با وجودی که کارشناسان هنوز تعریف جامع و کاملی برای کلمهی ضرب المثل نیافتهاند، اما ضرب المثل را گونهای از بیان میدانند که معمولا تاریخچه و داستانی پند آموز در پس برخی از آنها نهفته است. دانستن این پیشینه گاهی برای مخاطب جذاب است. ضرب المثلها بر خلاف امثال و حکم مصطلح و عمومی هستند که باید در جملهای قرار گیرند تا عبارتی کامل حاصل شود.
خبرآنلاین نوشت: «با وجودی که کارشناسان هنوز تعریف جامع و کاملی برای کلمهی ضرب المثل نیافتهاند، اما ضرب المثل را گونهای از بیان میدانند که معمولا تاریخچه و داستانی پند آموز در پس برخی از آنها نهفته است. دانستن این پیشینه گاهی برای مخاطب جذاب است. ضرب المثلها بر خلاف امثال و حکم مصطلح و عمومی هستند که باید در جملهای قرار گیرند تا عبارتی کامل حاصل شود.
هر گاه کسی در غیر موقع حرف بزند و یا میان حرف دیگران بدود و خود را داخل کند چنین فردی را اصطلاحاً "خروس بی محل" میخوانند.
در ادوار گذشته بانگ نابهنگام خروس را به علت و سببی شوم میدانستند، لذا در شرح ریشهی تاریخی آن چنین آمده است:
کیومرث سر دودمان سلسلهی باستانی پیشدادیان ایران بود که مورخان به روایات مختلف او را آدم ابوالبشر و گل شاه یعنی شاهی که از گل آفریده شده و نخستین پادشاه در جهان دانستهاند. کیومرث را پسری بود به نام پشنگ که همیشه بر سر کوهها بود و به درگاه خدای تعالی راز و نیاز و مناجات میکرد. کیومرث به این فرزندش خیلی علاقه داشت و غالباً پسر و پدر به سراغ یکدیگر میرفتند.
روزی دیوان که از دست کیومرث منهزم شده بودند (شکست خورده بود)، به منظور انتقام به سراغ پشنگ رفتند و هنگامی که سر به سجده نهاده بود پاره سنگی بر سرش کوفتند و او را هلاک کردند.
حسب المعمول این بار که کیومرث برای دیدار فرزندش پشنگ با آذوقهی کامل رفته بود، جغدی بر سر راهش ظاهر شد و بانگ زد. کیومرث چون فرزندش را نیافت و دانست پشنگ را کشتند، جغد را نفرین کرد و به همین جهت ایرانیان جغد را پیک نامبارک و صدایش را شوم میدانند.
آنگاه کیومرث در مقام انتقام از دیوان برآمد. سایر فرزندان را بر جای گذاشت و خود با سپاهی گران به سوی دیوان شتافت.
در این سفر بر سر راه خویش خروسی سفید رنگ و مرغ و ماری را دید که خروس مرتباً به مار حمله میکرد و هر بار که موفق میشد با منقارش به شدت بر سر مار نوک بزند به علامت پیروزی بانگ میکرد. کیومرث را از اینکه خروس برای صیانت و دفاع از ناموس تا پای جان فداکاری میکند، بسیار خوش آمده سنگی برداشت و مار را بکشت و بانگ خروس را به فال نیک گرفت.
کیومرث پس از غلبه بر دیوان، آن مرغ و خروس را برداشت و به فرزندانش دستور داد آنها را در خانه نگاهداری و تکثیر کند.
معمولاً خروس به هنگام روز بانگ میکند و چون شب شد تا بامدادان که پایان شب و طلایه روز و روشنایی است بانگ نمیزند؛ ولی قضا روزی خروس موصوف شبانگاهان که بی موقع و نابهنگام بود بانگ برداشت. همه تعجب کردند که این بانگ نابهنگام چیست ولی چون معلوم شد که کیومرث از دار دنیا رفته آن خروس را "خروس بی محل" خواندند و از آن سبب بانگ خروس را بدان وقت به فال بد گرفته و صدایش را شوم دانستهاند.