عباس عبدی نوشت: سیاست، حرفه بیدر و پیکر ایران است. نه تخصص میخواهد و نه تجربه و نه حتی مهمتر از این دو نه اهداف و اعمال پذیرفته شده را نیازی دارند که انجام دهند.
عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: بیایید فرض کنیم که در کشوری پسر یک صاحب قدرت را عضو تیم ملی یک ورزش محبوب کنند، در حالی که اصولا اهل آن ورزش نیست. یا با آن ورزش فقط تا حدی آشناست ولی بازیکن شایستهای نیست. خب این اتفاق موجب مضحکه خواهد شد. فرض کنیم که چنین شد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ حداکثر اینکه در مسابقات مربوط شکست میخورند، اتفاق چندان مهمی نیست.
میدانیم که تقریبا در بیشتر حوزهها نوعی دستورالعملهای نوشته یا نانوشتهای وجود دارد که ورود افراد به آن حرفه و ارتقای آنان تابع مقررات و ضوابطی است، به ویژه اگر آن حرفه با جان و سلامت و زندگی افراد مرتبط باشد. برای مثال پزشکی، تابع مقررات نظام پزشکی است. مهندسی نیز همین طور، وکالت و قضاوت نیز چنین است.
البته تمامی حرفهها کمابیش مقرراتی برای حضور در صنف دارند، ولی بسیاری از اصناف و حرفهها هستند که دروازه ورود به آنها باز است تا بلکه افراد بتوانند کسب تجربه کنند، جز سیاست که ظاهرا از ابتدا میتوان برای قرار گرفتن در نقطه اوج آن وارد شد. این مساله کمابیش محصول بیتعریفی امر سیاست در ایران است. بنابراین و بهطور قطع میتوان گفت که برای ورود به هر پستی افکار عمومی ملاحظاتی را در نظر دارد. یا تجربه یا تحصیلات را ملاک صلاحیت یا یکی از ملاکهای لازم برای صلاحیت در نظر میگیرند. در این میان مهمترین حرفه در کشور نه تنها فاقد چنین ملاکهای روشنی است، بلکه ورود به آن از هر کار دیگری سادهتر است.
سیاست، حرفه بیدر و پیکر ایران است. نه تخصص میخواهد و نه تجربه و نه حتی مهمتر از این دو نه اهداف و اعمال پذیرفته شده را نیازی دارند که انجام دهند. در این یادداشت میکوشم که دو وجه مهم سیاست را در سطح فردی و اجتماعی توضیح دهم و سپس وضعیت جامعه خود را با آن مقایسه کنم.
سیاستمدار در سطح فردی واجد چه ویژگیهایی باید باشد؟ در این زمینه ماکس وبر جامعهشناس معتبر آلمانی دیدگاهی دارد که اشاره کوتاه به آنها کافی است. سیاستمدار بیش از هر چیز باید هدفی غیرشخصی داشته باشد که شوق پایانناپذیری برای تحقق آن داشته باشد. این هدف میتواند هر چیزی باشد که ما با آن موافق یا مخالف باشیم.
عدالت، آزادی، پیشرفت و توسعه، قدرت منطقهای و... یا هر هدف و ایده دیگری میتواند منشا این شوق باشد. شوقی که در رفتار و گفتار و کردار وی بروز داشته باشد. ولی این شوق کافی نیست، چون ممکن است در هنگام ضرورت و به ویژه، تعارض با امور دیگر از جمله منافع شخصی، آن را قربانی کند، لذا باید تعهد و مسوولیتپذیری نیز داشته باشد و به نوعی فردیت و منافع شخصی خود را بر آن هدف و شوق ترجیح ندهد و در هنگام ضرورت تصمیمات سخت بگیرد.
سومین ویژگی پرهیز از احساسات عوامفریبانه و تقدم دادن بیچون و چرا به عقلانیت در تصمیمات است، در این راه باید از خودستایی و بیمسوولیتی به شدت پرهیز کند. وجه دیگر سیاست که مهم است، ماهیت اجتماعی امر سیاسی است. کنش در امر سیاسی معطوف به قدرت است.
از این حیث اغلب یک کنش جمعی و مشارکتجویانه است و نه یک رفتار فردی. در حالی که دانشمندان و هنرمندان با کنشهای فردی مواجه هستند، سیاستمداران در میدان کنش جمعی قرار دارند، چون هم نتیجه سیاست و هم مقدمات آن باید معطوف به امر جمعی و خیر عمومی باشد.
برای هنرمند، زیباییشناسی و برای دانشمند، حقیقت را میتوان یکی از معیارهای ارزیابی کنش آنان در نظر گرفت، در حالی که در سیاست باید مشارکت جمعی و کیفیت بسیج نیرو برای تحقق امر خیر و هدف عمومی را در نظر گرفت. از اینرو نوعی تداوم زمانی در کنش سیاسی وجود دارد که در سایر کنشها الزامی نیست.
سیاستمدار با ویژگیهای مذکور در فوق، وظیفه دارد که بهترین راهها را برای تحقق اهداف خود از خلال بسیج ملی و جلب مشارکت عمومی و نخبگانی، به صورت مستمر ارایه و پیگیری کند. این کار مستلزم حضور مداوم در تشکیلات حزبی و سازمانی است و اینچنین نیست که ۴ سال به دور از سیاست یا به کارهای دیگری مشغول بود و در هنگام انتخابات وارد میدان سیاست شد. از این منظر وزیر بودن یا پست بالای دولتی داشتن به خودی خود به معنای سیاستمدار بودن نیست.
وضعیت ایران از حیث کیفیت وجود آن ویژگیها و این رفتارها در نامزدهای سیاسی، به ویژه در آستانه انتخابات، تا حدی مطایبهآمیز به نظر میرسد. نکته مهم اینکه سیاستمداری در واقع یک حرفه است که متفاوت از سایر حوزههاست، متفاوت از اقتصاد، متفاوت از فلسفه و اندیشهورزی، متفاوت از جامعهشناسی و روانشناسی، متفاوت از نظامی، متفاوت از مورخ و هر دانشمند دیگر. البته او میتواند در یکی از این حوزهها آشنا یا حتی سرآمد باشد، ولی برای اطلاق عنوان سیاستمدار به او، باید ویژگیهای فردی و اجتماعی لازم را برای کنش سیاستمدارانه نیز دارا باشد.
وضعیت ایران به گونهای است که گویی یک دوره مسابقه فوتبال برگزار شود، بدون آنکه لیگی منظم و باشگاههایی اسم و رسمدار وجود داشته باشند، چند نفر که سابقا توپی زدهاند، پیش از مسابقات میداندار میشوند و عدهای بازیکن و تماشاچی محدود را با خود همراه میکنند و بدون برنامه و بر اساس شیفتگیهای فردی اقدام به جلب رای میکنند. چنین فوتبال و مسابقاتی مضحک خواهد بود، ولی، چون جایزه کلانی برای آن در نظر گرفته شده است، در نهایت یکی از این تیمهای ابنالوقت و بیریشه برنده این جایزه کلان میشود، هر چند این به معنای وجود مسابقهای خوب نیست و کمکی هم به آن ورزش نمیکند.
این وضع سیاست در ایران است، تا باشگاههای اسم و رسمدار ایجاد و به رسمیت شناخته نشوند، تا لیگ سالانه سیاست هر روز مسابقه قانونمند نداشته باشد، تا همه ظرفیتهای سیاسی مردم بدون استثنا حق ورود به این لیگ را نداشته باشند و تا شرایط دیگر برای بازی سیاست فراهم نشود، همین خواهد بود که میبینیم هست. نه شاهد شوق خواهید بود و نه تعهد و نه عقلانیت و نه برنامه و نه بسیج نیرو و نه اهداف سیاسی روشن. سیاست سهل و ممتنع است و متاسفانه همچنان یتیم خواهد بود.