از چشم اندازی کلی، شاید نتانیاهو و جریان راست افراطی اسرائیل با یکدیگر متحد باشند و قدرت را در دست داشته باشند، اما اولویتها و منافع میدانی آنها، کاملا با یکدیگر متضاد است.دست نتانیاهو زیر سنگِ راست گرایان افراطی است و نمیتواند این طیف را نادیده بگیرد.
فرارو- در روزهای اخیر، روندهای تنشزدایی در خاورمیانه به سر خط اخبار منطقه تبدیل شدهاند؛ سفر پادشاه عمان به ایران، گمانهزنیها در مورد احیای روابط سیاسی و دیپلماتیک ایران و مصر و همچنین پیروزی رجب طیب اردوغان در انتخابات، موضوعات مورد توجه ناظران و تحلیلگران مسائل خاورمیانه بودهاند.
به گزارش فرارو؛ با این حال، زیر پوستِ تحولات مذکور، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر کنونی رژیم صهیونیستی که چند ماهی است همراه با طیف متحدانش از جریان راست افراطی، قدرت را در اراضی اشغالی قبضه کردهاند، وضعیت چندان مساعدی ندارند. این موضوع در ۳ سطحِ تحلیل قابل ارزیابی و مشاهده است.
اول در بعد داخلی، نتانیاهو نه تنها نتوانسته تنشها و درگیریهای داخلی در اسرائیل را سامان دهد، بلکه دامنه مشکلات در اراضی اشغالی چند برابر شده است. بیش از ۲۰ هفته است که اعتراضات و اعتصابات هفتگی علیه نتانیاهو و دولتش ادامه یافته و حتی عقبنشینی موقت وی از طرح موسوم به اصلاحات قضایی نیز نتوانسته معترضان اسرائیلی را قانع کند که دست از اعتراضات بکشند.
برخی منابع آگاه اعلام کردهاند که طیفهایی از نیروهای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل نیز خواستار آن شدهاند که به آنها مجوزهای لازم جهت پیوستن به اعتراضات علیه دولت نتانیاهو داده شود. البته که این فضا برای نتانیاهو نامطلوب است، اما برای متحدان وی از جریان راست افراطی مطلوب به نظر میرسد. به این دلیل که آنها در فضای هرج و مرج و تنش، اهداف و منافع خود را تامین میکنند و البته که مدیریت چالشهای داخلی و خارجی اسرائیل نیز برای آنها مهم نیست.
تنها نکته مهم برای آنها حمله به رقبا و عملیاتی کردن دستورکارهای تهاجمی علیه ملت فلسطین است. این دستورکارها نمودهای خود را در جنگ افروزی و اقدامات خشونتآمیز در نوار غزه و کرانه باختری و یا توسعه شهرکسازیهای غیرقانونی در اراضی اشغالی نشان میدهند. با این حال، برونداد تمامی این اقدامات، تضعیف موقعیت سیاسی شخصِ نتانیاهو است.
دوم، در بُعد منطقهای، نتانیاهو به واسطه تحرکات افراطیون دولت و تغییر برخی از روندهای کلان ژئوپلیتیک در منطقه و جهان، با انزوای فزاینده رو به رو شده است. وی پس از چند ماه حضور در قدرت هنوز نتوانسته دستورکار "توافق ابراهیم" را به پیش برد و طیف بیشتری از کشورهای عربی و اسلامی را به سمت عادی سازی روابط با اسرائیل سوق دهد.
در عین حال، تشدید روندهای تنش زدایانه در منطقه سبب شده تا جریان مخالف با اسرائیل نظیر ایران، سوریه و به طور کلی جریان مقاومت، جان تازهای بگیرند و هر چه آنها از فشارهای منطقهای خارج میشوند، وزن این فشارها علیه تل آویو افزایش پیدا میکند. احیای روابط ایران و عربستان و گمانهزنی در مورد تسری این روند به روابط ایران و مصر و همچنین ایران و اردن، تشدید وخاومت روابط اسرائیل با کنشگران مذکور و نیز بهبود موقعیت سیاسی و دیپلماتیک سوریه در جهان عرب، همه و همه میدان مانور منطقهای اسرائیلیها را محدود کرده و گزینههای راهبردی آنها را جهت تقابل با رقبا و مخالفانشان کاهش داده است.
سوم، در سطح بین المللی نیز رویههای تهاجمی و غیرمنطقی افراطگرایان دولت نتانیاهو سبب شده تا متحدان نزدیک اسرائیل در اروپا و آمریکا، مواضع تقابلی با تل آویو اتخاذ کنند. جدا از استقبال اخیر "جورجیو ملونی" نخستوزیر ایتالیا که خود به جریان راست افراطی ایتالیا تعلق دارد، کشورهای اروپایی و آمریکا، هنوز موضع سردی در رابطه با اسرائیل دارند و دولت آمریکا هنوز نتانیاهو را به کشورش دعوت نکرده است. مسالهای که نشان میدهد ژئوپلیتیک رژیم اسرائیل تا حد زیادی در سطوح مختلف دچار انسداد شده و به حالت خفگی در مناسبات بین المللی گرفتار شده است.
در این راستا، یک سوال اساسی مطرح میشود آن این است که اصلیترین دستورکار نتانیاهو در چنین فضایی چیست؟ پاسخ روشن است: حفظ بقای خود و متحدان نزدیکش (و نه لزوما راست گرایان افراطی) در قدرت. نتانیاهو به خوبی میداند که در شرایطی که افراطیون دولت توجهی به تاثیر اقداماتشان بر جایگاه بینالمللی نتانیاهو ندارند، او هیچ راهی جز متمرکز شدن بر داخل و مدیریت تنشهای داخلی ندارد؛ به نحوی که تا جای ممکن خود و نزدیکانش از آسیبها در امان بمانند و منتظر فرصتهای طلایی باشند.
به بیان سادهتر، حتی اگر خودِ نتانیاهو نیز بخواهد شخصا اقدام به ایجاد گشایشهایی در روابط و مناسبات داخلی و خارجی اسرائیل کند، افراطیون حاضر در دولتش نظیر ایتامار بن گویر و بزالل اسموتریچ، هر کاری انجام خواهند داد تا بار دیگر شرایط هرج و مرج و بحرانی حاکم شود. این امر نشان میدهد که نتانیاهو به گروگانی در دستان افراطیون تبدیل شده است و به عنوان نخست وزیر اسرائیل، نه توان کنشگری مستقل را دارد و نه میتواند قید مسائل مطلوب این طیف را بزند. زیرا این مساله موجب فروپاشی دولت و اخراج او از قدرت میشود و بار دیگر چرخه برگزاری انتخابات پوچ در اراضی اشغالی تکرار میشود که همه این موارد برای نتانیاهو و هم اسرائیل به شدت خسارتبار هستند.
از چشم انداز کلی، شاید نتانیاهو و جریان راست افراطی با یکدیگر متحد باشند و قدرت را در دست داشته باشند، با این حال، اولویتها و منافع میدانی آنها در قدرت، کاملا با یکدیگر متضاد است و هیچ طرفی نیز حاضر به کوتاه آمدن از مواضع خود نیست.
نکته این است که دست نتانیاهو زیر سنگ راستگرایان افراطی است و نمیتواند اکثریتی که این طیف برای دولت وی در پارلمان ایجاد کردهاند را نادیده بگیرد. از این رو او حتی برای جلب نظر این طیف، با تنشزاییهای آنها در اراضی اشغالی و منطقه و ورای آن، همکاری میکند. این موضوع نشان میدهد تا چه اندازه نتانیاهو در قامت سیاستمداری شلخته و بدون راهبرد در صحنه قدرت ظاهر شده است.
چرا که وی در مقام یک سیاستمدار که سالها در مناصب مهم سیاسی اسرائیل حضور داشته، میداند که در فضای ماجراجویی و تنش، نمیتواند دستورکارهای خود را در مواردی نظیر توافق ابراهیم و توسعه مناسبات اسرائیل با جهان خارج، به پیش برد. وضعیتی که اکنون دقیقا علیه دولت وی حاکم است و به نوعی نتانیاهو را دچار نوعی فلج سیاسی کرده است.