bato-adv
کد خبر: ۴۸۰۵۱۳
عباس عبدی

تاریخ معاصر یا تاریخ مغفول!

تاریخ معاصر یا تاریخ مغفول!

در میان همه درس‌ها، بی‌علاقگی و حتی نفرت نسبت به تاریخ رسمی معاصر نزد جوانان بیشتر از سایر دروس است. ریشه‌یابی این امر را می‌توان در همین نگاه رسمی نسبت به تاریخ معاصر جست که به‌شدت فیلتر و خوانشی کاملا بسته از آن ارایه می‌شود. گویی که همه بد بوده‌اند، به جز اندکی که گل سرسبد عالم بشریت هستند.

تاریخ انتشار: ۰۹:۳۹ - ۲۴ اسفند ۱۳۹۹

عباس عبدی روزنامه نگار و تحلیلگر در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: یک نفر توییت کرده بود که: «پسره اومد ازم خرید کرد، کارتشو داد بکشم، دیدم فامیلش «بازرگانه»، پرسیدم مشهورترین آدم هم فامیلت توی دوره معاصر ایران به نظرت کیه؟ یه کم فکر کرد و گفت نمی‌دونم! گفتم مهدی بازرگان، گفت والا نمیشناسم، نشنیده‌ام اسمشو. ترم هشت مدیریت هم می‌خوند! ‏چی یاد مردم می‌دین توی این دانشگاه لامصبا» شاید برای او تعجب‌آور بود که چگونه ممکن است یک نفر دانشجوی سال آخر رشته مدیریت دانشگاه باشد ولی تا این حد نسبت به تاریخ جدید کشور خود نیز بی‌تفاوت باشد و حتی هنگامی که یک سیاستمدار مشهور هم‌نام او بوده، توجهی به آن نکرده و در خاطره‌اش باقی نمانده است.

این پدیده ناشی از واقعیت نظام آموزشی ایران است که درک درستی از مفهوم و رسالت آموزش ندارد و مبتنی بر حفظ کردن است، بدون آنکه دانش‌آموز یا دانشجو کوچک‌ترین احساس تعلقی به آن مضمون درس نشان دهند. در این نظام آموزشی، درس‌هایی، چون تاریخ، علوم اجتماعی و دینی و تا حدودی ادبیات هیچ تعلق خاطری نزد آموزش‌گیرنده فراهم نمی‌کند و حتی بسیاری از آموزگاران و استادان این دروس می‌دانند چیزی را آموزش می‌دهند که لزوما به آن عقیده‌ای ندارند. بنابراین کلاس‌های این دروس تبدیل به محل شکنجه روحی و احساس حقارت می‌شود.

آنان درس را عمیق نمی‌خوانند بلکه طوطی‌وار می‌خوانند، در نتیجه هیچ حس خوبی نسبت به فایده‌مندی آن پیدا نمی‌کنند و احساس بطالت و اتلاف وقت می‌کنند. حتی احساس توهین می‌کنند که نظام آموزشی درصدد تزریق گزاره‌ها و افکاری دستکاری شده و غیر واقعی به ذهن آنان است.

عده‌ای هم که این درس‌ها را خوب می‌خوانند و به آن نقد دارند، برای امتحان چاره‌ای ندارند جز اینکه هر چه را که در کتاب آمده بنویسند، حتی اگر مخالف آن باشند. این نیز حس نفرت و کینه و بدبینی را در دانش‌آموز یا دانشجو ایجاد می‌کند. نکته‌ای که می‌خواهم در این یادداشت به آن اشاره کنم وجود نوعی ساده‌انگاری و نابخردی مفرط در پس این سیاست است.

در حقیقت این آموزش نتیجه منفی دارد و بعید است که هیچ دانش‌آموز یا دانشجویی را با گزاره‌های کتاب‌های آموزشی رسمی همراه و همدل کند و اگر کسانی را هم با آن همراه کند، این همراهی عمق کافی ندارد و با اولین مواجهه انتقادی، عقب‌نشینی می‌کنند. از همه بدتر اینکه این نوع آموزش تلقینی و بی‌فایده جوانان این جامعه را بی‌ارتباط با تاریخ خود می‌کند.

ملتی که تاریخ نداشته باشد یا داشته باشد ولی مردم و جوانانش آن را درونی نکرده باشند، ملت و جامعه بی‌ریشه‌ای خواهد بود که هیچ آینده‌ای نیز نمی‌تواند برای خود ترسیم کند. اگر با تاریخ خود آشنا نباشیم، «اکنونِ» ما نیز در حالت ناپایدار و برزخی خواهد بود. نظام آموزشی که هدف اصلی آن جدا کردن تاریخ و ادبیات و اندیشه به مطلوب و نامطلوب است و می‌کوشد که واقعیت‌ها را در قالب‌های پیش‌ساخته خود بریزد محکوم به شکست است. اختلالات روانی ناشی از این نوع آموزش بسیار عمیق است.

اینکه صبح در کلاس درس یک چیز را یاد بگیریم، بعد از ظهر در رسانه‌های آزاد با ده‌ها دلیل و منطق، خلاف آن را می‌خوانیم. این نوع دوگانگی‌ها در همه امور است. در اداره، در خیابان و در خانه با اصول و ضوابط رفتاری متفاوتی مواجه هستیم. تفاوت‌هایی که هیچ مبنای منطقی ندارد و فقط بر اثر خواست عده‌ای تحمیل می‌شود.

در میان همه درس‌ها، بی‌علاقگی و حتی نفرت نسبت به تاریخ رسمی معاصر نزد جوانان بیشتر از سایر دروس است. ریشه‌یابی این امر را می‌توان در همین نگاه رسمی نسبت به تاریخ معاصر جست که به‌شدت فیلتر و خوانشی کاملا بسته از آن ارایه می‌شود. گویی که همه بد بوده‌اند، به جز اندکی که گل سرسبد عالم بشریت هستند.

آنچه باعث تاسف است، افزایش این شکاف و دوگانگی است. نه فقط در سطح کتاب‌های آموزشی، بلکه در سطح ممیزی کتاب‌ها نیز این وضع مشهود است. اکنون که ناکارآمدی این شیوه آموزشی روشن شده است، برخی از همان متولیان رسمی، گمان می‌کنند که باید نظام آموزشی را انحصاری‌تر از قبل کنند و دانش‌آموزان و دانشجویان را با متون و افراد گزینش‌شده‌تری آموزش دهند! اگر این راه نتیجه می‌داد تاکنون داده بود. بعید است که جامعه‌ای را بتوان یافت که جوانان آن تا این حد نسبت به تاریخ معاصر خود بیگانه شده باشند.

bato-adv
مجله خواندنی ها