bato-adv
کد خبر: ۳۸۴۰۳۵

«عذرا» اگر این مصاحبه را می‌خوانی لطفا برگرد!

قدیم‌ها یک همسایه داشتیم که اسمش عذرا بود و یک شوهر معتاد داشت که همیشه سر عذرا خانم داد می‌زد. مدام صدایش در خانه ما می‌پیچید که فریاد می‌زد: «عذرا کجایی ذلیل مرده؟» همان موقع هم که بچه بودیم با بچه‌محل‌ها این موضوع را سوژه می‌کردیم و می‌خندیدیم و بعد از این‌که تصمیم گرفتم اسم قبلی را حذف کنم، نام عذرا به ذهنم رسید و استفاده‌اش کردم.

تاریخ انتشار: ۱۴:۵۰ - ۲۵ آذر ۱۳۹۷

«عذرا» اگر این مصاحبه را می‌خوانی لطفا برگرد!

گفت‌وگو با یکی از توییتربازهای فعال که دیالوگ‌های کوتاهش خطاب به یک شخص ناشناس به ژانر طنز اجتماعی تبدیل شد

به گزارش شهروند، شاید توییت‌بازهایی که نقد سیاسی می‌نویسند، فالوورهایشان سر به‌ میلیون بزند، اما در همین فضای آشفته و پر از منتقدهای ریزودرشت سیاسی، پیدا شدن پیجی که نقد و ادبیاتش محوریت اجتماعی دارد، خیلی باارزش است.

اکانتی توییتر، با ٧٢‌هزار فالوور که به خاطر دیالوگ‌هایش خطاب به شخصیتی به نام «عذرا» مشهور شده و جوک‌هایش در تلگرام و شبکه‌های مجازی می‌چرخد، یکی از همین پیج‌های نقد اجتماعی با زبان طنز است.

صاحب اصلی این اکانت که نامش در این مصاحبه محفوظ می‌ماند، یکی از فعال‌ترین کاربران شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک و توییتر است و اساسا آدمی است خلاق. او همانقدر که در این مصاحبه به شایعاتی که برای فضای مجازی ساخته، اعتراف می‌کند، به همان اندازه هم برای کارهایش خط قرمز دارد، بنابراین اگر تا به حال با مضامینی مثل « عذرا برگرد» یا «عکس پپسی روی ماه» برخورد داشته‌اید، این مصاحبه را بخوانید تا با خالق آنها بیشتر آشنا شوید.

قبل از این‌که گفت‌وگو را شروع کنیم، بگو چرا این‌قدر از مصاحبه می‌ترسی؟ در توییترت هم نوشتی: «یک روزنامه برای مصاحبه دعوتم کرده، اما اگر برنگشتم بدونید برام تله گذاشته بودن. البته برای اطمینان از همین الان اعتصاب غذامو شروع کردم!»
حس عجیبی دارم مثل وقتی که آدم می‌رود آمپول بزند‍! چون معمولا کسی تحویلم نمی‌گیرد! (می‌خندد)

درست است که توییتر فیلتر است، اما توییتربازها که مجرم نیستند! فکر کردی دعوتت کردیم که دستگیرت کنیم؟
شما که نه، ولی آنها ممکن است بیایند از شما تحویلم بگیرند! البته من که کاری نکردم!

ادبیات نوشتنت در توییتر خیلی خوب است و کلا ذهن آماده و حاضرجوابی داری. چقدر درس خواندی؟
اتفاقا من‌ سال اول دبیرستان ترک تحصیل کردم و رفتم در کارخانه‌ای کار کردم. بعد از دو ‌سال دوباره رفتم مدرسه و دبیرستان کامپیوتر خواندم. بعد دیپلم هم در دانشگاه پیام‌نور مترجمی زبان خواندم، ولی چون همزمان سرکار می‌رفتم، نمی‌توانستم به درس خواندن ادامه دهم و فکر کردم بروم دنبال پول. البته سرآخر نه به پول رسیدم، نه درس و تحصیل!

مطالعه‌ات چقدر است؟
در اینترنت زیاد می‌چرخم و درباره مسائل مختلف مطالعه می‌کنم. اهل خواندن کتاب‌های رمان و تاریخی هم هستم. بعضی وقت‌ها در مورد تاریخ مغولستان در ٣٠٠‌سال پیش می‌خوانم و گاهی هم رمان‌های خارجی، چون احساس می‌کنم اگر ندانم چیزی هم نمی‌توانم تولید کنم.

گفتی از دوران دبیرستان کار می‌کردی و چون به دنبال پول رفتی، درست را ادامه ندادی. چه شغل‌هایی را امتحان کردی؟
از کار کردن در یک شرکت تبلیغاتی تا بازاریابی و راننده آژانس و اسنپ ، نصب دستگاه‌های اینترنت و شبکه واینکه خلاصه زیاد شغل عوض کردم و حتی تجربه دستفروشی لوازم دکوری را هم دارم.

در توییترت از زبان یک راننده اسنپ دیالوگ می‌نویسی. شغل الانت چیست؟
هنوز هم اگر سفارش طراحی سایت یا مجله و کارت ویزیت داشته باشم، انجام می‌دهم و گاهی هم با خودرویم کار می‌کنم و راننده اسنپ هستم.

نویسنده کتاب «جزء از کل» یکی از کسانی بود که قبل از نوشتن مشاغل زیادی داشته و عده‌ای معتقدند تجربیاتی که او از انجام کارهای مختلف و با آدم‌های متفاوت به دست آورد باعث شد یکی از بهترین رمان‌های فلسفی معاصر را بنویسد. فکر می‌کنی تجربه کاری تو، به ذهن و نگاهت برای تحلیل دنیای اطراف کمک کرده؟
من آدم درون‌گرایی هستم و خیلی هم اهل معاشرت نیستم، اما برعکس، شغل‌هایی که تا به حال داشتم، همگی در ارتباط مستقیم با مردم بوده است. مثلا وقتی کار اینترنت انجام می‌دادم، باید به خانه مردم می‌رفتم و همین موضوع باعث شد جو زندگی‌های متفاوت با هم را از نزدیک ببینم. یا حتی در کارهای تبلیغاتی زنگ می‌زدم به سالن‌های زیبایی و آرایشگاه‌ها و باید سر در می‌آوردم که اکستینشن مو چیست! به‌هرحال اینها هم برای خودشان تجربه است.

تا این قسمت از گفت‌وگو با خودت آشنا شدیم. از این بحث خارج شویم؛ وسط این همه دلمشغولی‌های کاری و مشاغل مختلف، چطور برای فضای مجازی و توییتر وقت پیدا کردی؟
آشنایی من با فضای مجازی از فیس‌بوک شروع شد. آن موقع با دختری آشنا بودم که از من اجازه گرفت تا برود و عضو فیس‌بوک شود! گفتم اشکالی ندارد، ولی به نظرم فیس‌بوک برای آدم بیکارهاست. اما بعد از یک مدت من هم عضو شدم و وقتی به خودم آمدم، دیدم که من هم جزو همان‌هایی شدم که فکر می‌کردم بیکار هستند‍! بعد از یک مدت با پیجی آشنا شدم که جملات قشنگی می‌گذاشت. جمله‌هایش را در گوگل سرچ کردم و رسیدم به یک اکانت توییتر که درواقع متن‌ها از روی توییت‌های او کپی می‌شد. این موضوع من را به نوشتن علاقه‌مند کرد و حدودا‌ سال ٩١ که دوران فیس‌بوک هم درحال تمام‌شدن بود، عضو توییتر شدم.

و حسابی هم فالوور جذب کردی و پرکار شدی. از چه زمانی در توییتر دیده شدی؟
اوایل خیلی فعالیتم زیاد نبود، ولی یک بار یک توییتی نوشتم که یکی از اکانت‌های معروف توییتر آن را «ری توییت» (منتشر‌کردن یک توییت در صفحه دیگری) کرد. تقریبا از همان موقع بود که عده‌ای هم مرا فالو کردند و آهسته‌آهسته تعدادشان بالا رفت.

برای توییت نوشتن خط قرمزی هم داری؟ مثلا یک‌سری ملاحظات را رعایت کنی.
من بیشتر حرف‌هایم را به شکل خنده‌دار توییت می‌کنم، چون معتقدم آنهایی که خیلی جدی می‌نویسند، خودبه‌خود دل مخاطب‌شان را می‌زنند و کم‌کم حذف می‌شوند، بنابراین من تقریبا با همه مسائل شوخی می‌کنم، اما دو تا خط قرمز دارم، یکی این‌که هیچ‌وقت با چهره و قیافه و هیکل یک آدم شوخی نمی‌کنم. اعتقادات همه مردم جهان برای من خیلی مهم است و هرگز وارد حریم بحث یا نوشتن از آنها نمی‌شوم.

چقدر فالوور داری؟
حدود ٧٢ هزار تا.

الان در اینستاگرام فالوورهای زیر ١٠٠ هزار تا( ١٠٠k)شوخی است و اصطلاحا شاخ‌های اینستاگرام بالای ٥٠٠‌هزار تا چند‌میلیون فالوور دارند، ولی فکر می‌کنم ٧٢هزار فالوور برای شبکه اجتماعی مثل توییتر خیلی هم خوب باشد.
بله به هر حال!

تبلیغات هم می‌گیری؟
هرازگاهی پیشنهاد می‌شود.

نرخ تبلیغات توییتری چقدر است؟
معمولا آگهی‌دهنده‌ها نسبت به بازخورد مطالب یک اکانت مبلغی را پیشنهاد می‌دهند. از٤٠هزار تومان تا ٤٠٠ هزار تومان. البته زیاد پیش نمی‌آید، شاید در ‌سال نهایت ٥، ٦ بار که رقم زیادی نمی‌شود.

این رقم در مقایسه با نرخ تبلیغات اینستاگرام خیلی ناچیز است! خیلی از شاخ‌های اینستاگرام رقم‌های میلیونی برای تبلیغات روی صفحه یا استوری‌هایشان می‌گیرند.
بله، چون فضای توییتر و مخاطبانش با اینستاگرام فرق می‌کند. البته من راجع به پیشنهاداتی که به اکانت خودم شده، صحبت می‌کنم، شاید اکانت‌های دیگر توییتر رقم‌های بالاتر یا پایین‌تری بگیرند.

در اینستاگرام فعال هستی؟
نه، فقط یک پیج شخصی دارم.

اینستاگرام شبکه پرطرفداری است. چرا در آن فعالیت نمی‌کنی؟
به نظر من اینستاگرام خیلی محیط افتضاحی دارد! یک‌سری توییت هم در موردش نوشتم که «ما معمولا در توییتر خودمان را به دیوانگی می‌زنیم، اما در اینستاگرام درسته آدم‌های خوب هم هستند، اما یک عده زیادی مثل شاخ‌های اینستاگرام واقعا دیوانه هستند!»

چرا این برداشت را داری؟
چون اینستاگرام تصویرمحور است و خیلی‌ها برای دیده‌شدن دست به هر کاری می‌زنند! وقتی ویدیوی بعضی از شاخ‌های اینستاگرام را می‌بینم، تعجب می‌کنم که چه اتفاقی افتاده که یک عده رفتارهای‌شان شبیه دیوانه‌ها شده است! مثلا چند روز پیش یک کلیپ دیدم که طرف برگ را گاز می‌زد و خیلی جدی بع بع می‌کرد! یا یک عده فقط می‌رقصیدند!

ماهیت توییتر متن‌محور است و طبیعتا با اینستاگرام فرق می‌کند؛ اما به هر حال در توییتر هم یک عده با طنزهای سخیف یا خط قرمزدار سعی می‌کنند جو راه بیندازند و دیده شوند. این هم یک‌جور دیوانگی است؛ نیست؟
اکثریت کسانی که در توییتر طنز می‌نویسند یا به قولی مسخره‌بازی درمی‌آورند، ا‌دایشان است اما در واقعیت دیوانه نیستند؛ مثلا یک نفر عکس پروفایل توییترم را دیده بود و وقتی خودم را دید، گفت تو چرا قیافه‌ات خنده‌دار نیست! گفتم طرز فکرت مثل این است که انتظار داشته باشی کارگردان‌های فیلم ترسناک قیافه‌شان ترسناک باشد! به هر حال این نظر من است که در توییتر اغلب یک عده نقاب زده‌اند و دارند نقش دیوانه‌ها را بازی می‌کنند اما در اینستاگرام واقعا یک عده دیوانه‌اند!

به قول خودت معمولا شخصیت واقعی یا چهره خیلی از پیج‌های توییتر مشخص نیست. بچه‌معروف‌های توییتر را می‌شناسی یا ارتباطی با آنها داری؟
نه؛ ارتباط خاصی با کسی ندارم. یک عده هستند که باند تشکیل دادند و حامی یا منتقد سرسخت یکدیگرند و حتی با هم یک‌سری مراوده دارند؛ ولی من نه! ارتباط مستقیمی با بچه‌معروف‌های توییتر ندارم.

زبان نوشته‌هایت اکثرا طنز است و این نوع متن‌ها الان بیشتر از نوشته‌های جدی طرفدار دارند. تا به حال پیشنهاد همکاری یا نوشتن آیتم‌های طنز را برای جایی نداشتی؟
نه آنچنان؛ فقط یک‍بار به واسطه یکی از دوستانم به من پیشنهاد شد که برای برنامه دورهمی یک آیتم طنز بنویسم که البته اجرا نشد؛ ولی تجربه خوبی بود.

دوست داری یک روز نویسنده برنامه‌های طنز شوی؟
بله؛ ولی متاسفانه مشکلات مالی همیشه من را از زندگی و علاقه‌هایم عقب انداخته است اما خودتان می‌دانید که در جمع بچه‌های توییتر خیلی‌ها خوب می‌نویسند و ادبیات خوبی دارند؛ ای کاش صداوسیما اتاق فکری برای این بچه‌ها بگذارد و در زمینه نوشتن آموزش‌شان بدهد تا بتواند از پتانسیل‌هایی که دیده نمی‌شوند در برنامه‌هایش استفاده کند.

شامگاه ١٦ خرداد ماه سال ٩١ خبری عجیب مردم را به پشت بام خانه‌های‌شان کشاند. خبر آمده بود که شرکت پپسی می‌خواهد عکس پپسی‌ را روی ماه بیندازد. این خبر را نخستین‌بار خبرگزاری ایسنا منتشر کرد تا آنجا که حتی پیش از فرا رسیدن این لحظه تاریخی با چند کارشناس تبلیغات هم درباره این پدیده تبلیغاتی مصاحبه کرد؛ اما واقعیت این بود که آن شب میلیون‌ها ایرانی با یک شایعه‌ای که مشخص نبود منبع اصلی آن کجاست حسابی سر کار رفتند. حالا اما بعد از ٦ سال در مصاحبه‌ای که با این توییترباز معروف داشتم، اعتراف کرد که این شایعه از اساس کار خودش بوده است!

چند وقت پیش در اکانت توییترت خیلی کوتاه اعتراف کردی که شایعه تبلیغ پپسی روی ماه کار تو بود.
آن زمان در یک شرکت تبلیغاتی کار می‌کردم و مدام ایده‌های مختلف برای تبلیغات در ذهنم می‌چرخید. یک روز به یک مطلبی برخوردم که گویا سال‌ها پیش شرکت پپسی قرار بوده که این کار را انجام دهد ولی ظاهرا یکی از موسسات وابسته به محیط زیست اجازه این کار را به آنها نداده بود. من این خبر را عید سال ٩١ خواندم و به ذهنم رسید که این را به عنوان یک شایعه برای دروغ سیزده بگویم! و یک زمان هم برایش مشخص کردم که مثلا فلان روز قرار است عکس پپسی روی ماه بیفتد. یک‌سری از پیج‌ها هم این مطلب من را کپی کرده بودند تا جایی که این شایعه جدی شد!

آن تاریخ که میلیون‌ها ایرانی به خاطر حرف تو رفتند روی پشت بام‌های‌شان و به ماه خیره شدند، خودت کجا بودی و چه حسی داشتی؟
اتفاقا آن شب چون قرار بود فردا صبح زود از خانه بیرون بروم، زودتر خوابیدم ولی فردا صبح متوجه شدم که خیلی از مردم روی پشت بام رفته بودند و پارک‌ها که ماه را نگاه کنند! بعد هم مردم رفته بودند در پیج پپسی و فحش می‌دادند یا شوخی می‌کردند بعد خودم یک حس عجیب خنده‌داری داشتم!

برای این حرفت و این‌که اساس این شایعه برای تو است، سندی داری؟
بله؛ پست فیس‌بوک من با تاریخش روی صفحه‌ام است که برای قبل از این ماجرا و آن شب است. یک تصویری هم که مخصوص این تبلیغات ساخته بودم به دیگران اثبات کرد که این شایعه ساخته دست من بوده است.

چرا همان موقع که همه دنبال این بودند که بفهمند این شایعه را چه کسی ساخته است، حرفی نزدی؟
راستش آن زمان جو و شرایط جوری بود که فکر می‌کردم خیلی فحش می‌خورم و بعد هم ترسیدم که فکر کنند شاید قصد خاصی داشتم از این کار! ولی الان فکر می‌کنم این شایعه بدی نبود و اصلا اولش شوخی بود. خیلی‌ها الان در فضای مجازی شایعه مرگ دیگران یا حادثه‌هایی مثل زلزله را می‌سازند که باعث آسیب رسیدن به مردم می‌شود ولی این شایعه‌ای که من ساختم، بیشتر جنبه طنز و شوخی داشت.

«عذرا» شخصیت ناشناس و پرطرفدار توییتر چه کسی است؟ در بخش آخر گفت‌و‌گو می‌رسیم به رونمایی از عذرا؛ عذرا کیست؟ یک شخصیت حقیقی است یا یک زمانی در زندگی‌ات بوده است؟
اوایل که وارد توییتر شدم، دوست داشتم خلاقیت متفاوتی در متن‌هایم داشته باشم تا اکانتم دیده شود. برای همین تصمیم گرفتم توییت‌هایم به شکل دیالوگ باشد. نخستین شخصیتی هم که در این فضا ساختم، باخورد داشت و دیدم که چند نفر متن را خوانده‌اند و خنده‌شان گرفته است. همین موضوع باعث شد دیالوگ‌هایم را با همان اسم ادامه دهم تا این‌که یک روز آقایی به من مسیج داد و گفت لطفا این اسم را عوض کن! برای همین نام را به عذرا تغییر دارم.

دلیلش چه بود که خواست اسم اکانتت را عوض کنی؟
گفت اسم خواهرش است و وقتی در کانال‌های تلگرام توییت‌ها منتشر می‌شود، دوستان خواهرش می‌خوانند و او از این موضوع ناراحت است. برای همین از من خواست اسمش را عوض کنم.

خب کسی که اسمش عذرا باشد هم ممکن است با متن طنزهایت ناراحت شود؟
الان خیلی دوست ندارم پروفایلم این اسم را داشته باشد؛ حتی خجالت می‌کشم به کسانی که مرا می‌شناسند، بگویم این اکانت من است! دوست دارم اسم اکانتم باکلاس باشد که اگر خواستم جایی بگویم، خجالت نکشم. برای همین چندبار سعی کردم حذفش کنم اما دیدم برای فالوورهایم جا افتاده و اعتراض می‌کنند که چرا عذرا را حذف کردی.؟! اما شاید عذرا را هم عوض کنم.

حالا چرا عذرا؟
قدیم‌ها یک همسایه داشتیم که اسمش عذرا بود و یک شوهر معتاد داشت که همیشه سر عذرا خانم داد می‌زد. مدام صدایش در خانه ما می‌پیچید که فریاد می‌زد: «عذرا کجایی ذلیل مرده؟» همان موقع هم که بچه بودیم با بچه‌محل‌ها این موضوع را سوژه می‌کردیم و می‌خندیدیم و بعد از این‌که تصمیم گرفتم اسم قبلی را حذف کنم، نام عذرا به ذهنم رسید و استفاده‌اش کردم.

خودت عذراخانم واقعی در زندگی‌ات داری؟
نه! ولی اگر این مصاحبه را می‌خواند و جایی هست، لطفا برگردد! (می‌خندد)

bato-adv
مجله خواندنی ها