شایعه مهاجرت علی کریمی از ایران، هر از گاهی داغ میشود و در صدر اخبار قرار میگیرد. اینبار هم چنین اتفاقی رخ داده و البته یک خبرگزاری نزدیک به دولت نیز آن را تایید کرده است.
شایعه مهاجرت علی کریمی از ایران، هر از گاهی داغ میشود و در صدر اخبار قرار میگیرد. اینبار هم چنین اتفاقی رخ داده و البته یک خبرگزاری نزدیک به دولت نیز آن را تایید کرده است. این رسانه مدعی شده کریمی و خانوادهاش با دریافت اقامت دائم امارات برای زندگی به این کشور مهاجرت کردهاند. کاری به صحت و سقم این شایعه نداریم؛ شاید درست باشد، شاید هم مثل دفعات قبلی دقیق از کار در نیاید. با این همه، اما در مورد علی کریمی یک سوال جدی مطرح است؛ اینکه آیا واقعا او برای فوتبال ایران «اضافی» است؟ یعنی نمیشود از وجودش، نفوذش و تجاربش هیچ نوع استفادهای به عمل آورد؟ یعنی حقیقتا سهم جادوگر فوتبال ایران این است که یا کنج خانه بنشیند و پست و استوری انتقادی بگذارد، یا در کانون شایعات مربوط به مهاجرت قرار بگیرد؟
آنچه در مورد علی کریمی رخ میدهد، یک فرصتسوزی بزرگ است؛ از جنس نادیده گرفتن سرمایههای اجتماعی که مشابهش را در کشور بسیار زیاد داریم. کریمی تمایلی به مربیگری ندارد و حضور کوتاهمدتش در این عرصه نیز نشان داد شاید آتیه چندان درخشانی نداشته باشد؛ اما بقیه حوزهها چه؟ شماره هشت درخشان فوتبال ایران در انتخابات قبلی برای حضور در پست ریاست فدراسیون فوتبال ثبتنام کرد. به شکل عجیبی در حق او بیمهری شد و آرای بسیار کمی به دست آورد. حتی اهالی شناختهشده فوتبال از جمله کاپیتان تیم ملی بزرگسالان هم به او رای ندادند. خیلیها در توجیه این اتفاق گفتند کریمی سابقه مدیریتی ندارد و دورنمای او نشان نمیدهد که در این حوزه موفق باشد. بسیار خب؛ پرسش اینجاست که آیا آنهایی که قبل از کریمی بودند یا بعد از کریمی بر این مناصب تکیه زدند، به نحو احسن از پس اداره امور برآمدند؟
فدراسیون قبلی چه کرد که ظرف یک سال آنطور از بالا به پایین کشیده شد و تا مدتهای طولانی اسناد مربوط به تخلفات اعضایش رسانهای میشد؟ همین حالا مدیران کنونی فدراسیون چه میکنند و چقدر در انجام امور موفق هستند؟ حتی کماطلاعترین شاهدان هم شهادت میدهند در آستانه جامجهانی ۲۰۲۲ یکی از بدترین دوران مدیریتی در فدراسیون را تجربه میکنیم؛ بهطوری که برگزاری یک بازی دوستانه استاندارد به آرزوی تیم ملی کشورمان تبدیل شده است. منصفانه بگویید که اگر میدان کار به کریمی سپرده میشد، اوضاع بدتر از این پیش میرفت؟ آیا او نمیتوانست با به کارگیری مشاوران خبره و استفاده از نفوذ خودش، اسپانسر بیاورد و به رتق و فتق امور بپردازد؟ گیریم که نمیتوانست؛ آیا واقعا خودش در حدی نیست که به عنوان «مشاور» کنار این آقایان قرار بگیرد و گرهی ولو کوچک از کار باز کند؟
اینکه از کریمی استفاده نمیکنیم بیشتر از بیمهری در حق او، ظلم به خود فوتبال ایران است. کشور در همه زمینهها به دیدگاههای منعطفتر و نوعی آشتی و به کارگیری حداکثری سرمایههای انسانی نیاز دارد. این اتفاق، اما در فوتبال هرگز رخ نمیدهد. علی کریمی یک گوشه به کار خودش مشغول است و علی دایی گوشهای دیگر. این دو ستاره استثنایی تاریخ ورزش ایران سرجمع نزدیک به ۳۰۰ بازی ملی انجام دادهاند و از پایگاه اجتماعی بسیار محکمی بهره میبرند. اینکه مطلقا «هیچ» بهرهای از آنها برده نمیشود، نماد بارز سرمایهسوزی و کفران نعمت است. این روزها انگار این آفت بدجوری به جانفوتبال ما افتاده و ریشهمان را میسوزاند.