متهم گفت: فردای شب حادثه شاهین با من تماس گرفت و خواست برای دریافت پولم به محل قرار بروم. قرار بود ۲ میلیون تومان بابت درگیری با مرد میانسال پول بگیرم، اما زمانی که در محل قرار حاضر شدم، پلیس مرا دستگیر کرد.
دو متهم که در جریان یک درگیری خیابانی مردی را که برای وصول طلب خود از شهرستان به تهران آمده بود، به قتل رسانده بودند صبح دیروز جزئیات این حادثه مرگبار را مقابل بازپرس جنایی تهران تشریح کردند.
به گزارش ایران، شامگاه شنبه ۱۳ آبان مردی شهرستانی که خودروی سانتافهاش را در تهران فروخته بود به مقابل خانه مرد خریدار رفت و مدعی شد وی ۸۵۰ میلیون تومان دیگر باید به او بدهد، اما همین موضوع باعث درگیری شد و در این میان وی از سوی دو مرد که از دوستان مرد دلال بودند به قتل رسید.
پس از دستگیری متهمان، صبح دیروز آنها در حضور بازپرس محمدجواد شفیعی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران به تشریح ماجرا پرداختند.
یکی از متهمان وحید ۳۶ ساله که مجرد و صاحب قهوهخانهای در محدوده خیابان انقلاب است، میگوید به خاطر رفاقت دست به چاقو شده، اما همدستش دو میلیون تومان پول گرفته است.
وی با بیان اینکه مقتول را تا آن لحظه ندیده بود، گفت: من اصلاً او را نمیشناختم، نه کینهای از او به دل داشتم و نه دشمنی، فقط به خاطر یک تماس و رفاقت این کار را کردم.
پس چرا او را کشتی؟
قصد ما کشتن نبود. دوستم شاهین از من خواست برای ادب کردن یک مزاحم به آنجا بروم. شاهین را ۸ سالی میشود که میشناسم. به قهوهخانهام میآمد و گاهی اوقات رفاقتی و گاهی هم پولی برایش شرخری میکردم یا بعضیها را گوشمالی میدادم. برایم مهم نبود این افراد چه کسانی هستند، فقط طبق خواسته شاهین، نام و نشان شخص مورد نظر را میگرفتم و مانند فیلمها سراغ آن افراد میرفتم و ادبشان میکردم، چون به شاهین مطمئن بودم و میدانستم وقتی اسم کسی را میدهد یعنی آن شخص کار خطایی انجام داده است.
شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
حدود ساعت ۱۰ شب بود که شاهین تماس گرفت و گفت، یک نفر مقابل خانه دوستش عربدهکشی میکند و باید او را گوشمالی بدهم. انگار مقتول از دوست شاهین که دلال خودرو بود ۸۵۰ میلیون تومان پول میخواست. وقتی شاهین با من تماس گرفت، گفت که برای ساکت کردن مرد فروشنده به آنجا بروم. گفت یک نفر دیگر را هم همراه خودت ببر و آن زمان تنها کسی که به ذهنم رسید، کاوه بود. با کاوه تماس گرفتم و ساعت ۱۱ و نیم شب به قلهک رفتیم.
شاهین منتظرمان بود. مرد میانسالی را نشان داد که در حال داد و فریاد کردن بود و عدهای هم دور او جمع شده بودند. ابتدا کاوه به سمتش رفت و به او گفت که بهتر است این بساط را جمع کنی و بروی دنبال کارت. اما مرد میانسال شروع به فحاشی کرد و همین مسأله باعث شد که درگیر شوند، من هم از موتور پیاده شدم و به سمت او رفتم. کاوه با خودش چاقو و قمه آورده بود. قمه را به من داد. هر کدام چند ضربه به او زدیم، اما حواسمان بود ضربهها را طوری بزنیم که کشنده نباشد.
شاهدان در صحنه کاری نکردند؟
اجازه ندادیم. تا خواستند نزدیک شوند فریاد زدم که دعوا ناموسی است و کسی دخالت نکند. بعد هم فوراً سوار موتورسیکلت شده و به قهوهخانه رفتیم و از آنجا هم هر کدام به خانههایمان رفتیم.
به خاطر رفاقت ارزش داشت آدم بکشید؟
همیشه وقتی در فیلم و سریال میدیدم و در کتاب و روزنامه میخواندم کسی به خاطر رفیقش دست به قتل زده با خودم میگفتم امکان ندارد، اما هرگز تصورش را نمیکردم خودم به خاطر رفاقت دستم به خون کسی آغشته شود که هیچ شناختی از او نداشتم.
کاوه متهم دیگر این جنایت است، او قرار بود به خاطر این دعوا ۲ میلیون تومان بگیرد، اما زمانی که برای گرفتن پولش به محل قرار رفت دستبند پلیس دور دستانش قفل شد.
چطور دستگیر شدی؟
فردای شب حادثه شاهین با من تماس گرفت و خواست برای دریافت پولم به محل قرار بروم. قرار بود ۲ میلیون تومان بابت درگیری با مرد میانسال پول بگیرم، اما زمانی که در محل قرار حاضر شدم، پلیس مرا دستگیر کرد.
میدانستی مرتکب قتل شدهای؟
نه اصلاً، آن شب بعد از اینکه به خانه رفتم، عذاب وجدان گرفتم و به محل برگشتم. خیلی شلوغ بود بعد به بیمارستان رفتیم. وحید وارد بیمارستان شد، اما انگار شخصی را دیده بود که زخمی شده و شباهت زیادی به مقتول داشت، با تصور اینکه او همان مرد میانسال است فوراً از بیمارستان بیرون آمد و گفت مشکلی نیست حالش خوب است. وحید را که به خانهاش رساندم با یکی از دوستانم برای بار دوم به محل درگیری رفتیم و همچنان مردم و پلیس آنجا بودند. اما از ترس دستگیری برگشتم.
کی از قتل باخبر شدی؟
وقتی که دستگیر شدم. واقعاً نمیخواستیم او را به قتل برسانیم، کاش مقتول آن موقع فحاشی نکرده بود و با فحشهای او تحریک نمیشدیم که دست به چاقو و قمه شویم.
سابقه داری؟
سه سال قبل با مرد جوانی دعوایم شد و لاستیکهای ماشینش را پاره کردم. ۱۲ روز زندان بودم و بعد از آزادی هم مدتی بعد به خاطر شرب خمر و عربدهکشی به زندان افتادم و بعد از آزادی با خودم عهد کردم دور خلاف را خط بکشم. من پیک موتوری هستم و در رستورانی کار میکنم. آن شب داشتم غذا به خانه مشتری میبردم که وحید تماس گرفت و گفت میخواهد یک نفر را گوشمالی دهد، اما تنهاست، وقتی هم اسم پول را آورد قبول کردم و چاقو و قمه برداشتم و داخل پارچهای پیچیدم و راهی قهوهخانه وحید شدم و از آنجا به محل درگیری رفتیم.