بارها شنیده ایم که اقتصاد ایران چند دهه است که با سوخت نفت و گاز کار میکند و همچون خودرویی که در نبود سوخت حرکت نخواهد کرد، اقتصاد ما هم در نبود درآمدهای نفتی (یا آنچه که به «پترو-دلار» معروف است) متوقف میشود. پیام پایان عصر «پترو-دلار» اکنون واضحتر از هر زمان دیگری به گوش میرسد. اما آیا نظام حکمرانی در ایران این پیام را شنیده است؟
فرارو- محمد مهدی حاتمی؛ از کشف نفت در ایران بیش از ۱۱۳ سال میگذرد، اما ورود جدی نفت به ساختار اقتصادی ایران و جای گیر شدن آن در بودجههای سالانه، به دوران پهلوی اول بر میگردد. با این همه، با گذشت زمان، سهم نفت از اقتصاد ایران آن اندازه بزرگ شد که در پایان دهه ۱۳۲۰ خورشیدی، تلفیق مطالبات ملی گرایانه با مطالبات اقتصادی معطوف به نفت، پای طلای سیاه را به صفحه نخست سیاست ایران هم باز کرد.
به گزارش فرارو؛ در همین دوره بود که مطالبه ملی شدن صنعت نفت به برآمدن محمد مصدق ختم شد و نخستین دور از تحریمهای اقتصادی علیه ایران در قرن بیستم شکل گرفت. بریتانیا و برخی کشورهای همسو، نفت و اقتصاد ایران را تحریم کردند و آنچه رخ داد، همان تجربهای بود که ما در این دههها با آن آشناتر شده ایم: اقتصاد نفت-زده ایران، در نبود درآمدهای نفتی دچار شوک شد و البته، پایان کار قهرمان ملی شدن صنعت نفت هم کلید خورد.
نفت در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خورشیدی، اما نقش کلیدی تری در اقتصاد ایران بازی کرد. در دهه ۱۳۴۰، سهم درآمدهای نفتی از بودجههای سالانه ایران هنوز به شدت محدود بود و همزمانی این اقبال ناخواسته با روی کار آمدن برخی تکنوکراتها در نظام حکمرانی ایران، دههای سراسر آرامش و رشد در اقتصاد ایران رقم زد: میانگین رشد سالانه اقتصادی ایران در این دهه بالای ۶ درصد بود و نرخ تورم هم در تقریباً سراسر سالهای این دهه یک رقمی بود. عدم دسترسی ایران به درآمدهای بی دردسر نفتی در این دهه و حضور تکنوکرات ها، اما جرقه صنعتی شدن اقتصاد ایران را زد و در همین دوران بود که بزرگترین شرکتهای زیرساختی در صنعت ایران، همچون ذوب آهن اصفهان، مس سرچشمه کرمان، هپکو، آذراب و دهها شرکت دیگر پا گرفتند.
شروع دهه ۱۳۵۰، اما با اوج گیری قیمت جهانی نفت و سرازیر شدن سیل درآمدهای نفتی به بودجه سالانه ایران همراه بود. محمدرضا پهلوی، ناشنوا نسبت به هشدارهای اقتصاددانان، دچار خواب و خیالهای توسعه یک شبه با «پترو-دلار» شد و «دروازههای تمدن بزرگ» را از دور دید. چوب الف واقعیتهای اقتصادی، اما دیر یا زود بر معماران این شکل از حکمرانی هم فرود آمد و اقتصاد ایران به بزرگترین عدم تعادلهای ممکن در هر اقتصاد نفتی دیگری دچار شد: در دهه ۱۳۵۰، ایران چند برابر دهه ۱۳۴۰ درآمد نفتی داشت، صاحب بزرگترین خط هوایی تازه بنیان گذاشته شده جهان بود، اما همزمان، پایینترین سرانه تخت بیمارستانی در میان کشورهای منطقه خاورمیانه را هم داشت.
انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ را برخی ناظران نتیجه همین توسعه نامتوازن در کشوری میدانند که از یک سو از درآمدهای نفتی اش به کشورهای توسعه یافته وام میداد و از دیگر سو، هنوز کسر بزرگی از جمعیتش بی سواد بودند. با این همه، همین چوب الفِ پایان جریان «پترو-دلار» در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق، بار دیگر خودنمایی کرد و به عقیده برخی، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، با ناگزیری ناشی از پایان یافتن منابع پترو-دلاری در اقتصاد ایران همراه بود.
دادههای مربوط به درآمد نفتی ایران که توسط بانک مرکزی منتشر شده، این موضوع را روشنتر میکنند. بررسی ترکیب صادرات در اقتصاد ایران بر اساس قیمتهای واقعی (با در نظر گرفتن سال ۱۳۸۳ خورشیدی به عنوان سال پایه) نشان میدهد که ایران در سال ۱۳۵۴ بیش از ۸۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته، حال آنکه با وقوع انقلاب اسلامی، میزان درآمدهای نفتی دائماً افت کرده و در سال ۱۳۶۰، به کمی بیش از ۲۰ میلیارد دلار رسیده است.
درآمدهای نفتی ایران در سال ۱۳۶۵ به حدود ۱۰ میلیارد دلار رسید و همین موضوع زنگ هشداری را به صدا درآورد که به پایان جنگ انجامید. در سرتاسر سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۲، یعنی برای حدود ۱۷ سال، صادرات نفت ایران به قیمت واقعی هرگز از ۳۰ میلیارد دلار تجاوز نکرد، حال آنکه در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، ایران حتی اوج ۷۵ میلیارد دلاری فروش نفت (باز هم با تاکید بر سال پایه ۱۳۸۳) را نیز تجربه کرد.
وعده «مدیریت جهانی»، اعطای زمین به تک تک ایرانی ها، وعده ایجاد ۲.۵ میلیون شغل در یک سال، خانه سازی در ونزوئلا و دهها سیاست عجیب و غریب و بلندپروازانه دیگر، همگی به پشت گرمی «پترو-دلار»های نفتی در این دوره انجام شد و البته، نه تنها فرجامی نداشت، که به سرعت و با پایان قیمتهای افسانهای نفت، محو شد.
دولت تدبیر و امید حسن روحانی، اما هر دو وضعیت را تجربه کرد: با انعقاد برجام، هجوم سرمایه خارجی به ایران و امکان فروش ساده نفت به سراسر جهان (که در سالهای پایانی دولت احمدی نژاد با اعمال تحریمها به شدت محدود شده بود)، دست دولت روحانی را برای مدتی باز گذاشت تا او هم به نوبه خود طرحهای بلندپروازانهای را امتحان کند که شاید از ابتدا هم بی سرانجام به نظر میرسیدند.
«طرح تحول نظام سلامت» که اساساً با تلقی نادرستِ افزایش دریافتی پزشکان و فشار به بیمهها آغاز شده بود، خیلی زود به شکستی بزرگ بدل شد که اکنون نظام بیمههای درمانی در ایران را به یک بحران بی سابقه دچار کرده است.
چوب الف نفت بالاخره بر سر دولت تدبیر و امید هم فرود آمد. تحریمهایی که با خروج یکجانبه آمریکا از برجام در سال ۱۳۹۷ شروع شدند، حتی از تحریمهای پیشین هم شدیدتر بودند و این بار، دسترسی ایران به نفت و درآمدهای حاصل از نفت تقریباً به طور کامل قطع شد. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا همین چند روز پیش گفت که برنامه فشار حداکثری آمریکا بر ایران، این کشور را از دسترسی به حدود ۷۰ میلیارد دلار درآمد باز داشته است.
این عدد، با توجه به تغییرات نرخ برابری ریال در برابر دلار، آن قدر بزرگ است که شاید تنها با مقایسه بتوان ابعاد آن را درک کرد. به عنوان نمونه، در حالی که تخمین زده میشود بدهی دولت به صندوقهای بازنشستگی به حدود ۳۵۰ هزار میلیارد تومان و بدهی دولت به سازمان تامین اجتماعی نیز حدود ۳۰۰ هزار میلیارد تومان باشد، مجموع این دو رقم با احتساب دلار ۲۵ هزار تومانی، حدود ۲۶ میلیارد دلار خواهد بود. به عبارت دیگر، دولت در صورت دسترسی به درآمدهای تحقق نیافته و بلوکه شده نفتی، میتوانست تنها با حدود یک سوم این درآمدها، بدهی تاریخی انباشته شده خود به صندوقهای بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی را که از قضا منشاء بخشی از تورم سنگین کشور در ماههای اخیر هم بوده اند، تسویه کند.
دولت و نظام حکمرانی در ایران باید تا این لحظه دریافته باشند که پایان عصر «پترو-دلار» رقم خورده و اتکا به درآمدهای نفتی، در نظامی از روابط بین الملل که در هر حال فشارها را بر ایران حفظ خواهد کرد یا به سختی کاهش خواهد داد، دیگر راه حلی برای اداره کشور نیست.
صندوق بینالمللی پول چندی پیش گزارش داد که ذخایر ارزی قابل دسترسی برای ایران در سال جاری میلادی کمتر از ۹ میلیارد دلار خواهد بود و این در حالی است که دو سال پیش و در سال ۲۰۱۸ میلادی، این ذخایر حدود ۱۲۲ میلیارد دلار برآورد میشد. اما تصور کاهش فشارهای خارجی بر ایران با برآمدن جو بایدن در آمریکا و تداوم دسترسی به دلارهای نفتی، احتمالاً تنها یک تلقی خوش بینانه خواهد بود.
برخی سناریوها و پیش بینیهای کارشناسان اقتصاد نفت هم نشان از آن دارند که بازگشت سطح تقاضای جهانی به نفت به میزانی که تا سال ۲۰۱۹ وجود داشت، در سالهای پس از کرونا زمان بر خواهد بود و به احتمال زیاد، تا پایان دهه ۲۰۲۰ میلادی، نفت برای همیشه در سرازیری تقاضا قرار خواهد گرفت.
به بیان دیگر، بخواهیم یا نخواهیم، تحریم باشیم یا نباشیم، نفت در کمتر از یک دهه دیگر حتی اهمیت کنونی خود را نیز در اقتصاد جهانی از دست میدهد و اگر کشوری بخواهد صرفاً با تکیه بر «پترو-دلار» در صحنه جهانی حضور داشته باشد، همین اندک نقش خود را نیز از دست خواهد داد.
اما ایران، با این تجربه تاریخی و این چشم انداز چه باید بکند؟ برخی شواهد نشان میدهند که در سالهای اخیر و در خشکسالی مالی ناشی از قطع درآمدهای نفتی، نظام حکمرانی کشور هم به خود آمده است. در میان خبرهایی که کمتر به چشم میآیند، یکی هم اعلام تلاش برای ساخت ده پتروپالایشگاه برای جایگزینی فروش نفت خام با محصولات پتروشیمی توسط قرارگاه خاتم الانبیاء در سال ۱۳۹۸ بوده است. فارغ از ارزش گذاری ها، این میتواند نشانهای باشد از اینکه پیام پایان عصر «پترو-دلار» شنیده شده است.
اما این کافی نیست. اکنون که زمزمهها در مورد تغییرات به گوش میرسد و مدعا هم این است که دیگر با روشهای معهود نمیتوان نظام حکمرانی در کشور را به پیش برد، این امیدواری هم وجود دارد که برای نیاز گسترده ایران به منابع مالی پایداری که برای توسعه ضروری هستند، فکری شده باشد. ایران باید روی درآمدهای پایدار مبتنی بر تولید ملی و نیز مالیات حساب باز کند، اما این تغییر فاز، خود داستان دیگری دارد که در جایی دیگر باید بازگو شود.
.
یعنی حداکثر! ۹ سال زمان داریم تا با دنیا تعامل کنیم
نفت بفروشیم
پولش رو جمع کنیم
باهاش اقتصادی پایدار بسازیم
و در رقابت با دنیا بمونیم
وگرنه وقتی نفت کالای استراتژیک دنیا نباشه کشورهای نفتی هم قدرتی ندارن
چیزی که عربستان درک کرد با رونمایی از افق ۲۰۳۰
مالیات بر بی درآمدی ؟