به تازگی سازمان نظام روان شناسی و مشاوره کشور، سومین فهرست افراد «غیر روانشناس فاقد مجوز» را منتشر کرده و گفته: «هدفمان اطلاعرسانی بود. سه سال شب و روز زحمت کشیدیم برای احصای این اسامی و به این افراد زنگ زدیم تا به آنها اطلاع دهیم فعالیت آنها غیرقانونی است.»
سازمان نظام روان شناسی کشور، سومین فهرست افراد «غیر روانشناس فاقد مجوز» را منتشر کرد؛ چرا نباید به این افراد مراجعه کرد؟
به گزارش شرق، مشکلات و سختیهای متعددی که افراد با آنها در این دوره و زمانه دستوپنجه نرم میکنند، باعث شده تا اختلالهای روانی در کمین همه ما باشد. عکسالعمل بعضی از ما برای درمان این اختلالات، مراجعه به روانشناس است، اما اگر در انتخاب مشاور دقت نکنیم، مشکلمان آسیبزاتر خواهد شد.
بهتازگی سازمان نظام روان شناسی و مشاوره کشور، سومین فهرست افراد «غیر روانشناس فاقد مجوز» را منتشر کرده و گفته: «هدفمان اطلاعرسانی بود. سه سال شب و روز زحمت کشیدیم برای احصای این اسامی و به این افراد زنگ زدیم تا به آنها اطلاع دهیم فعالیت آنها غیرقانونی است. برخی جواب نمیدادند و به سازمان نمیآمدند.» (منبع خبر: ایسنا).
در این مطلب، میخواهم تجربه خودم بهعنوان یک مشاور از عاقبت تلخ ۳ مراجعهام از مشورتکردن با روان شناسنماها را بگویم که برای من تعریف کردند.
خانم به تازگی مادرش را از دست داده و بسیار غمگین بود. مشکلاتش با شوهرش هم که از گذشته وجود داشت، پس از فوت مادر بیشتر شده بود و چند بار تصمیم به جدایی گرفتند و به دلیل همین ناسازگاریها، فرزندش دچار مشکلات فکری و روحی و بیماری اماس شد. در این بین، خانم به سایت و صفحه یک روانشناسنما مراجعه میکند.
روانشناسنما میگوید: «خوبیهای زندگیات را ببین، به زیباییهای زندگیات توجه کن، با خودت بگو چه خوب که حال من خوب است و فرزندم بیماری بدتری نگرفته، هر روز با خودت تکرار کن، من خوبم، حالم خوب است، من خوشبختم و....»، اما آیا این جملات، حال او را خوب میکند یا حتی اگر حس خوبی به او بدهد، تنها سرپوشی لحظهای بر زخمهای زندگیاش است بدون این که به اصل مشکل و راهحل آن توجه کرده باشد؟ این خانم حالا از شوهرش جدا شده، دارای مشکلات روانی بسیاری است، چند بار تصمیم به خودکشی گرفته و علاقهای به دیدن و نگهداری از فرزندش هم ندارد.
این خانم اگر به یک مشاور خانواده یا یک روانشناس متعهد و بامجوز مراجعه میکرد، به او کمک میشد تا ابتدا با غم از دست دادن مادرش کنار بیاید و آن را به عنوان بخشی از زندگی بپذیرد و تلاش کند تا خودش را آرام کند. بعد از آن مشکلاتش با همسرش را در کنار یکدیگر مطرح و تلاش کنند تا مشکلات را حل کنند و زندگی آرامی داشته باشند.
همچنین مشاور به او کمک میکرد تا رفتار صحیح با فرزندش را آموزش ببیند و مهارتهای فرزند پروری و رفتار با کودک بیمار را در خود تقویت کند.
خانم دو فرزند ۴ و ۶ ساله دارد و بهتازگی متوجه خیانت همسرش شده است و دعوای مفصلی داشته، اما همسر پشیمان است و آن اتفاق را اشتباهی میداند که از روی غفلت مرتکب شده و میخواهد جبران کند. او به یک روانشناسنمای مجازی مراجعه کرده و به او میگوید: «اگر همسرت در زندگی به شخص دیگری فکر کرد ارزش و لیاقت تو را ندارد، تو ارزشت بالاتر از این است که خودت را فدای شخص بیلیاقتی کنی، پس ترکش کن و از رابطه بیرون برو.»، اما آن شخص به سرنوشت دو بچه کوچک هم فکر کرده؟ به آینده یک زن تنها و شکست خورده و این که آیا ترککردن نشاندهنده ارزشمند شدن است؟ حالا این زن، بعد از طلاق، مشکلات زیادی دارد، پشیمان شده، بچههایش هم پیش پدرشان رفتند، دچار توهم شده و برای آرام شدن فقط به کشتن شوهرش فکر میکند.
اگر خانم به یک مشاور مجوزدار مراجعه میکرد به او کمک میکرد که ضعفها و کاستیهایی را که در زندگی داشتند شناسایی کنند و در صدد حل آن باشند. اگر خانم یا آقا مشکل شخصیتی و ضعف روحی و روانی داشتند، کمک میکرد تا سلامت روان پیدا کند و رابطهشان را بهتر از قبل کنند. بعد از آن به خانم کمک میکرد تا آرامآرام همسرش را که پشیمان هم شده بود، ببخشد و از اول شروع کنند....
خانم مبتلا به وسواس فکری است. مرتب در ذهنش بدترین اتفاقات را درباره همسر و فرزندانش تصور میکند. وقتی از خانه بیرون میروند، فکر میکند هر لحظه ممکن است تصادف کنند یا ربوده شوند یا اتفاق دیگری بیفتد، از مرگ و از دست دادن فرزندانش میترسد و صحنه مرگ آنها مدام جلوی چشماش میآید.
او بعد از مراجعه به روان شناسنمای معروف، چنین توصیههایی را میشنود: «آن چه که در ذهنت میبافی، باور تو و دنیای بیرونی تو را شکل میدهد پس اگر به چیزی فکر کنی، آن را تصور کنی و... حتما اتفاق میافتد.» حالا این خانم علاوه بر وسواس فکری، اضطراب و نگرانی دو چندانی هم پیدا کرده است و یک لحظه آرامش ندارد و در آستانه طلاق از شوهرش است.
این خانم اگر به یک روان شناس یا مشاور مراجعه میکرد، به او کمک میشد که ریشه مشکلاش را در گذشته و در اتفاقات زندگی بشناسد و با آن روبهرو شود و حل کند. پس از آن او را متوجه میکرد که آن چیزی که در ذهنت تصور میکنی، قرار نیست اتفاق بیفتد و اینها تنها تصورات ذهنی توست و از ذهن ناآرامت بیرون میآید نه واقعیت بیرونی.