جان کلام فیلم این است که بیننده را ناخودآگاه به یاد مشکلات کهنهای میاندازد که در اخبار روزانه جهان، بارها شاهد آن بوده. این آشنایی میتواند برای مخاطبان بسیاری از اقالیم و کشورهای جهان هم رخ دهد؛ مشکلاتی بغرنج که بر اثر سپردن امور به دست آدمهای نابلد پدید میآید. مهرههایی که نه به شایستگی؛ بلکه با توصیه، میزها را تصاحب میکنند و سرمایه و صنایع را به روز سیاه مینشانند.
محمدجواد لسانی. پژوهشگر در روزنامه شرق نوشت: شاید برای شما هم بسیار اتفاق افتاده باشد که ساعاتی از زندگی را به یک اثر هنری اختصاص دهید که ارزشمندی آن به شما ثابت شده و بخواهید آن را در نمایشگاهی بازدید کنید یا در سالن تاریکی بنشینید و به تماشای یک فیلم یا تئاتری که انتخاب کردهاید، مشغول شوید؛ و حالا در میانههای داستان، ناگهان نکتهای در تم فیلم، توجه شما را به خود جلب میکند که به نظرتان فوقالعاده آشنا میرسد. این یادداشت میخواهد درباره یکی از آن تجربههای تصویری حرف بزند و آن را با مخاطبان امروز جامعه در میان بگذارد؛ آن هم در روزهایی که به دلیل شیوع کرونا، فرصتهای بیشتری برای مطالعه و امور فرهنگی وجود دارد.
نکتهای که مدنظر نویسنده است، از جنس خیال و پرواز سوپرمنی نیست؛ بلکه برعکس، روح این داستان مطابقت ملموسی با واقعیت عینی یک جامعه ملتهب را در خود دارد. خواست نگارنده این است که به آن نکته آشنا بذل توجهی شود و آن را جدی تلقی کرد. در ماه اسفندی که گذشت، علاقهمندان به اتفاقات سینمایی به یاد میآورند در همین دوره اخیری که جشنواره اسکار برگزار شد، فیلم بلندی سوژه اصلی میشود که از آسیای دور است و جوایز اصلی را در شرایطی از آنِ خود میکند که انتخاب آن اثر در نوع خود، سنتشکنی در مقایسه با ادوار گذشته محسوب میشود.
نام فیلم مدنظر، «انگل» یا همان «parasite» است که در کشور کره جنوبی ساخته شده. این اثر قدرتمند میتواند با همراهی یک تیم تولید بومی، جوایز درجه اول مهمترین رویداد سینمایی جهان را درو کند کاری که قبلا برای هیچ اثر غیر انگلیسیزبانی رخ نداده است؛ زیرا روش سنتی بر این قرار بوده که در جنب فیلمهای اصلی، جایزهای هم به یک فیلم غیر انگلیسی اعطا شود؛ اتفاق فرخندهای که در سالهای گذشته برای فیلمهای اصغر فرهادی افتاد؛ اما اکنون فیلم انگل روایتی از خود به نمایش میگذارد که داوران آکادمی را چنان مجذوب خویش میکند تا رأی و تصمیمی استثنائی برایش بگیرند و حسابی جداگانه برایش رقم بزنند.
این اثر که در گونه کمدی سیاه جای میگیرد و با نویسندگی و کارگردانی بونگ جون-هو ساخته شده، در آکادمی اسکار برنده جوایز بهترین فیلمنامه، بهترین فیلم، بهترین فیلم بینالمللی و بهترین کارگردان میشود. پیش از آن جشنواره هم با حضور در بخش اصلی جشنواره کن، نخل طلای جشنواره را تصاحب میکند. انگل برای نخستینبار در هفتادوهفتمین مراسم گلدنگلوب هم میتواند جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسیزبان را از آنِ خود کند.
مگر این اثر چه چیزی در چنته خود دارد؟ در پاسخ باید اذعان کرد که فیلمنامه کار بسیار عالمانه و فنی از آب درآمده و البته کارگردانی خوبی هم داشته. سخن اصلی این یادداشت هم به جوهره داستان و سیر روایت فیلم مربوط میشود که در مجموع به فرایند یک سلطه یا تصرف نرم میپردازد. خوشبختانه این اثر دوبله خوبی هم شده و میتواند قابل استفاده عموم مخاطبان بزرگسال باشد. داستان این است که یک خانواده کرهای و کاملا برخوردار و مرفه، در خانهای بزرگ و پیچیده، زندگی میکنند. به نظر میرسد که توپ هم نمیتواند به تشکیلات موروثی و الیگارشی آنها آسیبی وارد کند. خانوادهای با سرپرستی پدری تکنوکرات که مدیریت بخشی از صنایع مدرن شهر را در دست دارد؛ اما این متخصص، در کمال ناباوری از حاکمیت تدریجی عدهای غافل میشود که آنها را در حدی نمیبیند که به آنها فکر کند. مادر خانواده به سبب معرفی و تبلیغ یک جوان، او را مناسب تدریس خصوصی به فرزند دخترش تلقی میکند. پیشنهاد جوان در گزینش معلم سرخانه برای فرزند دوم نیز نتیجه میدهد؛ درحالیکه هیچکدامشان صلاحیت علمی لازم برای تدریس را ندارند.
بهاینترتیب این خواهر و برادر با ترفندهایی موذیانه و بهظاهر مشفقانه، پدر و مادر را هم با تعویض راننده و آشپز وارد حریم خانه میکنند. درحالیکه حضورشان در اندازه و شأن آن مکان نیست و حسننیتی هم به اهل خانه ندارند؛ بلکه انگیزه پنهان آنها تصاحب عمارت به شکل خزنده است. در واقع بیننده در مسیر داستان، شاهد ورود یکبهیک اعضای یک صنف و یک رسته میشود که در سطح و اندازه اهالی خانه نیستند؛ طبقهای کاملا فرودست و محتاج که با سودای خودکامگی پا به آنجا میگذارند. البته در یک پیچ داستانی، نمایشی تلخ و نابرابر از اختلاف فاحش طبقاتی در مسیر روایت قرار میگیرد که در این بحث، مدنظر نیست. جان کلام در اینجا همان بخش نخست فیلم است که بیننده را ناخودآگاه به یاد مشکلات کهنهای میاندازد که در اخبار روزانه جهان، بارها شاهد آن بوده. این آشنایی میتواند برای مخاطبان بسیاری از اقالیم و کشورهای جهان هم رخ دهد؛ مشکلاتی بغرنج که بر اثر سپردن امور به دست آدمهای نابلد پدید میآید. مهرههایی که نه به شایستگی؛ بلکه با توصیه، میزها را تصاحب میکنند و سرمایه و صنایع را به روز سیاه مینشانند.
درحالیکه میشد چنین اتفاقات نابخردانهای هرگز نیفتد؛ زیرا حتی اگر کشوری در مسیر تعاملات جهانی قرار نگیرد، باز هم میتواند با کمک مدیریتی علمی و درونزا، فرجامی مبارک برای یک سرزمین رقم بزند. مدیریتی کارآمد که در برخی ممالک جهانسومی فقط به شعار توخالی آن بسنده میشود. به طور معمول، متخصصانی که دلسوز خانه و میهن هستند، به سبب برخورد تنگنظرانه، مجبور هستند که در زاویه بمانند یا به شکلی ناامیدانه میهنشان را ترک گویند و در جای دیگری بهرهرسانی کنند. تماشای فیلم به یاد بیننده میآورد که میتوان چرخهای تولید را بهتر از آنچه هست، به گردش درآورد و از سوی دیگر وضع ناخوشایند فرهنگ را به سامان رساند. فیلم نشان میدهد اگر آدمهای بهدردبخور خانه اخراج نشوند، امور منزل به وفق مراد پیش خواهد رفت.
گاهی یک فیلم ایدههای بلند و جذابی به مخاطبانش میدهد که میتواند برای او منشأ خیر و برکت باشد و با یک درنگ فکورانه، وزن اقتصاد و فرهنگ خویش را دریابد و آن را به سطحی ارتقا دهد که در میان همسایگان پیرامونش، زبانزد فرهنگ و پیشرفت شود؛ پس چه خوش است که در این قرنطینه مقدرشده، از فرصتهای خانگی، بهخوبی بهره جست و در کنار مطالعه کتابهای خواندهنشده، وقتی هم برای تماشای آثار ارزشمند سینما و تئاتر جهان اختصاص داد. آثاری که به لطف زیرنویسهای مترجمان شریف و گمنام وطنی، میتواند برای هر خانواده جویای حقیقت، قابل درک باشد و در کنار تفریح و لذتبردن از ماجرای داستان، میزان آگاهی خود را با انتخاب یک فیلم خوب بالا ببرد.