آن سالهایی که بدنه سینما در انقیاد بسازو بفروشها بود، تن دادن خوروش به نقش شمسی خانم در فیلم حسن سیاه نصرت کریمی و با آن عقبه تئاتری دور از ذهن و تابوشکنانه بود تا جایی که در گفتار متن تیزر یا همان پیشپرده فیلم معرفی خوروش در این نقش به گونهای غیرمعمول نوشته و گفته میشد. انگار که برای گوینده متن مبرهن بود بدون تاکید و سماجت کسی حضور او را در چنان نقشی بر نخواهد تابید
اعتماد نوشت: نسل نوعی من و بهطور خاص نسل شهرستانی به جبر سربرآورده در جامعهای بسته و مذهبی و پرت و پلا افتاده و محروم از تماشای شاهکارهای نمایش بازی روی سن، توفیقی دیرهنگام با درخشش هنرمندانی، چون فخری خوروش داشت. کم و بیش به همین دلیل و دلایل جانبی دیگر از جمله شرایط سنی اطلاع چندانی از عقبه فعالیتهای خوروش در روی سن نداشتیم. هر چند در آن سالهای نوجوانی و جوانی و به رغم تابو بودن سینما و کم و بیش محوریت و محدودیتهای حاکم، اما به نوعی در همسایگی با همین تابوها و ممنوعیتها جهان دوزیست گونهای را تجربه میکردم.
حالا که آن دوران را تداعی و به گونهای متفاوت نگاه میکنم، لالهزار برای من تداعیکننده نه یک خیابان که نماد یک جامعه کوچک سکولار است. ابتدای خیابان لالهزار و روبهروی تئاتر دهقان مسجدی بود و هنوز هم هست. نام این مسجد را فراموش کردهام. صبحهای جمعه در این مسجد دعای معروف جمعه خوانده میشد. از بلندگوی مسجد این اعلان مرتب تکرار میشد، دعای ندبه با نان و پنیر و چای شیرین بفرمایید. از آن سوی خیابان با کمترین عرض ممکن این اعلان از بلندگوی تئاتر پخش میشد، رقص نادیا، سیاهبازی، شعبدهبازی و... تا چند لحظه دیگر شروع میشود.
تصور کنید وضعیت نسل نوعی من را درست وسط این دو اعلان. منظورم از همسایگی درست همین موقعیت انتخابگرانه است. به یک معنی درک و فهم ما از این دو دنیای متفاوت و گاه حس بلاتکلیفی میزان شناخت و ارتباط ما با آنچه این سو و آن سوی خیابان در حال رقم خوردن بود، تعیین میکرد. تا رسیدیم به این باور که میشود در وسط و همسایگی بود. آنچه از آن دوران در خاطرم مانده از فیلمهای خوب و بازیگران خوب، اما بیکمترین درنگ و تامل بر جنبههای زیباشناسانه و کمترین درک از ماهیت هنر، به همین دوران مربوط است تا برسم به یک انتخاب تمام قد و قد بکشم و در هوای تازه تنفس کنم. توفیق شناخت خانم خوروش در چنین بزنگاهی نصیب من شد.
اوایل دهه شصت به یمن رفاقت با زندهیاد حسن ناظم رضوی نازنین که دین بزرگی بر من داشت و خواهد داشت و به واسطه دوستی نزدیک او با عبدالله اسکندری و زمانی که جعبه جادویی ویدیو تازه به تنها سرگرمی آن روزها تبدیل شده بود، پنج فیلم ضبط شده بر نوار تنها مونس خلوت و غربت و آوارگی و سرخوردگی من شدند. یکی از این فیلمها سوتهدلان علی حاتمی بود. بهترین اتفاق تماشای فیلم لذت حسی و ناشناخته از بازی فخری خوروش بود. هر چند پیشتر خوروش را در نقش مهری آقای هالوی مهرجویی سیادت کرده بودم، اما نه با نگاه عاشقانهای که تازه و رفته رفته داشت با جادوی سینما و بازیگری آشنا میشد. آقای هالو برای نسل من پیش از آنکه جلوهای باشد از هنر سینما و اعجازی از بازیهای درخشان آقای بازیگر و استاد نصیریان که عمرشان همچنان مستدام و درخشش فخری خوروش، یک فیلم اجتماعی گزنده بود با تفسیرهایی که میتوانست به طرفهالعینی به یک اثر سیاسی تمام قد تاویل و ارتقا پیدا کند.
آنچه، اما در آن زمانه و نگاههای رادیکال سیاستزده مغفول مانده بود، زیبایی و جلوهگری بازیگران آقای هالو و بهطور خاص درخشش فخری خوروش در فیلم بود. آن سالها اعتراف میکنم که بهطور واقعی قد ما به فهم خیلی چیزهایی که به دانستن آن ادعا میکردیم، نمیرسید. انتظاری هم نبود، سالهای خامی سن و تجربه و فقر دانش همه چیز و صدالبته خیرهسری و لجاجت طوطیوار در تکرار آنچه ناجیان کذایی جامعه به ما آموخته بودند. در چنین فضایی حق بدهید نسل نوعی من بینصیب مانده باشند از اتفاقات و تحولاتی که در راس هرم هنر سینما و تئاتر و بخش تفکیک ناپذیر آن یعنی هنر بازیگری رخ میداد.
باید اتفاقاتی میافتاد تا آن نسل یا منقطع از هستی شوند یا متصل به هستی دیگر و اینگونه شماری از نسل من به رمزگشایی از درون و غبارزدایی از تن و روح خسته خود مشغول شدند. با اخت شدن با سینما و مرور آنچه باید بدون عینک تیره و تار سیاستزدگی دوباره و اینبار به مثابه یک اثر هنری دیده میشد. با این نگاه بود که خوروش را به عنوان یک اتفاق در میان بازیگران زن سینما و تئاتر قبل از انقلاب فهم کردم. خوروش آقای هالو و سوتهدلان و حسن سیاه و... اگر چه سه کاراکتر متفاوت، اما در ماهیت امر ماحصل یک استعداد ناب و حیرتانگیز در بازیگری سینما بود.
آن سالهایی که بدنه سینما در انقیاد بسازو بفروشها بود، تن دادن خوروش به نقش شمسی خانم در فیلم حسن سیاه نصرت کریمی و با آن عقبه تئاتری دور از ذهن و تابوشکنانه بود تا جایی که در گفتار متن تیزر یا همان پیشپرده فیلم معرفی خوروش در این نقش به گونهای غیرمعمول نوشته و گفته میشد. انگار که برای گوینده متن مبرهن بود بدون تاکید و سماجت کسی حضور او را در چنان نقشی بر نخواهد تابید.
این اشاره از این جهت حایز اهمیت است که نسل امروز بهتر و بیشتر با جایگاه خوروش در سینمای قبل از انقلاب آشنا شود. خوروش همین رویه تابوشکنی را به نوعی در آقای هالو تکرار کرد. در نفرین به گونهای دیگر. خوروش هر چند در عالم ناگزیری و فقر و فاقه و محدودیتهای حاکم بر فیلمسازان صاحب سبک و دوران فترت تئاتر به بازی فیلمهای بدنه و اصطلاحا تجاری تن داد، اما فراموش نکنیم برای عبور از چنان بحرانی چارهای جز انعطاف نبود. او شاید از معدود بازیگران زن سینمای قبل از انقلاب بود که توانست به فعالیت سینمایی و همزمان در تلویزیون ادامه دهد. درباره خانم خوروش و اعتبار و جایگاه و کارنامه فعالیتهای او بسیاری خواهند نوشت. برای نسل من خانم خوروش با بیدار شدن همین حس و حال و تداعی گذشتهای پرتناقض خاطرهانگیز و تداعیکننده است.