bato-adv

فاجعه بی‌توجهی مدیران ارشاد به سرمایه‌های مشکوک

فاجعه بی‌توجهی مدیران ارشاد به سرمایه‌های مشکوک

اساس آن نگاه متوجه ضعفی بود که مدیران وقت ارشاد درباره جایگاه و کارکرد این رسانه جدید داشتند؛ به معنی اینکه شناخت درستی از اینکه یک رسانه با چه هدفی ایجاد می‌شود، نداشتند. این یک دلیل است؛ اما اینکه بعدا مسئولان و متولیان آن را به کدام مسیر هدایت می‌کنند، مقوله دیگری است؛ ضمن اینکه آن زمان روی وزارت ارشاد هم فشار زیادی از طرف سازمان صداوسیما بود و تلاش زیادی شد که جلوی ساخت سریال «قلب یخی» گرفته شود! چون اساسا «قهوه تلخ» هم برای شبکه نمایش خانگی ساخته نشده بود و برای صدا‌وسیما بود. در نتیجه همه حساسیت‌ها روی قلب یخی متمرکز شد. در آن زمان وزارت ارشاد در موضع انفعال قرار گرفت.

تاریخ انتشار: ۱۳:۰۹ - ۲۵ تير ۱۳۹۸

بحث ورود پول‌های مشکوک به سینما و شبکه نمایش خانگی وارد مرحله جدیدی شده است، به‌طوری‌که احمد مازنی، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس، روز گذشته از طرح سؤال از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی خبر داد. واقعیت این است که در ماجرای پول‌های مشکوک که با سریال پرمخاطب «شهرزاد» کلید خورد، دو ضلع از سه ضلع چرخه تولید و عرضه - تقاضا (هنرمند، مخاطب و مدیران) مورد سؤال قرار گرفتند.

به گزارش شرق، برخی‌ها این پرسش را مطرح کردند که چرا «هنرمندان» با صاحبان سرمایه‌های مشکوک همکاری کردند؟ و دیگر اینکه چرا «مدیران سینما» اجازه ورود به سرمایه‌های مشکوک را داده‌اند؟ جالب است که در این مسیر مسئولان مرتبط خود را مبرا از پاسخ‌گویی دانستند و پاسخ آن را به قوه قضائیه احاله کرده‌اند. اما این پرسش همچنان پابرجاست که اساسا نقش مدیران صرفا فقط اعمال ممیزی است؟ یا اینکه قرار است فضایی فراهم کنند تا هنرمندان در فضایی سالم به آفرینشگری دست بزنند؟ مگر مدیری، مسئولیتی را می‌پذیرد، نباید چالش‌های آن را در نظر بگیرد و به عبارتی هزینه‌های آن «ریاست» را پرداخت کند؟ با این نگاه سراغ حامد عنقا، رفتیم و پرسش‌های خود را مطرح کردیم که پاسخ‌های قابل‌تأملی داد.

شما یکی از پیش‌کسوتان ساخت سریال در شبکه نمایش خانگی هستید و تاکنون سریال‌هایی هم که ساخته‌اید، واکنش‌های مثبت و منفی به دنبال داشته و به‌هر‌حال دیده شده‌اند. با توجه به اینکه این روز‌ها تحلیل‌های ضدو‌نقیضی درباره فضای حاکم بر نمایش خانگی به گوش می‌رسد، تحلیل شما از این موضوع چیست؟

یادم می‌آید بعد از اتفاقاتی که در انتهای فصل دوم «قلب یخی» افتاد- دیدم که دیگر نمی‌توان با همان شیوه ادامه داد- به واسطه همه مشکلات و فشار‌ها و حتی هزینه‌هایی در سازمان صداوسیمای آن زمان بر دوشم نشست. این کار حتی باعث شد تقریبا یکی، دو سال به شکل محترمانه‌ای اجازه ندادند در تلویزیون کار کنم! البته شاید به دلیل اینکه «قلب یخی» اولین کاری بود که در این زمینه تولید می‌شد و بازتاب عجیبی که داشت، چندان غیرطبیعی نبود! اگرچه بعد‌از‌آن و به دنبال موفقیت و فروش بسیار بالای این سریال پیشنهاد‌های کاری زیادی هم به من شد؛ اما مدتی متوقف شدم!

به چه دلیل؟!

شاید احساس کردند پررو شده‌ایم و باید ادب شویم! اتفاقات انتهای «قلب یخی» باعث شد من همان زمان مصاحبه‌ای با این محتوا انجام دهم که «شبکه نمایش خانگی جوانمرگ می‌شود!» و این چیزی است که اگر روند تولید مجموعه در شبکه نمایش خانگی اصلاح نشود، تقریبا دارد اتفاق می‌افتد.

همان اوایل که هنوز توجهات به این رسانه جلب نشده بود، این را گفتید؟

بله؛ دقیقا همان وقت‌ها بود.

مبنای تحلیل‌تان چه بود؟

اساس آن نگاه متوجه ضعفی بود که مدیران وقت ارشاد درباره جایگاه و کارکرد این رسانه جدید داشتند؛ به معنی اینکه شناخت درستی از اینکه یک رسانه با چه هدفی ایجاد می‌شود، نداشتند. این یک دلیل است؛ اما اینکه بعدا مسئولان و متولیان آن را به کدام مسیر هدایت می‌کنند، مقوله دیگری است؛ ضمن اینکه آن زمان روی وزارت ارشاد هم فشار زیادی از طرف سازمان صداوسیما بود و تلاش زیادی شد که جلوی ساخت سریال «قلب یخی» گرفته شود! چون اساسا «قهوه تلخ» هم برای شبکه نمایش خانگی ساخته نشده بود و برای صدا‌وسیما بود. در نتیجه همه حساسیت‌ها روی قلب یخی متمرکز شد. در آن زمان وزارت ارشاد در موضع انفعال قرار گرفت.

در برابر چه چیزی؟

در برابر محتوا و اتفاقاتی که برای این رسانه می‌افتاد.

شاید، چون تجربه‌ای در این زمینه نداشتند؟

بله و به‌همین‌دلیل هم بعد از اتمام «قلب یخی» و «قهوه تلخ» تا مدتی خبری از ساخت سریال‌های شبکه نمایش خانگی نشد! تا اینکه جرقه‌های ریزی شروع شد؛ البته فکر می‌کنم یکی، دو سال آخر در دولت احمدی‌نژاد و زمان حضور آقای شمقدری اصولا بخشی متعلق به شبکه نمایش خانگی در ارشاد وجود نداشت! یعنی در ساختار جدیدی که معاونت سینمایی به سازمان سینمایی تبدیل شد، کلا صورت‌مسئله را پاک کردند! بعد از فصل سوم «قلب یخی» بود که آقای میر‌باقری بعد از سریال تلویزیونی «مختار‌نامه»، برای شبکه نمایش «شاهگوش» و «دندون‌طلا» را کار کردند. به نظرم «شاهگوش» را باید به‌نوعی رنسانس در شبکه نمایش خانگی بدانیم؛ چون بعد از دوره فترتی که به وجود آمد، بین تمام سریال‌هایی که در این زمینه پیشرو بودند، «شاهگوش» مجددا با موفقیتش رونقی به این رسانه بخشید.

البته سریال ناموفق هم کم نداشتیم!

بله؛ کار غیرموفق هم داشتیم؛ مثلا «ابله» کمال تبریزی یا «سیگنال موجود است» که جواد رضویان کارگردانی کرد؛ اما «شاهگوش» با موفقیتش انگار دوباره توجه‌ها را به شبکه نمایش خانگی جلب کرد؛ البته «شاهگوش» فقط این کار را نکرد؛ بلکه این سریال ساخت سریال در شبکه نمایش خانگی را به‌عنوان یک امکان تجاری نیز مطرح کرد. شما برای اولین‌بار در سریالی به تهیه‌کنندگی مهران برومند و کارگردانی آقای داوود میرباقری اسم شخص دیگری را به‌عنوان سرمایه‌گذار در تیتراژ دیدید.

احسان دلاویز؟

بله و آن زمان درباره ایشان سروصدا شد و شما امروز ایشان را به‌عنوان یکی از متهمان بانک سرمایه می‌بینید.

به موضوع مهمی اشاره کردید. اگر از این زاویه نگاه کنیم، می‌بینیم امروز در دادگاه کنار نام احسان دلاویز، اسم دو نفر دیگر هم به‌عنوان متهم بر سر زبان‌هاست که یکی هادی رضوی و دیگری که مشهورتر از اوست، محمد امامی نام دارد که روی سریال پرمخاطب «شهرزاد» سرمایه‌گذاری کردند؛ اگرچه ورود همین نوع سرمایه‌ها برای سینما و شبکه نمایش خانگی مشکلات زیادی درست کرده است...

من درباره این موضوع ارزیابی خاصی ندارم؛ چون قوه قضائیه باید این کار را بکند و این جمله متعالی‌ای است که وقتی قوه قضائیه به جرم یا اتهام کسی رسیدگی می‌کند، بقیه آدم‌ها از آن اتهام بری هستند. این جمله خیلی به کار برده می‌شد؛ بنا بر این گزاره امروز می‌توانیم تحلیل‌هایمان را بیان کنیم؛ پس وقتی دستگاه قضائی وجود دارد، ما نمی‌توانیم همه سرمایه‌گذاران را در این دسته‌بندی قرار دهیم. این واقعیت که حوزه رسانه باید سرمایه و سرمایه‌گذار جذب کند، نباید با رفتار و اهداف فرامتنی برخی سرمایه‌گذاران خلط شود.

متوجه تحلیل شما هستم؛ اما در شکل استاندارد چه فرایندی باید طی شود تا مورد استقبال قرار بگیرد؟

ببینید این‌ها که عرض کردم خودش فرایندی بود که در شبکه نمایش خانگی طی شد؛ یعنی اول یک رسانه جدید ایجاد شد. دلیلش هم شاید این بود که صداوسیمای ما به هر چیزی اجازه پخش نمی‌دهد. طبیعی هم هست که بر اساس نگاه و افق رسانه تصمیم بگیرد. مختصات خودش را دارد و رسانه‌ای نیست که برای تولیدکنندگانش لزوما بار اقتصادی ویژه‌ای داشته باشد. دوم اینکه اتفاقا یکی از مشکلات بعضی آثار شبکه نمایش خانگی که شکست خوردند این بود که مال این رسانه نبودند! یعنی درک تفاوت این دو رسانه را نداشتند. درحالی‌که این سریال‌ها به راحتی می‌توانستند در سازمان صداوسیما ساخته و پخش شوند. این تصور غلطی بود که آن‌ها لابد ممیزی حجاب داشته‌اند و... من به ضرس قاطع می‌گویم هیچ فیلم و سریالی را در شبکه نمایش خانگی یا حتی در سینما نمی‌توانیم پیدا کنیم که اگر فلان خانم روسری‌اش جلوتر برود فروش نداشته باشد یا برعکس!

حداقل امروز در رسانه‌های اجتماعی عکس‌های بدحجاب یا گاه بی‌حجاب دیده می‌شود و مثل دهه ۶۰ نیست و متأسفانه عادی شده؛ بنابراین گاهی ممیزی سریال‌ها در حد حجاب است نه قصه؛ مثلا سریال «شهرزاد» را به راحتی می‌توانید با «بانوی عمارت» به لحاظ تم و فضای قصه در یک کفه ترازو بگذارید. البته این مثال درباره یک سریال بسیار موفق است وگرنه خیلی‌ها سریال «ازیادرفته‌ها» را هم با «شهرزاد» مقایسه کرده‌اند، اما وقتی «قلب یخی» را شروع کردیم احساس می‌کردیم این رسانه مبتنی‌بر نیاز بازار و دارای بار اقتصادی است و حالا باید مخاطب برایش هزینه کند و مثل صداوسیما نیست که مخاطب رایگان اثر را ببیند. هرچند که البته آن هم در نهایت رایگان نیست، ولی بدون اینکه مخاطب بداند، غیرمستقیم پول محتوایی را که از سازمان صداوسیما می‌بیند پرداخت می‌کند. پس اینجا باید حرف دیگری بزنیم. اگر قرار بود همان را که در سیما ببینیم در اینجا دیده شود، چه جذابیتی خواهد داشت؟ شکست خیلی از سریال‌ها دلیلش این بود. حتی سریال «هیولا» الان در تلویزیون هم قابل پخش است. شاید بخش غیرقابل پخشش حجاب بازیگران باشد که آن هم قابل حل است.

پس باید کاری متفاوت‌از تلویزیون انجام شود؟

دقیقا. گفتم این شبکه «جوانمرگ» می‌شود، چون در نگاه متولیانی که مدعی هدایت و نظارت بودند، این نبود. حتی نمی‌دانستند چگونه باید فضای جدید را پیش ببرند.

به دلیل عدم شناخت؟

و همچنین به دلیل عدم تلاش! شاید بیشتر تلاش شد چطور سروته ماجرایی را که به وجود آمده جمع‌وجور کنند یا شاید آن‌قدر درگیر مسائل فرامتنی شدند که موقعیت طلایی از دست رفت.

به‌اصطلاح بتوانند بر آن مسلط شوند؟

تقریبا. به همین دلیل دو سال به راحتی این فضا برهوت شد! تا امروز که فکر می‌کنم سال گذشته و امسال بالاترین حجم تولید محتوا به جهت کمی را شاهد بودیم. الان پنج، شش سریال در حال تولید هستند و سه سریال اخیرا پروانه ساخت گرفته‌اند. خبر دارم که دو سریال دیگر هم به زودی شروع به کار می‌کنند. به نظرم تا آخر سال حدود ۱۰، ۱۲ سریال شبکه نمایش خانگی خواهیم داشت و پیش‌بینی می‌کنم امسال و سال بعد هم دچار انفجار محتوا در شبکه نمایش خانگی خواهیم شد! که امیدوارم جذابیت آن را برای مخاطبی که باید دست‌به‌جیب شود و محتوا بخرد از بین نبریم. این‌ها منهای مشکلاتی است که افراد آماتور به‌عنوان سرمایه‌گذار برای دستمزد‌ها و بالابردن هزینه‌های تولید برای صنف ایجاد کرده‌اند.

یعنی رقابت کیفی وجود ندارد! هرکس به سرمایه‌گذار دسترسی داشته، سریال ساخته، بدون اینکه جذابیت‌های خاص این مدیوم را بشناسد؟‌

نمی‌شود کاملا این‌طور گفت. نمی‌شود گفت: همه سریال‌ها ساخته می‌شوند، چون سرمایه‌گذار پیدا کرده‌اند. بعضی از آن‌ها واقعا گروه‌های حرفه‌ای دارند. منتها در هر مجموعه وجود سرمایه لازمه کار است

به عبارتی وجود سرمایه‌گذار؟

چند هفته قبل در یک برنامه سینمایی تلویزیون دیدم آقای خیلی محترم و باسوادی تعجب می‌کرد از اینکه تهیه‌کننده یک کسی است و سرمایه‌گذار کسی دیگر! برایم عجیب بود. یعنی ایشان به‌عنوان کسی که سینما را می‌داند، واقعا تا به حال فکر می‌کرد مثلا تهیه‌کننده‌ای مثل «سلزنیک» درگذشته یا ساموئل گلدوین و... همه پول فیلم را خودش شخصا می‌داده؟! یا این‌طور به نظر می‌رسد که تهیه‌کنندگان قَدَر کمپانی‌های بزرگ فیلم‌سازی فرش زیرپایشان را می‌فروشند تا فیلم بسازند؟! مثلا برای ساخت «پدرخوانده» مدیر پارامونت پول شخصیتش را هزینه کرده؟! اصلا این‌طور نیست. آنجا نظام اقتصادی کاپیتالیستی متمرکزتری وجود دارد، بانک‌ها، صندوق‌های سرمایه‌گذاری و حتی صاحبان صنایع و... وارد ماجرا می‌شوند. امروز سهام‌داران اصلی کمپانی‌های بزرگ و حتی شبکه‌های تلویزیونی بانک‌ها و مراکز مهم مالی هستند که گاهی شغل اصلی‌شان هیچ ارتباطی به حوزه سینما و فرهنگ ندارد.

جالب است حتی موزه‌های بزرگی مثل «متروپولیتن» و «موما» توسط صاحبان صنایع و پولدار‌ها و مؤسسات پرفروش حمایت مالی می‌شوند، چون اعتقاد دارند باید به فرهنگ و هنر کمک کرد!

بله همین‌طور است. مهم‌ترین بنیاد‌هایی که در آمریکا در حوزه فرهنگ و هنر و آموزش وجود دارند، مثل بنیاد کارنگی، راکفلر و... متعلق به ثروتمندان آمریکایی هستند. وقتی در مورد موزه گوگنهایم صحبت می‌کنیم، بانویی به نام پگی گوگنهایم که کلکسیونر و علاقه‌مند به حوزه تجسمی بوده این موزه را پایه‌گذاری کرده که از خانواده گوگنهایم‌هایی است که در صنعت فولاد و استیل سابقه قدیمی دارند. امروز اگر تهیه‌کننده‌هایی مثل جی. بروک هایمر فیلم‌های اکشن می‌سازد، خانه‌اش را نمی‌فروشد که فیلم بسازد بلکه با اعتبار بانک‌ها تعامل می‌کند.

درمورد سریال «شاهگوش» گفتید اولین بار نام سرمایه‌گذار مطرح شد و از این نظر می‌تواند پیشقراول باشد. چرا؟

به این معنی نیست که قبل از آن سرمایه‌گذار نداشتیم. فصل دوم «قلب یخی» هم شریکی را به‌عنوان سرمایه‌گذار داشت که صاحب کارخانه تن ماهی بود؛ اما در این سریال رسما به یک نفر مستقل به نام سرمایه‌گذار هویت مشخصی داده شده بود که مسائلی ورای موضوع اقتصادی سینما و شبکه نمایش خانگی در آن مطرح بود.

الان وضعیت به لحاظ سرمایه‌گذاری آن‌قدر پیچیده است که بعد از اتفاق متهمان بانک سرمایه خیلی از سرمایه گذاران سینما دست‌به‌عصا هستند.

حق دارند.

بحثی هم به نام پول‌شویی و پول کثیف داریم. شما که در این زمینه متمرکز هستید و با صداوسیما و بخش خصوصی کار کرده‌اید، به نظرتان چه باید کرد که هم پول‌های تمیز با خیال راحت وارد عرصه نمایش خانگی و سینما شوند و هم این حیطه رونق بگیرد؟

موضوع سرمایه حالا از‌جمله مهم‌ترین موضوعات است؛ به‌ویژه در صنعت سینما. در بیشتر جا‌های دنیا پول‌های کثیف به‌ندرت وارد جریان‌های فرهنگی و به‌ویژه سینما می‌شوند که دیوار شیشه‌ای دارد. نه اینکه نمی‌شود. آنجا پول‌های کثیف بیشتر به سمت هتل‌ها، کازینو‌ها و قمارخانه‌ها می‌رود؛ اما آنجا وقتی از سینما حرف می‌زنیم، درباره صنعت چند صد میلیون‌دلاری صحبت می‌کنیم؛ نه اقتصاد حقیری که اینجا اسمش سینماست. سرمایه سالم احتیاج به امنیت و ضمانت بازگشت دارد؛ یعنی روزی که گفتم شبکه نمایش خانگی جوانمرگ می‌شود، یکی از نتایج جوانمرگی آن ورود پول‌های کثیف است.

وقتی پول تمیز در کاری سرمایه‌گذاری می‌شود، سینما رشد می‌کند؛ مثل گذشته که در خیلی از فیلم‌های سینمایی چنین سرمایه‌گذاری‌هایی داشتیم؛ مثلا با ۱۰ میلیارد تومان سرمایه‌گذاری، بعد از شش ماه ۲۰ میلیارد تومان برداشت می‌کردند. بخشی از سود هم این بود که، چون در کار فرهنگی سرمایه‌گذاری کرده‌ام و صاحب یک بنگاه اقتصادی هستم و به شکل درستی از تولید این پول را به دست آورده‌ام، در این کار سرمایه‌گذاری می‌کنم که به سود برسم و، چون در تولید یک اثر فرهنگی در جامعه مؤثر بوده‌ام، دولت به من می‌گوید پولی را که سرمایه‌گذاری کرده‌ای، به‌عنوان تخفیف مالیاتی محاسبه می‌کنم؛ کاری که در دنیا اتفاق می‌افتد؛ اما شما این کار را اینجا نمی‌بینید!

اما دفاتر، معافیت پنج‌ساله مالیاتی دارند؟

شخص به‌عنوان تهیه‌کننده این معافیت را دارد. من صاحب حقوقی هستم که لزوما حقوق شخصی من با سرمایه‌ای که در اختیار می‌گیرم که کار بسازم، امتزاج ندارد. وقتی تو ثبات اقتصادی نداری، از اثری که می‌سازی، مطمئن نیستی. از طرفی بخشی از جامعه به حالت دلال‌مسلکی رسیده که همه دوست دارند یک‌شبه ره صدساله بروند و نمی‌خواهند با صبوری پله‌های موفقیت را بالا بروند؛ پس من می‌توانم ۱۰ میلیارد از کسی بگیرم، اگر آن فرد باهوش باشد و پولش سلامت باشد، برای سرمایه‌گذاری‌کردن مطمئن عمل می‌کند. چرا وقتی «بانک پاسارگاد» در فیلم اصغر فرهادی سرمایه‌گذاری می‌کند، درباره اینکه سرمایه‌گذاری درست است یا غلط، فلان منتقد تعجب نمی‌کند؟ تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار هم یک نفر نیستند یا درباره فیلم‌های دیگری مثل فیلم‌های آقای نوروز‌بیگی یا هومن سیدی که بانک پاسارگاد سرمایه‌گذاری کرد. چند سال قبل شرکت نیرو‌محرکه برای آقای ابوالحسن داوودی سرمایه‌گذاری کرد و «نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» را ساخت؛ ولی کسی تعجب نمی‌کرد.

چرا واقعا؟

چون نظام کاملا درستی از نظر اقتصادی بود و همه‌چیز شفاف و صاحب نام و اطلاع بود.

پولش هم کثیف نبود.

بله؛ اصلا پول کثیف یعنی منشأ پول مشخص نباشد. به همین سادگی.

چرا در سینما پول‌شویی می‌کنند؟

پول‌شویی یعنی چه؟ یعنی پولی را که منشأ مشخصی ندارد، با فرایندی صاحب منشأ مشخص می‌کنند.

به‌اصطلاح می‌خواهند به آب کُر وصل کنند!

من پولی را که نمی‌دانم از کجا آمده، صرف یک فیلم یا سریال می‌کنم؛ مثلا دو، سه میلیارد تومان هزینه کرده‌ام و می‌توانم همه‌جا بگویم ۱۰ میلیارد تومان هزینه کرده‌ام، فیلم ۲۰ میلیارد تومان می‌فروشد. با این شکل در‌واقع ۳۰ میلیارد تومان پول در‌این‌میان پاک می‌شود. حالا این ۳۰ میلیارد تومان در حساب شما دیگر کثیف نیست. پولی که منشأ مشخصی ندارد؛ یعنی از راه‌های غیر‌مشروع به دست آمده؛ مثلا قاچاق مواد مخدر یا ارز دولتی گرفته باشید و به جای واردات، در بازار به مشتری فروخته باشید و با این فرایند پول شما تمیز می‌شود.

خب در فوتبال سرمایه‌گذاری کنند. از جان سینما چه می‌خواهند؟

همین کار را هم می‌کنند. این نکته معترضه را هم می‌گویم که براساس همین اخباری که قوه قضائیه می‌گوید و مستند قانونی است، حجم پولی که درباره‌اش صحبت می‌کنیم که آلوده است، ممکن است از مابه‌التفاوت ارز‌های دولتی باشد یا اتفاقات دیگری که شاهد هستیم، آن‌قدر حجم این پول بالاست که شنیدن دو، سه هزار میلیارد برای جامعه عادی شده است. وقتی در دادگاه متهم می‌گوید حجم بدهکاری من به بانک فقط ۱۸۰ میلیارد تومان است؛ یعنی این اتفاق افتاده است. از بعضی‌ها می‌شنوم که واقعا این پول زیاد نیست. می‌خواهم بگویم حساسیت‌ها از بین رفته. آن‌قدر رقم پول‌شویی‌ها زیاد است که اگر قرار باشد این پول شسته شود، اقتصاد نحیف سینما و شبکه نمایش خانگی، گزینه خیلی ابلهانه‌ای برای پول‌شویی است؛ اما این به این معنا نیست که این اتفاق نمی‌افتد.

چرا این اتفاق می‌افتد؟

در سطح پایین حتما این میزان پول‌شویی انجام می‌شود؛ اما زمانی که درباره چند هزار میلیارد تومان بانک سرمایه و صندوق ذخیره فرهنگیان و... صحبت می‌شود، سینما خیلی اقتصاد ضعیفی است؛ چون شما یک سریال شبکه نمایش خانگی را با ۱۵ میلیارد تومان می‌سازید که الان اگر بخواهید در محمودیه خانه‌ای ۷۰۰‌متری بسازید، باید سه برابر این پول را بپردازید. ما در تهران آپارتمان‌های ۲۰۰ میلیاردی داریم! پس این دلیل اصلی ورود پول‌های آلوده به سینما نیست. صاحبان پول‌های آلوده کسانی هستند که ۱۰، ۱۵‌سال قبل شناخته‌شده نبودند و ازطریق تصادفات سیاسی- اجتماعی پولدار شده‌اند؛ مثلا داماد کسی شده‌اند، پدرشان حکمی گرفته یا با آقازاده‌ای دوست شده‌اند.

البته این را هم بگویم که درباره سلامت برخی از آقازاده‌هایی که می‌شناسم، قسم می‌خورم. از طرف دیگر، آقازاده‌هایی هستند که پدرشان در مملکت وزنه بزرگی بوده است، اما آبروی پدرشان را می‌برند و در این زمینه شکی نیست. آدم‌های یک‌شبه پولدار‌شده در جامعه‌ای که اقتصاد بالایی دارد، به‌راحتی پذیرفته نمی‌شوند؛ یعنی تویی که یک‌شبه پولدار شده‌ای با یکی مثل آقایی که سال‌ها صاحب کمپانی محصولات خوراکی فلان بوده، هم‌تراز نمی‌شوی یا با افراد سرمایه‌داری که می‌توانم ۱۰ نفرشان را نام ببرم که قدم‌به‌قدم جلو آمده‌اند. پولدار یک‌شبه‌ای که یک روز ویندوز کامپیوتر عوض می‌کرده، اما هوش داشته و در بیت‌کوین سرمایه‌گذاری کرده است و یک‌شبه پولدار شده و البته نمی‌گویم پولش کثیف است، اما یکشبه پولدار شده، موقعیت اجتماعی متناسب با پولش را ندارد. حالا یک‌سری فیلم هم درباره زندگی استیو جابز و بیل گیتس و... دیده است و دلش می‌خواهد در این دنیا او را تحویل بگیرند!

یعنی سری توی سر‌ها دربیاورد؟

بله. حالا به نظر شما کدام راه سریع‌تر است؟ عکس‌گرفتن با سلبریتی‌ها.

شاید هم آرزویش این بود که بازیگر مورد نظر در فیلمش هم بازی کند!

به همین دلیل خیلی از سرمایه‌گذارانی که برای بعضی چهره‌های خاص پول‌های عجیب‌و‌غریب هزینه می‌کنند، دلخوشی‌شان محصولی که تولید می‌کنند، نیست! دلخوشی‌شان عکسی است که دست روی شانه هم انداخته‌اند و در فضای مجازی پخش می‌شود. انگار ناخودآگاه یک امتیاز فرهنگی به او داده می‌شود. می‌تواند با این امتیازات وارد حلقه‌های خاصی شود. حالا می‌تواند با جماعت فرهنگی و روشنفکر بنشیند. شاید روزنامه‌نگاران با او مصاحبه کنند یا در فلان محفل هنری دعوتش کنند. فلان بازیگر روی صحنه تئاتر نامش را می‌برد و از حضورش ابراز افتخار می‌کند و به خاطرش کف می‌زنند. این‌ها جذابیت‌های زیادی است. اما تو هر چقدر هم که کنار یکی از مهم‌ترین آثار دنیا مثل کاری از داوینچی و لوترک و سزان بایستی و عکس بگیری، لزوما صاحب فرهنگ، شعور و دانشی که باعث خلق آن اثر شده است، نمی‌شوی؛ یعنی اگر من به واسطه یک پول بادآورده اثری از محمد احصایی را به دیوار اتاقم می‌زنم، لزوما من را واجد شعور اثر احصایی نمی‌کند.

نتیجه این می‌شود که «لمپنیسم» که به‌دلیل این تفنن و پیداکردن این اعتبار همچنان در من وجود دارد، با این پول وارد آثار می‌شود؛ آثاری که من در آن‌ها سرمایه‌گذاری می‌کنم تا سری توی سر‌ها دربیاورم. دوست دارم در کار‌هایی سرمایه‌گذاری کنم که می‌فهمم. کاری که با شعور لمپنیسم من هماهنگی داشته باشد. به همین دلیل می‌بینید این پول‌ها در آثاری می‌روند که ناخودآگاه لمپنیسم را رواج می‌دهند. وقتی به این چرخه نگاه کنید متوجه می‌شوید چرا پول‌های سرمایه‌گذاران یک‌شبه خرج آثاری می‌شود که بیشتر ترویج بی‌اخلاقی می‌کنند.

چون به جای اینکه خودش را بالا ببرد اثری هنری را در حد شعور خودش پایین می‌آورد؟

احسنت. ممکن است بقیه جا‌های دنیا هم این اتفاق بیفتد و حتما هم هست. ولی این به قول ما نویسندگان برای ورود به موضوع است. وقتی این‌طور به قضیه نگاه می‌کنیم می‌فهمیم، لزوما موافقش نیستیم. اما حداقل می‌توانیم فضا را تحلیل کنیم. در این میان یک‌سری آرتیست و تهیه‌کننده و کارگردان هستند که می‌خواهند کار کنند و پول دربیاورند. حقشان هم هست. تو به عنوان یک سرمایه‌گذار نوخاسته و نوآمده ممکن است برایش این امکان را به وجود بیاوری. طبیعتا به تو باج خواهم داد. بخشی از تمنیات وجودت را تأمین می‌کنم تا بتوانم اثرم را بسازم. به همین دلیل گاهی چهره‌های بزرگ و مطرح فرهنگی را می‌بینید که در این جنس پروژه‌ها هستند. این هم از یک چرخه اقتصاد معیوب می‌آید، ولی وجود دارد.

برای برون‌رفت از این وضعیت چه باید کرد؟

من طرفدار سرمایه و سرمایه‌داری سلامت هستم. با همه تقیدات مذهبی و آن چیزی که از کتابمان، کلام رسولمان و از سیره حضرات آل‌الله یاد گرفته‌ام و همین‌طور بزرگان این مملکت که به آن‌ها اعتقاد دارم، طرفدار سرمایه سالم هستم. مثل حرفی که در دهه ۶۰ بود. یکی از کسانی که پرچم‌دار این موضوع بود، خود آقا در زمان ریاست‌جمهوری‌شان بود. یکی از مهم‌ترین رساله‌هایی که سال ۵۷- ۵۸ منتشر شد که هم آقا و آیت‌الله مکارم در آن‌ها مقاله دارند هم مرحوم طالقانی و خیلی از بزرگان دیگر، رساله‌ای بود به نام «مالکیت در اسلام» که بسیار کتاب قابل توجهی است. راه‌حل کوتاه‌مدت، حمایت از سرمایه‌دار است. منظورم سرمایه‌داری است که منشأ پولش معلوم است و به واسطه تولید نه جریان لمپنیسم که از دلالی پول درمی‌آورد، پول و شغل ایجاد می‌کند و امنیت اجتماعی را بالا می‌برد.

آن وقت شما به عنوان خانم نگران نیستید زمانی که به خانه می‌روید یک نفر از روی فقر و مشکلات اجتماعی با چاقو جلوی شما را بگیرد و دزدی کند. هر جای تاریخ اسلام را که نگاه کنید این سرمایه‌داری از طرف بزرگان دین ما مورد ستایش بوده است. آقا سال ۸۵ درباره حمایت از سرمایه‌داری و اینکه بچه شیعه‌ها باید توانمند باشند، سخنرانی کرده‌اند. وقتی نظام حمایت از سرمایه‌دار حقیقی را ایجاد کنید که از طریق گردش مالی، تولید ثروت می‌کند و این تولید ثروت در جامعه اتفاقا به عدالت منتج می‌شود، پورشه سوارشدن ایراد ندارد. اما وقتی شما به عنوان یک دختربچه پورشه‌سوار می‌شوید و نمی‌فهمید جان یک انسان یعنی چه، به این دلیل است که جریانی که پول را به تو داده که پورشه سوار شوی، درکی از این نداشته که من وقتی هزار تومان به دست می‌آورم که پنج نفر دیگر حداقل بتوانند صد تومان به دست بیاورند؛ مثل کاسبان قدیمی‌مان. هنوز هم کم تاجر گردن‌کلفت نداریم. برای اصلاح این وضع، راه کوتاه‌مدت قوه قضائیه است.

یعنی اعتقاد ندارید که ارشاد می‌تواند کاری کند؟

ارشاد نمی‌تواند کاری کند، چون به موضوع اشراف ندارد. این کار نهاد قضائی کشور است.

مثلا از قوه قضائیه استعلام بگیرند؟

اگر قوه قضائیه به‌جد و محکم با مجموعه‌هایی که از سرمایه نامشروع ساخته شده‌اند برخورد کند، خودبه‌خود از صاحبان سرمایه پول تمیز دفاع می‌کند. من به ارشاد تقاضای پروانه ساخت داده‌ام که می‌خواهم سریالی به نام آقازاده بسازم. ارشاد باید از من بپرسد ساخت این سریال با بازیگران مطرحی که می‌خواهی بیاوری مثلا ۱۵ میلیارد هزینه دارد. من باید اعلام کنم این پول را از کجا می‌آورم. این وظیفه ارشاد است.

یعنی همه چیز شفاف شود؟

بله. در دنیا شما جایی بخواهید به عنوان پیک‌موتوری استخدام شوید، از شما سوءپیشینه می‌خواهد. وزارت ارشاد یک ماه زمان می‌خواهد که پروانه ساخت را آماده کند، می‌تواند یک ماه و نیم زمان صرف کند و حراست وزارت فرهنگ و ارشاد به جای اینکه به محتوای کار من گیر دهد، استعلام کند کسی که پول را تأمین کرده دزد است یا نه. بلافاصله پروانه ساخت را ندهد و اجازه ندهد وارد این چرخه آلوده شود. وقتی اعلام نمی‌کنم مسئولیت را بر عهده می‌گیرم. به هر حال، نهاد قضائی کارش در همه جوامع همین است و اتفاقا وقتی قوه قضائیه درباره متهمی پرونده تشکیل داده و در موردش حکم صادر می‌کند یعنی بقیه از این اتهام بری هستند.

البته برخی از مدیران سینما می‌گویند این وجه ماجرا به ما ارتباطی ندارد. نظرتان چیست؟

برای من این نگاه فاجعه‌آمیز است. یعنی کاملا رفع مسئولیت‌کردن است. چون شاید نگاه درستی به موضوع سرمایه‌داری در کشور ما به شکل سلامتش نیست. وقتی من که سرمایه آلوده دارم وارد سینما می‌شوم اگر جلوی من سد شود، ناخودآگاه زمینه‌سازی ورود سرمایه‌داران سالم را فراهم می‌کنید. ارشاد باید هم‌زمان زیرساخت‌های پخش را هم تقویت کند. باید از سرمایه‌گذاری که می‌خواهد در کاری سرمایه‌گذاری کند، این‌طور حمایت کند که پول من بتواند بچرخد و دوباره وارد این تولید شود. مشکل از اینجا پیش می‌آید که فکر می‌کنیم این کار باعث محدودکردن فضای سینماگران می‌شود.

اصلا این‌طور نیست. به نفع سینما این است که تو همه زمینه‌های ورود سرمایه را ایجاد کنی. مگر وزیر فرهنگ و ارشاد عضو هیئت دولت نیست؟ چرا یک طرح و لایحه در مورد کسانی که در حوزه فرهنگی سرمایه‌گذاری می‌کنند معاف از مالیات باشند، نداریم؟ تویی که صاحب کمپانی هستی که آخر سال باید ۲۰ میلیارد تومان مالیات بدهی را چرا ارشاد برایش شرایطی ایجاد نمی‌کند که در سریال من سرمایه‌گذاری کند و معاف از مالیات شود؟

اسپانسر‌های موزه‌های مهم دنیا کسانی هستند که پولشان زیادی است و بخشی را در این راه خیرات می‌کنند و از مالیات معاف می‌شوند.

مردم ایران وقتی به مشکلی برمی‌خورند فورا می‌گویند دولت مقصر است. تو حاضر نیستی سر چراغ قرمز به بغل دستی‌ات راه بدهی. اما درباره تساهل و تسامح در کشور حرف می‌زنی؟ همیشه عادت کرده‌ایم از بالا چیزی به ما تزریق شود. اما ارشاد هم عادت کرده همیشه از خودش رفع مسئولیت کند. استعلام سرمایه‌گذار برای نهاد‌های امنیتی کار سختی نیست. وقتی شما می‌خواهید مثلا در حراج تهران شرکت کنید، از چند روز قبل که فرم را پر می‌کنید از شما حساب بانکی می‌خواهد که اهلیت اینکه در این معامله باشید را دارید یا نه. چرا ارشاد از من نمی‌پرسد تو که می‌خواهی وارد ساخت یک سریال شوی، این اهلیت را داری که سرمایه‌اش را جمع کنی؟ مهم‌ترین موضوع اهلیت است. بله اهلیت من را به عنوان تهیه‌کننده بررسی می‌کنی که سابقه‌ام چیست و توان تولید کار را دارم یا نه. چرا اهلیت سرمایه‌گذار را بررسی نمی‌کنی؟

اوایل انقلاب می‌گفتند فیلم‌های زمان شاه همه‌شان رقص و کاباره بود، چون با پول نزول‌خوار تهیه می‌شد. درست هم می‌گفتند. ما که حداقل مدعایمان این بوده که شیعه و مسلمانیم نباید این‌طور باشیم. ناراحتی یک‌سری افراد مثل من که گفته می‌شود به طیف اصولگرا و حزب‌اللهی مرتبط هستیم، این است که مدعایمان این بوده. یعنی چیزی که من امروز می‌گویم نظام جمهوری اسلامی مدعایش این بوده است؛ به‌ویژه که الان هم نمونه‌هایش را شاهد هستیم. من با این موج موافق نیستم که وقتی معلوم می‌شود پول سریال «شهرزاد» از جای نامربوطی آمده است، مردم به بازیگران حمله می‌کنند.

چون آن‌ها خبر نداشتند؟

اگر خبر داشتند هم دم‌دست هستند و می‌شود به آن‌ها اعتراض کرد. ولی حتما معترض دفاعی که وزارت ارشاد می‌کند، هستم. این کار اشتباه است که شما به شهاب حسینی و ترانه علیدوستی حمله کنید، چون پول سریال از جای نامشخصی آمده یا مشکوک است، از طرفی اینکه وزارت ارشاد دفاع می‌کند هم بد است. وقتی یک موضوع مالی پیش می‌آید اولین کسی که باید مدعی شود، وزارت فرهنگ و ارشاد است. چون مدیران محترمی که در ارشاد هستند غیرمستقیم به واسطه رئیس‌جمهوری انتخاب شده‌اند که به واسطه رأی مردم انتخاب شده و این مردم مصرف‌کننده هستند. تو به عنوان ارشاد باید مدعی این باشی یعنی وزارت ارشاد باید بگوید پول صندوق ذخیره را خرج سریال کرده‌ای؟

خودش به عنوان شاکی به دادگاه بیاید. وقتی یک خواننده روی استیج حرفی می‌زند ارشاد به عنوان اینکه تو یک بخش از جامعه فرهنگی را بی‌حیثیت کرده‌ای، مدعی‌العموم می‌شود. چرا وقتی جمعیتی به لحاظ اقتصادی حیثیت بقیه تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران سالم را از بین برده‌اند در دفاع از سرمایه‌گذاران سالم و جریان‌های مثبت اقتصادی که در سینما هستند، چرا ارشاد مدعی نمی‌شود که بگوید به چهره فرهنگی مملکت خدشه وارد کرده‌اند؟ که منِ تهیه‌کننده امروز از بازیگر محترمی می‌خواهم در سریال شبکه خانگی‌ام بازی کند و می‌گوید، چون در سریال «شهرزاد» بازی کرده‌ام شاید برایم دوباره حاشیه به وجود بیاید. چرا در دفاع از حیثیت این بازیگر محترم از کسی که پول آلوده آورده است، دفاع نمی‌کنی؟

با تجربیاتی که در ساخت و تولید داشته‌اید، بزرگ‌ترین مشکلی که در شبکه نمایش خانگی سد راه کارتان بوده است، چیست؟

شرایط من با بقیه مقداری فرق دارد. من «پیکسل» را هم که کار متفاوتی بود، با یک‌سری مشکلات جدید در شبکه نمایش خانگی و برای پخش از آی‌پی تی‌وی ساختم. معضل من با بقیه متفاوت بود. همیشه زودتر کار‌هایی را انجام‌دادن باعث می‌شود تو علاوه بر مشکلات عادی، مشکلات مضاعف هم داشته باشی.

یعنی به نوعی جاده‌صاف‌کن باشید؟

بله. در «قلب یخی» مشکلاتی داشتیم که بعد‌ها به دیگران که رسید آن معضلات حل شده بود. یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما عدم تعادل عرضه و تقاضایی است که در بازارمان وجود دارد که ان‌شاءالله حل شود.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv
پرطرفدارترین عناوین