فشار غصه چنان ضربه ای به ما زده است/ که اینچنین همه بی اختیار می خندیم/ کنار مردم بی کار و بینوا دائم/ نشسته ایم و به اوضاع کار می خندیم
خبرآنلاین شعر طنزی از مجید مرسلی را منتشر کرده است:
نگو چگونه به زیر فشار می خندیم
که ما همیشه چنین بی قرار میخندیم
فشار غصه چنان ضربه ای به ما زده است
که اینچنین همه بی اختیار می خندیم
کنار مردم بی کار و بینوا دائم
نشسته ایم و به اوضاع کار می خندیم
سوار گیوه صد پاره در عبور و مرور
به مردمان «بی ٬ان٬ و» سوار می خندیم!
به گوش می رسد اخبار رفتن دزدان
و ما به این همه شوق فرار می خندیم
ریال بی کس و تنها که می کشد پایین
چو کاغذی شده بی اعتبار می خندیم
ولی به عکس ٬جسورانه می کشد بالا
که ما به شوق صعود دلار می خندیم
کنون که سکه سرش را کشانده تا به فلک
به ناز و عشوه بی حد یار می خندیم
چه سرنوشت عجیبی نصیب او شده است
به چشم بسته «اسفندیار » می خندیم
«وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم»
به رو سیاهی این روزگار می خندیم