وقتی ماجرا را شنیدم، ناراحت شدم و هرطوری بود شماره او را گیر آوردم. یکی، دوبار با او صحبت کردم و نقشه قتل او را کشیدم که در نهایت آن روز او را زدم، اما از کشتنش منصرف شدم.
مردی ۸۰ ساله که متهم است فردی را به قتل رسانده، مدعی شد اگرچه از قبل برای کشتن مقتول برنامهریزی کرده بود، اما در لحظات آخر از این کار منصرف شد.
به گزارش شرق، هفتمین روز اردیبهشتماه پسر جوانی با مراجعه به کلانتری یافتآباد از مفقودشدن پدر ۵۵ ساله خود خبر داد و گفت: از دیروز از او خبری نداریم، تلفنش را هم جواب نمیدهد، برای همین نگران شدیم. در پی این شکایت، تحقیقات برای یافتن مرد ۵۵ساله شروع و مشخص شد فردی با مشخصات مرد موردنظر در بیمارستان بستری است؛ بنابراین از خانواده مرد مفقودشده خواسته شد با مراجعه به بیمارستان فرد مجروح را که اوضاع خوبی هم نداشت شناسایی کنند. پسر جوان پس از حضور در بیمارستان مرد مجروح را بهعنوان پدر خود شناسایی کرد.
مرد ۵۵ ساله با وجود تلاشهای پزشکی دو روز بعد در بیمارستان جان سپرد و پرونده وارد فاز جدیدی از تحقیقات شد و گروهی از مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تحقیقات برای کشف واقعیت را آغاز کردند. در اولین بررسیهای جنایی مشخص شد مرد ۵۵ ساله به دست مردی ۸۰ ساله مجروح شده است و این فرد در بازداشت بهسر میبرد؛ بنابراین مرد ۸۰ ساله به اتهام قتل در اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت. این مرد روز گذشته نیز برای ادامه تحقیقات به دادسرای جنایی تهران منتقل شد. متهم پس از انجام مراحل قانونی بازجویی، به سؤالات خبرنگار ما پاسخ داد.
ماجرای قتل را تعریف کن و بگو چرا مقتول را کشتی؟
من راننده هستم و دو همسر دارم. از همسر اولم دو پسر معتاد دارم. ۲۷ سال پیش با همسر دومم آشنا شدم و از همانموقع من و دو همسرم و فرزندانمان در یک خانه زندگی میکردیم. مدتی قبل با هم دچار اختلاف شدیم و همسر اولم با یکی از پسرانش از خانه رفت. مدتی دنبال او گشتم و در نهایت متوجه شدم او خانهای اجاره کرده است، اما زنم پولی نداشت که خانه اجاره کند، برای همین موضوع برایم عجیب بود. بعد از مدتی که دنبال آنها گشتم، پیدایشان کردم، اما آنها معمولا لامپها را خاموش میکردند تا وانمود کنند خانه نیستند. در نهایت یکبار که عروسم آنجا بود، به آنجا رفتم و در را باز کردند. از همسر اولم پرسیدم برای اجاره خانه از کجا پول آورده، او گفت: چندوقت پیش تصادف کرده و مردی که با او تصادف کرده مرد خیری بوده که وقتی ماجرای زندگی او را فهمیده حاضر شده به او کمک کند و خانهای برایش بگیرد. من در نهایت آن مرد را کشتم.
چرا تصمیم گرفتی آن مرد را بکشی؟
وقتی ماجرا را شنیدم، ناراحت شدم و هرطوری بود شماره او را گیر آوردم. یکی، دوبار با او صحبت کردم و نقشه قتل او را کشیدم که در نهایت آن روز او را زدم، اما از کشتنش منصرف شدم.
چرا از کشتنش منصرف شدی؟
آن روز زنگ زدم و دعوتش کردم به خانه بیاید. با هم به زیرزمین رفتیم و عدسی خوردیم. بعد با چاقو چند ضربه به شکمش زدم. او خواهش کرد نکشمش، من هم منصرف شدم. میخواستم در را قفل کنم و بروم که پسرم آمد. او را راه ندادم، اما، چون مضطرب بودم شک کرد و ۱۰ دقیقه بعد با پسر دیگرم و مأمور آمد که آن مرد را در زیرزمین دیدند و به بیمارستان بردند. همانموقع دستگیر شدم. الان هم که او مرده و من قاتلم.