ما به یک انقلاب فرهنگی جهانی نیاز داریم. پایانی ناگهانی به این نمایش به اصطلاح شفابخش با ایمان طولانی نیم هزارساله که در آن غرب ارزشهای انسان گرایانه و رفاه اقتصادی را موعظه میکند در حالی که هدفش پر کردن جیبهای استعماری در یک دنیای استعمارشده است. فصل کنونی تاریخ بشریت که در حال حاضر توسط غرب در حال اداره و مدیریت است باید بسته شود.
فرارو- یانیک جیووانی مارشال استادیار مطالعات آفریقایی در کالج تاکس امریکاست. حوزههای مورد علاقه پژوهشی او خشونت نژادی، استعمارگرایی مردانه، مطالعات شرق آفریقا و مطالعات آفریقایی – امریکایی و نژادی هستند.
به گزارش فرارو به نقل از الجزیره، ما نه تنها به پایان دادن به نظم جهانی که توسط هژمونی غربی ایجاد شده بلکه به پایان دادن به قدردانی از غرب نیاز داریم. ما به خشمی که پس از نگاه کردن به بقایای زمینهای سوخته تحت قرنها حکومتهای غربی احساس میکنیم نیاز داریم تا از طریق آن به بلوغ دست یابیم بلوغی برای کنار گذاشتن غرب.
فصل تازه باید آغاز روزی بر روی زمین باشد که در آن بیرون کشیدن بدن ها، زندگیها و سرزمین هایمان از زیر چکش استعمار به طور عمدی به عنوان صرف یک «درگیری» به اشتباه گزارش نشود جایی که نژاد پرستان سفیدپوست که به طور عمدی بزرگان سیاه پوست را شکار کرده و عمدا به قتل میرسانند.
جوامعی که به طور عمدی توسط نژادپرستان سفیدپوست ویران شدهاند بلافاصله با گزارشهایی مبنی بر «مضطرب بودن» آسایش پیدا نمیکنند. جایی که در آن شعارهای ما برای اجازه زنده ماندن و صفوف ناگزیر عزاداران که با نیروهای پلیس آپارتاید مواجه هستند دیگر به طور عمدی به اشتباه به عنوان «جنگهای فرهنگی» یا «درگیریهای حل ناشدنی» تعبیر نمیشوند. فصل کنونی تاریخ بشری که توسط غرب اداره میشود باید بسته شود.
ما باید برای دنیای پساغربی آماده شویم. در دنیایی فعلی به پناهجویان سفیدپوست کیسههای خرید برند مد Primark داده میشود و درهای همه فروشگاهها به روی آنان باز است در حالی که برای پناهجویان تیره پوست این موضوع به امری عادی تبدیل شده که اجبار آب توالت در مناطق مرزی آمریکا را بنوشند یا در بلوکهای حراج بردههای لیبی مورد خرید و فروش قرار گیرند.
عجیب است خبرنگارانی که آشکارا خواستار مقاومت چریکی در برابر ظلم در اوکراین هستند در حالی که کشتار سیاه پوستان چه از طریق حملات پهپادی در یمن و چه توسط تیراندازی یک شهروند آمریکایی در یک فروشگاه مواد غذایی را میبینند میگویند باید برای آن موارد پاسخی صلحآمیز یافت.
پناهجویان تیره پوست توسط ماموران مرزی آمریکایی کلاه گاوچرانی بر سر شلاق زده میشوند. رفتارهایی که یادآور احساسات نازیها هستند. رفتارهایی که یادآور استعمارگران اروپایی است که دستور میدادند حین سوار شدن به کشتی ابتدا سفیدپوستان اجازه ورود داشته باشند.
اکنون از ارتباط موجهای جنایت و مهاجران سخن گفته میشود در حالی که پناهجویان با موهای روشن از جمع آوری کمکهای مالی Fortune ۵۰۰، استفاده از اپلیکیشن تهیه مسکن Airbnb و برنده شدن در مسابقات خوانندگی (کنایه به حضور نامزدهای اوکراین در مسابقه موسیقی اروپایی یورو ویژن، توضیح مترجم) بهرهمند شده و سود میبرند. اکنون باید پذیرفت که غرب هر اندازه که تبدیل به اسطوره شده باشد چه دموکراسی به رهبری آمریکا باشد و چه ایدههای سیاسی کلاسیک غربی ثابت کرده که زیرساختهای فکری یا سیاسی لازم برای سرکوب نازیسم دائما در حال رشد درون خود را ندارد.
ثابت شده که غرب برای وظیفه جلوگیری از آسیب رساندن به اکثریت عظیم بشریت ناکافی است. عقاید و نهادهای آن ثابت کردهاند که قادر به تخریب و رهایی از نژادپرستی استعمارگرایانه نیستند البته اگر بخواهیم این ایده را بپذیریم که پروژه غرب چیزی غیر از پروژه نژادپرستی استعماری است.
دوستداران جان لاک و ژان ژاک روسو ممکن است اعتراض کنند و بگویند که «غرب برای شما زندگی، آزادی و قرارداد اجتماعی را به ارمغان آورده است». آنان مراقب هستند که فاش نسازند که در اقیانوس اطلس استعمارگران به کوسهها آموزش میدادند که کشتیهای حامل بردگان را دنبال کرده و منتظر رسیدن آنان باشند.
آنها میگویند «ما تلگراف و راه آهن را برای شما به ارمغان آورده ایم»، اما درباره شکار خانوادهها در تاسمانی توسط استعمارگرایان و درباره زنان مورد آزار و اذیت واقع شده در اردوگاه کار اجباری کامیتی کنیا توسط عوامل استعماری چیزی نمیگویند.
جهان غرب آن چه که برای رها شدن از نژادپرستی و در نتیجه نفرت از اکثریت عظیم مردم روی زمین لازم است را در اختیار ندارد و هرگز نخواهد داشت. بیایید خود را از شر معاشرت با غرب خلاص کنیم غربی که در آن هر شورش نژادی تک نفرهای با استفاده از اسلحه اِی آر -۱۵ گویی مستعمرهای تازه را ایجاد میکند.
این مجموعه توسط یک گروه نفرتانگیز که به عنوان یک حزب سیاسی برسمیت شناخته شده (اشاره به حزب جمهوریخواه) و شخصیتهای تلویزیونی یک امپراتوری رسانهای ناسیونالیست سفیدپوست تاثیرگذارتر از روزنامههای آمریکا هستند رسانههایی که اوباش را تحریک کردهاند.
هر جا که گروهی وجود داشته باشد که تمدن و ارزشهای غربی را تبلیغ میکند توهین قومی دور از دسترس نیست. یک دانش آموز سیاه پوست که نمره غیر منصفانهای گرفته با یک باشگاه فاشیستی آماده کننده شرایط تحقق جنایت فاصله چندانی ندارد.
اگر فردی غرب را به عنوان مدافع حقوق زنان ستایش کند متهم به پایان دادن به این حقوق نیز خواهد شد. جایی که اومانیسم غربی را جشن میگیرد اولین فردی است که انسانیتزدایی میکند. برای سکولاریسم خود ارزش قائل است، اما جنگ صلیبی با پیروان سایر ادیان به راه میاندازد. آیا براستی «جهان وطنی غربی» و «همه شمول بودن غربی» معنایی دارد؟
افرادی که عقلانیت غربی و پیشرفت علمی را جشن میگیرند به جبر زیستی و نمودارهای طبقهبندی نژادی دهه ۱۷۰۰ میلادی چسبیدهاند. «غرب» یک اسب تروا برای نژادپرستی است. غرب در تاریکخانه فضای مجازی احزاب نازی تازه را در گروههایی برای چت کردن به سوی خود فرا میخواند. به جلسات بحث اساتید مشهور نژادپرستی و مجریان برتر پادکست نگاه کنید.
کاریکاتورهایی را نگاه کنید که در آن سیاه پوستان به دلیلعدم مطلوب قلمداد شدن از سوی بوی تعفن جهان بینی منقضی شده برتری طلبان سفید پوست سرزنش میشوند. خب، بگذارید واقعا یک «برخورد تمدنها» رخ دهد یا بهتر است بگوییم برخورد سنت گرایان غربی که معتقدند استعمار شده میتواند بدون مجازات استعمارگر به کار خود ادامه دهد. دنیای پساغربی قیام خیری است که نه با آغوش باز و گوش دادن بلکه به سطلهای زباله برای دور ریختن تاثیرات استعماری مجهز شده است.
وقت آن است که غرب را کنار بگذاریم. کروسانهایی که علیرغم ظاهر زیبایشان با شکلاتهای قاچاق شده از غرب آفریقا آغشته شدهاند را کنار بگذاریم. بیارزش کردن نهادهای سیاسی آنان را در دستور کار قرار دهیم چرا که نهادهای سیاسیشان زندگی ما را بیارزش کردهاند. لیوانهای شراب کریستالی را بشکنید، جعبه ویولن سل را بکوبید، ارزشگذاری بیش از حد همه چیزهای «اروپایی» را کنار بگذارید تا بازار سهام آن به گونهای سقوط کند که هرگز نتواند بهبود یابد.
هر نظر نژادپرستانهای به مهاجران ژولیده که از خشونت استعماری فرار میکنند این پاسخ را میدهد: «اگر ما تا این اندازه بد هستیم چرا مردم از مرزهایمان عبور میکنند». این استدلال به آنان این اجازه را میدهد که ادعا کنند در واقع برتری اخلاقی غرب و نه خرابههای امپریالیسم و نه جنگهایی که کاشتهاند و پرورش دادهاند و نه جنگلهایی که آنان آتش زدهاند باعث میشوند ما به سویشان بدویم. رفقا، اکنون زمان تصمیم گیری برای تغییر طرف است.
ما باید رویاهای خود را رها کنیم و با باورهای قدیمی و دوستیهای قبلیمان خداحافظی کنیم. زمان را در موعظههای بیهوده یا تقلیدهای بیمارگونه از دست ندهیم. بیایید این اروپایی را ترک کنیم که هرگز از صحبت کردن درباره انسان دست بر نمیدارد، اما در هر گوشه خیابان و در هر گوشه دنیا مرتکب قتل عام و حمایت میشود. این غرب را رها کنید.