اگر والدین با کودک طوری رفتار کنند که به جای او فکر کنند، به جای او تصمیم بگیرند و به جای او رفتار کنند، رفته رفته این مهارت در کودک پرورش نخواهد یافت که او مسئول خودش خواهد بود. در ایام قرنطینه به دلیل حضور طولانیمدت مادر و کودک بهترین فرصت برای این کار است و اگر از دست برود و مادر به عنصر اصلی تفکر به جای کودک بدل شود، به دلیل زیاد بودن زمانهایی که در کنار هم هستند، این وضعیت راه به سوی مثبتی نخواهد برد
فرارو- فاطمه سیارپور*؛ این روزها مادران بسیاری در سراسر جهان هستند که با وجود روزهای طولانی قرنطینهشدن در خانه، از دست بچهها کلافه شده و دیگر نمیدانند باید آنها را چگونه سرگرم کنند. به نظر میرسد با افزایش روزهای درخانه ماندن افراد، سیر کلافگی والدین به ویژه مادران و به دنبال آن کودکان رو به افزایش بگذارد. بدیهی است این کلافگی راه به سوی مواردی مانند خشونت، عصبانیت و چیزهایی از این دست برود.
از سوی دیگر متخصصان تعلیم و تربیت و روانشناسان کودک در سراسر جهان سعی کردهاند به کمک والدین بشتابند. به طور مثال در شبکههای اجتماعی خودشان به آموزش یک سری برنامه و بازی با اهداف مختلف آموزشی و پرورشی اقدام کردهاند. از سرگرمیهایی با استفاده از وسایل ساده و حتی دورریختنی تا طرح بازیهای خلاقانه و آموزشی و مهارتهای خاص. با وجود این، مادران به دلیل طولانیشدن قرنطینه و ماندن خودشان در منزل و سکون و عدم تحرک و جابجایی خود نیز آشفته یا کلافهاند. این یادداشت کوتاه سعی میکند به شکلی مختصر به وضعیت چنین مادرانی از دیدگاه اجتماعی و نه روانشناسی بپردازد.
به نظر میرسد مهمترین اتفاقی که برای مادران در قرنطینه رخ داده، از دست رفتن یا محوشدن تدریجی میزانی از استقلال آنان است که میتوان گفت: تا اطلاع ثانوی وضعیت به همین شکل ادامه خواهد داشت. از سوی دیگر از دست رفتن این استقلال و وابستگی بیش از پیش فرزندان به آنان وضعیت را به زودی دشوارتر و بغرنجتر خواهد کرد. در این اوضاع مادران به دنبال راههایی هستند که بتوانند کودکان خود را در خانه سرگرم کنند، بنابراین این چرخه همچنان ادامه خواهد یافت؛ وابستگی بچهها به مادران و تلاش مادران برای سرگرم نگه داشتن آنان. به این ترتیب و در این دایره، مادران کلافه و کودکان سرگشته هر روز وضعیت خود را پیچیدهتر مییابند.
ناگفته نماند که این نوع رفتار والدین به ویژه مادران با کودکان ریشه در نوعی نگاه نسبتاً مدرن آموزش و پرورش به کودکان دارد. اینکه آموزش را کلید هر سعادتمندی بدانیم و بکوشیم تا وقت کودکانمان را به بطالت نگذرانیم. از سوی دیگر چندسالی است به همت گروهی از دانشآموختگان طیفهای مختلف از علوم روانشناختی، تربیت مربی کودک، هنرهای دستی و تجسمی، تعلیم و تربیت و غیره، در کشور شاهد راه افتادن پدیدهای به نام کارگاه مادر و کودک هستیم که معمولاً تحت آموزشگاههای غیردولتی به آموزش کودکان نوپا تا حدود سه سال میپردازند و برای کودکان بزرگتر برنامههای دیگری دارند.
حالا در ایام قرنطینه، این فعالیتها همراه این ذهنیت به درون خانهها نفوذ کرده و دیگر کمتر مادری را میتوان یافت که هر روز اسم و مشخصات یک بازی جدید را طلب نکند. به طوری که بسیاری از مادران را میتوان یافت که از سرگرم نکردن و بطالت اوقات فرزندانشان در عذاب وجدان هستند. این موضوع نیز آن چرخه را پررنگتر میکند. اما به نظر میرسد نقطه کور ماجرا جای دیگری است.
باید به این نکته نیز اشاره کرد که در سیستم آموزش و پرورش فعلی ما، کودکان از سنین ابتدایی به کارگاهها و کلاسهای خاصی سپرده میشوند تا انواع مهارتها را بیاموزند؛ موسیقی، قصه، زبان انگلیسی یا فرانسوی، مهارتهای ریاضیاتی، آموزش ساخت ربات و لیست بلند و بالایی از مواردی که تا همین چند سال پیش ابدا ضرورتی برای آنها احساس نمیشد. اکنون همین تفکر در قرنطینه خانگی نیز ادامه پیدا کرده و مادران براساس همین فرهنگی که در حال نهادینه شدن است، دوست دارند کودکان دائما در حال آموزش باشند. حتی یک تیزر تلویزیونی در شبکههای خارجی در حال پخش است که شعار آن عدم هدردادن ساعات مهم زندگی کودکان است. به همین دلیل بخشی از کلافگی مادران به همین موضوع باز میگردد.
البته آنچه در این کارگاهها و در ایام قرنطینه کودکان میآموزند شکی نیست که میتواند برایشان راهگشا باشد و مهارتهایی مانند دستورزی، تطبیق عضلات چشمی، به کارافتادن عضلات حرکتی و ... میتواند برای بچهها مفید باشد. اما باید به یک نکته توجه داشت: کودکان باید برای چیزی آموزش ببنند که بیش از هر چیز جای خالی آن احساس میشود: پرورش قدرت برنامهریزی برای مدیریت خود! شاید ادعای گزافی باشد، ولی ماجرا این است که فکر کردن برای هر لحظه آنان در قرنطینه مادران را فرسوده میکند و در درازمدت آنان را وا میدارد دست از کار بکشند و در نهایت کودکان را به بازیهای رایانهای یا تماشای تلویزیون بسپارند.
حالا باید پرسید این قدرت برنامهریزی برای مدیریت خود را چگونه باید به کودکان آموخت؟ به نظر میرسد بهتر است به کودکان آموزش داد وقتهایی را با خودشان و در تنهایی و شاید در اتاق خودشان سپری کنند و با اسباببازیهایشان سرگرم شوند. با آنها حرف بزنند، با لگوهایشان سازههایی را بسازند و خراب کنند، با سایر اسباببازیها کاربریهای دیگر را غیر از آنچه تاکنون داشته، تمرین کنند، برای هر اسباببازی داستان بگویند، تعامل کنند و غیره. برای رسیدن به این منظور ابتدا باید ساعت تماشای تلویزیون و بازی رایانهای را به شدت محدود کرد و به آنان آموخت باید به اتاقهایشان یا فضاهای خصوصیتری بروند و بازی کنند.
این قابلیت دسترسی هر فردی برای خودش بزرگترین موهبتی است که یک سیستم تربیتی مناسب میتواند در اختیار افراد بگذارد و این واسپاری لحظات به کودکان آنان را وادار میکند ضمن برقرار ارتباط با خودشان، از خودشان بیاموزند، یاد بگیرند و برای گذران لحظات به مادران کمتر وابسته شوند. سپس مادران باید بدانند که نباید استقلال خود را بیش از پیش از دست بدهند. بدین منظور بهتر است به علاقمندیهای خود بیشتر بپردازند. آنان میتوانند ساعت مشخصی از روز را به فراخور شخصیت خود و علاقمندیهایی که دارند به مطالعه، تحقیق و پژوهش، آشپزی و هر موضوع دیگر بپردازند تا کودکان بفهمند نمیتوانند همه ساعتهای مادران را از آنِ خود بدانند و مادران هم ساعتهایی در طول روز برای خود دارند. البته استفاده از فضاهای مشترک هر خانه مانند حیاط، پشتبامهای امن، بالکنهای امن و رها کردن کودکان در این فضاها با نظارت از راه دور نیز میتواند به فراخور سن کودکان مفید باشد.
حال باید پرسید چرا این مسئله اهمیت دارد؟
به نظر میرسد از دیدگاه علوم اجتماعی، انسان در حال حاضر در دنیایی فردگرایانه زندگی میکند که مناسبات چنین دنیایی با ورود کرونا شدت گرفته و باز شدیدتر خواهد شد. به عبارتی کرونا در همین سه ماه اخیر تحولات بسیار مهمی را برای بشر رقم زده و توانسته سبک زندگی بسیاری از افراد در کره زمین را تغییر دهد. از سوی دیگر حضور در این دنیا مستلزم کسب مهارتهایی برای پرورش خود، تواناییها و توانمندیهای خاصی است.
اگر والدین با کودک طوری رفتار کنند که به جای او فکر کنند، به جای او تصمیم بگیرند و به جای او رفتار کنند، رفته رفته این مهارت در کودک پرورش نخواهد یافت که او مسئول خودش خواهد بود. در ایام قرنطینه به دلیل حضور طولانیمدت مادر و کودک بهترین فرصت برای این کار است و اگر از دست برود و مادر به عنصر اصلی تفکر به جای کودک بدل شود، به دلیل زیاد بودن زمانهایی که در کنار هم هستند، این وضعیت راه به سوی مثبتی نخواهد برد. شاید لازم باشد کودکان را به شکلی هدفمند قدری رها کرد تا بتوانند خود را پیدا کنند و در آن با خود و روان خود در تماس بیشتری قرار گیرند.
* انسانشناس و مدیر انتشارات و بخش مطالعات بدن انسانشناسی و فرهنگ