November 29 2024 - جمعه ۰۹ آذر ۱۴۰۳
- RSS
- |
- قیمت خودرو
- |
- عضویت در خبرنامه
- |
- پیوندها و آگهی ها
- |
- آرشیو
- |
- تماس با ما
- |
- درباره ما
- |
- تبلیغات
- |
- استخدام
عربهای مردابنشین که زمانی در تالابهای هزاران ساله هویزه پادشاهی میکردند میگویند که حالا حتی کمتر از قبل مورد احترام هستیم!
فرارو- مردم تالاب هویزه در جنوب عراق دارای تاریخ باستانی هستند که در منحصربهفردترین و متنوعترین تالابهای جهان زندگی میکنند. این منطقه در نتیجه بحران اقلیمی به بیابان تبدیل شده است که در اثر خشکسالی و سدهای دست ساز ویران شده است.
به گزارش فرارو به نقل از گاردین، جایی که رودخانههای دجله و فرات به هم میرسند، تالابهای هویزه بیش از ۵۰۰۰ سال است که جمعیت آن را اعراب مردابی (عربهای مردابنشین) تشکیل میدهند که با کاشت محصولات کشاورزی و ماهیگیری روزگار سپری میکردند، اما خشکسالیهای طولانیمدت و افزایش دما و همچنین سدهایی که در بالادست ترکیه و ایران ساخته شده اند، این چشم انداز منحصربهفرد را با آب کم باقی گذاشته اند.
سرزمین باتلاقی به نهرهای کم عمق تبدیل شده است، و بدون آب کافی برای تأمین معیشت خود، بسیاری از عربهای مردابنشین منطقه را ترک کرده و به سمت حاشیه شهرها نقل مکان کرده اند تا زندگی جدیدی بسازند.
عبدالولید عبدالله، ۵۰ ساله، از پنجره خانه خود در المشرح به بیرون خیره شده است. عبدالولید و همسرش، لیلا جبار حسن، ۴۵ ساله، عرب مردابنشین هستند که خانوادهشان نسلها از طریق برنج و سبزیجاتی که در تالابهای هویزه کشت میکردند و همچنین گاومیشهایی که پرورش میدادند، زندگی میکردند. عبدالله میگوید: «مثل بهشت بود».
این خانواده میتوانست با هر برداشت ۱ میلیون دینار (۵۵۰ پوند) درآمد داشته باشد. اما وقتی آب خشک شد درختان شروع به مردن کردند. اکنون دیگر کشاورزی وجود ندارد. عبدالولید میگوید مجبور شدم همه چیز را متوقف کنم. چون باران یا آبی وجود ندارد، کشاورزی غیرممکن است.
خانواده عبدالولید عبدالله مزرعه خود را ترک کردند و به دنبال کار به شهر المشرح رفتند. آنها در حومه شهر در خانههای فقیرانه زندگی میکنند.
عبدالله اکنون به عنوان نگهبان در یک پروژه بازیافت آب که توسط دولت اداره میشود کار میکند. او ماهانه ۴۰۰ هزار دینار درآمد دارد. او میگوید: حالا آنها ما را کنترل میکنند. آنها به ما حقوق میدهند، اما ما آزادی خود را از دست داده ایم. اما ما باید این کار را انجام دهیم و هر باید خدا را برای همه چیز شکر کنیم.
خانواده عبدالولید، مانند همسایههایش، با مشکل مواجه هستند. او میگوید: ما قبلاً مثل پادشاهان بودیم، زمین سبز داشتیم با درختان زیاد. اما حالا خیلی فرق کرده است. ما حتی کمتر از قبل مورد احترام هستیم.
لیلا جبار حسن، دلتنگ زندگی در مزرعه میشود. او میگوید: ما هرگز متوجه نشدیم که میتوانیم در این موقعیت قرار بگیریم. ما قبلا خیلی قوی بودیم. ما آن موقع احساس مهم بودن میکردیم.
وی میگوید دوست دارد کار کند. این حس هویت جدیدی برای او به ارمغان آورده و دیدگاه او را نسبت به زندگی تغییر داده است. او میگوید: خوب است، به من هدف میدهد.
عبدالله خالد، ۶۶ ساله، که معلم زبان عربی است، تأثیر بحران آب و هوا را در کلاس درس و مزرعه خود تجربه کرده است. زمین او خشک شده است، در حالی که کلاسهای درس او مملو از فرزندان کشاورزانی است که مجبور به مهاجرت شده اند. کلاسهایی که قبلاً ۲۵ دانش آموز داشتند، اکنون اغلب ۸۵ دانش آموز دارند. او میگوید: چگونه میتوانیم به عنوان معلم با این موضوع کنار بیاییم؟ استرس زا است، اما ما نمیتوانیم این کودکان را تنها بگذاریم.
زینب حیده، ۴۵ ساله، در یک غرفه بازار در المشرح کار میکند. او میگوید زمینی که قبلاً در آن زندگی میکرد اکنون مثل یک بیابان است. او با هفت فرزندش زندگی میکند و به دلیل مریض بودن شوهرش مجبور است برای تامین هزینههای خانواده کار کند. او میگوید: من مجبورم این کار را انجام دهم. اگر فقط در این خانه بنشینم، غذا نیست. راه حل دیگری وجود ندارد.
ستار جبار، ۵۲ ساله، قادر به کار نیست، بنابراین برای تأمین مخارج خانواده به پسرش متکی است. او به همسرش اجازه کار نمیدهد. این خانواده خانهای را در خارج از شهر المشرح به مبلغ ۲۰۰۰۰۰ دینار در ماه اجاره کردهاند. او میگوید: مردابها مانند بهشت هستند. ما احساس پادشاهی میکردیم، بنابراین اگر به چیزی نیاز داشتیم، آن را دریافت میکردیم. مردم شهر برای استراحت و تنفس هوای تازه به سرزمین ما میآمدند. حالا برعکس است. برخی از مردم بسیار افسرده هستند که به شهر میروند. نه کار وجود دارد، نه غذا.
پسر جبار، احمد، ۲۴ ساله است. وی موفق به پیدا کردن کار در حمل و نقل مصالح ساختمانی در شهر المشرح شد. او حدود ۱۰۰۰۰ دینار درآمد خواهد داشت.
او میگوید: زندگی در مردابها خوب بود، مردم به خانهمان میآمدند و به ما پیشنهاد کار میدادند. ما فقط به آنها لبخند میزدیم و می گفتیم: چون ما در سرزمین خود خوشحالیم، همه چیز داریم. ما فکر نمیکردیم که وضعیت هرگز به این شکل باشد. فکر نمیکردیم هرگز به مشاغل آنها نیاز پیدا کنیم.