعظ شکل‌یافته در مدارس دینی عربستان مشغول وعظ و تدریس هستند.

20 در دیگر نقاط آسیا و آفریقا و اروپا هم حمایت عربستان از رادیکالیسم مذهبی ادامه دارد. بنابراین این فقط ایران نیست که نیازمند همکاری جهانی است. بی‌امنیتی، اقتصاد را دچار بحران می‌کند. جامعه جهانی در نظم کنونی‌اش خواستار ثبات راه‌ها، چرخش چرخه اقتصادی، امنیت مبادلات، امنیت راه‌های نفتی و ایجاد امنیت کلی است. وقتی اویغورهای چین به داعش می‌پیوندند یا عربستان در هند، 140 واعظ تربیت‌شده در مدارس دارد، عمق نگرانی دولت‌ها و ملت‌های متعدد بیشتر قابل‌درک است.

به باور من می‌توان به کمک بازیگران خواستار امنیت، برای آفرینش یک سیستم امنیت دموکراتیک یعنی شامل حال همگان در منطقه تلاش کرد. حمایت از نیروهای خواستار امنیت که بتوانند با تکیه بر فرهنگ صلح، تبادلات فرهنگی و اقتصادی ملت‌های منطقه را افزایش دهند و همزیستی همگان را ممکن کنند، مهم و اساسی است. برابر سیاست‌های ماجراجویانه مبتنی بر جنگ، سیاست مبتنی بر «صلح قدرتمندانه» موثرترین سلاح است.

با این همه، در عین حال که ایران می‌تواند چنین تلاشی کند، باید فضاهای تاریخی اقدام و عمل خود را حفظ کند و با ابزارهای اقتصادی و فرهنگی، آنها را توسعه و استمرار بخشد. همکاری با کشورهای حوزه مدیترانه مهم و حیاتی است. بدون حضور ایران، روسیه می‌تواند کنترل عبور نفت و گاز از خلیج پارس به مدیترانه و اروپا را انحصاری کند و این امر به سود اروپا و ایران نخواهد بود. ایران می‌تواند با کمک به خروج عربستان از باتلاق یمن، کشورهای جنوب خلیج پارس را در پروژه‌های بزرگ صادرات نفت و گاز از طریق عراق و سوریه به اروپا مشارکت دهد تا شکوفایی اقتصادی و رفاه، دورانی از آرامش را برای منطقه به ارمغان بیاورد.

مساله همین است که فشارها گویا اثری نداشته‌اند. اوباما در مصاحبه مورد اشاره شما می‌گوید که باید توازنی میان بازیگران اصلی منطقه برقرار باشد؛ با این حال، حتی به نظر می‌آید که عربستان از جنگ گرم هم استقبال می‌کند. حالا هم که آقای ترامپ در کاخ سفید است. اگر عربستان به همین روند ادامه بدهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
تنشی که شکل حادی پیدا کرده و باعث بی‌ثباتی و بی‌امنیتی در منطقه شده، می‌تواند سخت‌تر هم شود و حتی به ماجراجویی نظامی غیرمفید و غیرسازنده و پرهزینه نیز کشیده شود. البته این استقبال عربستان از برخورد نظامی که از آن سخن گفته می‌شود تا‌کنون فرمال بوده است، اما اگر در چارچوب امید عربستان به تکیه بر بازوی دیگران سنجیده شود دارای معانی دیگری می‌شود. اینکه دیگران چگونه رفتار کنند به سیاست‌های ایران و بازیگران و توازن قوا بستگی دارد. نتایج برخورد سخت احتمالی جغرافیای کشوری را بسیار بزرگ و قوی یا بسیار کوچک و ضعیف نخواهد کرد؛ اما منابع بسیاری را خواهند سوزاند و زیرساخت‌ها را نابود می‌کند و باعث نقش‌آفرینی بازیگران ژئوپلیتیک بیرونی با چشمداشت به منابع مردم منطقه خواهد شد.

جنگ‌ها با رای و تصمیم و مقاصد و برنامه آغاز می‌شوند؛ اما با نخستین شلیک‌ها همه‌چیز تغییر می‌کند. «ماکیاولی» می‌گوید: «جنگ را با رای و اراده می‌توانید آغاز کنید؛ اما پایان آن به هنگامی نخواهد بود که می‌خواهی.» اساسا در عهد مدرن، جنگ‌ها قادر به حل مسائل نبوده‌اند. از نظر نظامی صرف و تئوریک، توانایی رزمی عربستان آن است که در یمن دیده می‌شود، هزینه‌ها و فجایعی عظیم با نتایجی در این‌سو یا آن‌سوی صفر.

عربستان تا‌کنون به‌گونه‌ای تقریبا ناموفق سعی کرده است تا نیروی دیگران را بر ضد همسایگان و ایران به کار بگیرد. از توصیه ملک‌عبدالله به بوش جوان در «کوبیدن سر مار» و برچیدن برنامه هسته‌ای ایران از طریق دخالت نظامی که در اسناد ویکی‌لیکس موجود است تا طرح ایده امکان عبور هواپیماهای اسرائیلی از آسمان عربستان برای رسیدن به ایران تا فرستادن ۵ هواپیما اسلحه برای استفاده نیروهای گریز از مرکز در شرق ایران و ترس شاهزاده مقرین ولیعهد اسبق از مقابله به مثل ایرانیان و تا تقویت ستیزه‌ای دیگر با ریشه در دل تاریخ.

ایران نیز با سیاست‌های عربستان در منطقه مقابله کرده است. در سوریه و عراق از طریق حمایت از دولت‌های مستقر و در یمن و بحرین با حمایت از جنبش‌های خواهان تغییر. اما به‌رغم اختلافات بسیار حاد، برخورد نظامی صورت نگرفته است. دو کشور توان ژئوپلیتیک (جئوگرافی، دموگرافی،اکونومی) نابرابری دارند و نتایج جنگی مفروض می‌تواند به کلی بر خلاف انتظار عربستان باشد؛ اما برخورد نظامی می‌تواند گسترده شود و دیگر کشورهای دارنده سلاح‌های نامتعارف را وارد درگیری کند. به هر صورت، ورود عربستان به چنین جنگی ضایع شدن عقل و خرد است. ابوعلی سینا از موجودی می‌گوید که دارای شاخ اما بی‌عقل است!

جامعه ایران به‌عنوان محصول مدنیتی چند هزار ساله، جامعه‌ای بغرنج است. در کنار آرایش سیاسی عصر و وجود جامعه دفاعی کارآزموده، ایران به مثابه تاریخ، مدنیت، ملت و فرهنگ خود، دارای جامعه مدنی مبتنی بر فرهنگ پهلوانی باستان، فرهنگ عرفانی سده‌های میانه و فرهنگ حقوقی مدرن و در صورت‌های بهتر خود ضد هیستری‌های نژادپرستانه است. این جامعه دارای ارتباط تنگاتنگ با علوم و فرهنگ و اقتصاد جهانی دربردارنده اندیشمندان عرصه‌های گوناگون، می‌تواند در کنار جامعه رسمی راه‌حل‌های «همزیستی در عین تفاوت» را در مشارکت نظری با حاکمیت‌ها و فرزانگان دیگر کشورهای منطقه ارائه دهد و جامعه رسمی از طریق پیمان‌نامه‌ها و معاهدات حقوقی به آن جامه عمل بپوشاند.

به این ترتیب در چارچوب «همکاری‌های گزینشی» و احترام متقابل که رعایت مدنیت و هنجارهای اساسی حقوق بین‌الملل از آن جمله است، می‌تواند اعتماد آفریده ‌شود. عربستانی‌ها می‌توانند در کنار سرمایه‌گذاری برای گردشگری و تحصیل و درمان به ایران بیایند و محصولات ایرانی می‌توانند بازار خوبی در عربستان داشته باشند. به رسمیت شناختن حاکمیت‌های ملی در منطقه و ایجاد پیمان‌نامه‌های امنیت منطقه‌ا‌ی ‌نافی فرقه‌گرایی می‌تواند گامی عملی برای آغاز باشد.

پاورقی:
1- http:/ / www.cfr.org/ saudi-arabia/ us-saudi-relations/ p36524

2-http:/ / www.vox.com/ 2015/ 1/ 26/ 7877619/ saudi-arabia-questions

3- Modern Jihad: Tracing the Dollars Behind the Terror Networks, Pluto Press; First Printing edition (2003)

4- http:/ / www.reuters.com/ article/ us-saudi-germany-idUSKBN0TP0H720151206

5-http:/ / www.telegraph.co.uk/ news/ worldnews/ middleeast/ saudiarabia/ 12029546/ Saudi-Arabia-destabilising-Arab-world-German-intelligence-warns.html

6- https:/ / www.ft.com/ content/ 6526fbfe-b090-11e6-a37c-f4a01f1b0fa1

7- http:/ / www.huffingtonpost.com/ amir-madani/ the-saudi-paradox-spreadi_b_5506006.html

8- http:/ / www.nytimes.com/ 2013/ 10/ 20/ opinion/ sunday/ down-with-the-king.html?ref=opinion.

9- https:/ / www.nytimes.com/ 2016/ 08/ 26/ world/ middleeast/ saudi-arabia-islam.html?

10-https:/ / www.nytimes.com/ 2016/ 08/ 26/ world/ middleeast/ saudi-arabia-islam.html

11-http:/ / www.telegraph.co.uk/ news/ worldnews/ middleeast/ iraq/ 11140860/ Qatar-and-Saudi-Arabia-have-ignited-time-bomb-by-funding-global-spread-of-radical-Islam.html

12- https:/ / www.nytimes.com/ 2016/ 11/ 12/ world/ middleeast/ donald-trump-syria.html

13 http:/ / www.hoover.org/ research/ saudi-arabia-middle-easts-biggest-danger

14- https:/ / www.foreignaffairs.com/ articles/ saudi-arabia/ 2016-03-07/ saudi-arabia-needs-crisis

15- https:/ / www.ft.com/ content/ 8bba2ab4-2b00-11e5-8613-e7aedbb7bdb7

16- http:/ / www.independent.co.uk/ voices/ comment/ iraq-crisis-how-saudi-arabia-helped-isis-take-over-the-north-of-the-country-9602312.html

17- https:/ / www.ft.com/ content/ 79a30168-a771-11e6-8b69-02899e8bd9d1

18-https:/ / www.washingtonpost.com/ news/ worldviews/ wp/ 2016/ 03/ 28/ jordans-king-abdullah-accused-turkey-of-sending-terrorists-to-europe-report-says/ ?utm_term=.1134a98a0556

19-https:/ / www.nytimes.com/ 2016/ 05/ 22/ world/ europe/ how-the-saudis-turned-kosovo-into-fertile-ground-for-isis.html?_r=0

20-http:/ / www.nybooks.com/ daily/ 2016/ 03/ 31/ pakistanin/ steps-army-bombing-lahore
bato-adv
مجله خواندنی ها