یک دانشجوی نخبه ایرانی که در حال پژوهش و گسترش دانش در خارج از کشور است، درباره دلایل عدم بازگشت کسانی که برای تحصیل به خارج میروند، میگوید: سؤال بزرگی که در ذهن هر کسی که میخواهد برگردد وجود دارد، این است که وقتی برگشتم میخواهم چه کنم؟
دانشجویان ایرانی که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور میروند، بهدلیل فضایی که در اختیارشان قرار میگیرد- امکان بالاتر برای پیشرفت و تسهیلات رفاهی بیشتر- انگیزه بازگشت به کشور را از دست میدهند.
محمد نوشاد، دانشآموخته برق در دانشگاههای صنعتی شریف، ویرجینیا و هاروارد که مشغول پژوهش و اجرای پروژه لایفای است، در گفتگو با ایرناپلاس ضمن بیان نکاتی در مورد شرایط پژوهشی در دانشگاههای کشورهای توسعهیافته برخی دلایل کاهش انگیزه نخبگان ایرانی برای بازگشت را تشریح کرد.
چرا انگیزه بازگشت به کشور از بین میرود
بخشی از نخبههای ما وقتی که میخواهند برای دورههای تحصیلات تکمیلی از کشور خارج شوند، انگیزه بازگشت دارند، ولی وقتی به فضای جدید وارد میشوند، انگیزه را از دست میدهند و تصمیم به مهاجرت دائم میگیرند. دلیل این موضوع چیست؟
چیزی که به ذهنم میآید و حاصل تجربه خودم و اطرافیان است، این است که خیلیها وقتی میخواهند از ایران خارج شوند، دوست دارند که برگردند و در پسزمینه ذهنیشان بازگشت به وطن وجود دارد. افراد دوست دارند برگردند، کمک کنند و اینجا باشند. ولی وقتی میروند و محیط کاری را میبینند، تصمیمشان عوض میشود. واقعیت این است که در آنجا وقتی میخواهید کاری را انجام دهید، فرصتها خیلی زیاد است و موانع حتی برای ما که خارجی هستیم خیلی کمتر است. یعنی اگر واقعاً هوش و قابلیت انجام کاری را داشته باشید میتوانید منابع آن را پیدا کنید، حتی اگر کسی را نشناسید و غریبه باشید.
این سبب میشود جای پیشرفت زیاد باشد. الان بچههای ایرانی هستند که در دانشگاههای خیلی بزرگ استادانی شدهاند که همه روی آنها حساب میکنند یا ایرانیهایی داریم که شرکتهایی تأسیس کردهاند که در حال گسترش علم هستند؛ مثلاً در زمینه تناوب DNA (DNA Sequencing)، مراقبتهای بهداشتی (Health care) یا بخشهای دیگر صنعت فعال هستند، یک کمپانی کوچک را ایجاد کردند و الان تبدیل به کمپانیهایی شدند که ارزش چند میلیارد دلاری دارند.
وقتی این فرصتها وجود دارد برگشت به ایران کمی سخت میشود و فکر میکنند که اگر برگردیم در ایران چه فرصتی هست؟ چه از لحاظ دانشگاهی و چه از لحاظ استارتاپها و درگیر شدن در صنعت. البته در چند سال اخیر وضعیت بهتر شده است و استارتاپها کمی جاافتادهتر شدهاند، ولی هنوز فاصله زیاد است و باید کار کرد تا این فاصله کمتر شود. چون خیلی از افرادی که سالیان زیادی ایران نیستند، همیشه این پسزمینه ذهنی را دارند که کاش شرایط بهتر شود تا برگردیم، بالاخره هویت ایرانی مهم است.
وقتی یک فرد از ایران میرود، دوستان و جمع ایرانی را انتخاب میکنند، چون دوست دارد این فرهنگ و کسانی که با آن ارتباط دارند را حفظ کند و در چنین محیطی باشد. اگر در مورد برگشتن به ایران از اکثر افراد بپرسید، میگویند اگر شرایط خوب شود برمیگردند. بالاخره ما در آنجا غریبه هستیم و هر کاری بکنید حتی اگر مدت زیادی بمانید این حس وجود دارد که اینجا مملکت خودمان نیست و بهبود شرایط کمک میکند که تعداد برگشتنهای افراد بیشتر شود. الان هم برخی بعد از دوره دکتری برمیگردند و برخی میمانند تا تجربه بیشتری در دانشگاه و صنعت کسب کنند تا بتوانند در برگشت کمک بیشتری به کشور کنند. ولی تعداد میتواند خیلی بیشتر از این باشد.
فضای کار جدیتر است
بخشی از انگیزههای برگشتن افراد به ایران میتواند فرهنگی هم باشد. بخشی از دانشجویانی که از ایران میروند فضا را برای کار کردن جدیتر میبینند و اینجا یک بیانگیزگی در محیط میبینند. این حس درست است یا حاصل برساخت و برخی اطلاعات غلط است؟
فکر میکنم تا حدی این حس درست است. یعنی شما وقتی آنجا کار میکنید، همه تلاششان این است که به شما کمک کنند تا به هدفی که دارید برسید. فرض کنید اگر در دانشگاه هستید، اساتید به همدیگر خیلی کمک میکنند، اگر پروژهای تعریف میکنید و پروپوزالی برای جایی میفرستید، هر کسی که بتواند، کمک میکند تا شانس گرفتن گرنت یا پول از دولت یا صنعت بالا برود.
در صنعت هم اینطور است که وقتی با شرکتی میخواهید درگیر شوید و کار کنید، همان اول نگاه میکنند که آیا به درد ما میخورد یا نه. اگر نیازشان نباشد همان اول به شما میگویند و اگر نیاز داشته باشند تا آخر با شما هستند، منابع را تأمین میکنند، همکاری میکنند. اگر لازم باشد از افراد، کمپانیها یا حتی دانشگاههای دیگر کمک میگیرند تا کار به نتیجه برسد. برای آنها نتیجه گرفتن کار اهمیت دارد. اگر بتوانید کسی باشید که کار را برای آنها انجام میدهد، هر حمایتی بتوانند، دریغ نمیکنند.
در ایران کمی شاید شرایط متفاوت است. در شرکتها یا دانشگاهها وقتی میخواهید پروژهای را تعریف کنید (آنجا اینطور است که در نهایت باید به محصول یا پول برسد که باعث میشود همه چیز جدیتر باشد) فقط برای این است که چیزی باشد و به همین دلیل است که خیلی اوقات حمایتهای لازم انجام نمیشود، چون شاید آینده را نمیبینند و منافعشان در آن نیست یا سیستم به نحوی تعریف نشده است که انجام پروژه لزوماً به ایجاد علم و سرمایه بینجامد. فکر میکنم این تفاوتی است که موجب میشود آنجا همه چیز خیلی جدیتر باشد.
پرسشهای جدی در راه بازگشت نخبگان
موانع اصلی بازگشت ایرانیها به داخل کشور را چه میدانید؟ افراد چه فکری میکنند که به یکباره تصمیمشان تغییر میکند و میمانند؟
سؤال بزرگی که در ذهن هر کسی که میخواهد برگردد وجود دارد، این است که وقتی برگشتم میخواهم چه کار کنم؟ آیا قرار است فقط در دانشگاه باشم؟ با توجه به آن موانعی که گفتیم، فکر میکند شرکت در کنفرانسها و همایشها به چه نحوی است؟ آیا دانشگاه میتواند من را حمایت کند یا نمیتواند؟ آیا میتوانم به همکاریهایم با دانشگاههای دیگر ادامه دهم یا خیر؟
در بخش صنعت سؤال این است که قرار است چه کاری انجام دهم و در چه زمینهای باید کار کنم؟ زمینهای است که علم روز است که قرار است به علم روز برسد یا قرار است کارهای پیشپا افتاده انجام دهم؟ این سؤالاتی است که در ذهن اکثر افرادی که میخواهند برگردند وجود دارد و تا وقتی که جواب قابلقبول برای آن افراد وجود نداشته باشد، مانع بزرگی برای برگشتن دارند.
مشکلات مهاجرت و زندگی در فضای جدید
ایرانیها که وارد این فضای غریبه میشوند، به چه نحوی سعی میکنند، خودشان را با آن فضا سازگار کنند که محیط جدید را تحمل کنند؟ به هر حال، مهاجرت علاوه بر اینکه امکانات و فرصتهایی فراهم میکند، ممکن است مشکلاتی ایجاد کند، این مشکلات را به چه نحوی حل میکنند تا تغییر را تحمل کنند؟
وقتی وارد محیط جدید میشوید، انواع مشکلات وجود دارد. از همان ابتدا که وارد شوید، به هر حال فرهنگ متفاوت است، زبان فرق میکند تا موارد مختلف و متعددی که تفاوت وجود دارد. اکثر ایرانیها سعی میکنند از همان ابتدا که وارد میشوند در جمعهای ایرانی با همزبانها و همفرهنگهای خودشان باشند. سادهترین موارد حتی مثل مواد خوراکی مشکل است، چون عادت کردیم و وقتی بخواهیم غذای ایرانی درست کنیم، باید بدانیم مواد اولیه را از کجا تهیه کنیم. خیلی از این موارد متفاوت است، در شهرهای بزرگ کار راحتتر است، ولی در شهرهای کوچک کار سختتر میشود.
چون خودم بیشتر در آمریکا بودم، از کشورهای دیگر کمی راحتتر است و کشور مهاجرپذیری است، یعنی در آنجا احساس تنهایی نمیکنید و از کشورهای مختلفی مثل هند، چین، کشورهای اروپایی و... هستند. فرهنگ به نحوی شده که کار را راحتتر کند، یعنی اگر انگلیسی نمیتوانید خوب صحبت کنید، کسی شما را مسخره نمیکند، چون این جامعه پذیرفته است که هر کسی که میآید لزوماً زبان خوبی ندارد یا تفاوتهای فرهنگی وجود دارد. در آمریکا هندیهایی میبینید که لباسهای مخصوص خودشان را میپوشند و کسی نگاه بدی به آنها نمیکند. این موضوع تا حدی کمک میکند؛ ولی در کشورهای دیگر که کمتر مهاجرپذیرند، شاید کمی محدودتر باشد و کار را سختتر کند. ایرانیهایی که آنجا هستند سعی میکنند ارتباط را با گروههای ایرانی حفظ کنند. در برنامههای فرهنگی، مذهبی شرکت کنند و هویت فرهنگی ایرانی خودشان را حتی در کشوری که بیگانه است و فرهنگ آن برای ما خیلی غریب است، حفظ کنند.
خرج زن و بچشون رو کی بده؟