«آقای قالیباف مخالفان سرسخت و جدی دارد در حالی که آقای متکی، این مخالفان جدی را ندارد، چون برخی با این هدف وارد مجلس شدند که با آقای قالیباف برخورد کنند بنابراین به سادگی زیر بار ریاست وی نمیروند.»
نقوی حسینی گفت: در مجلس آینده، به تعبیری از کُندترین جریانات و افراد گرفته تا تندترین جریانات و افراد حضور دارند بنابراین، چون طیف گستردهای از جریانات سیاسی حضور دارند یقینا تقسیم کرسیها بین این جریانات کار بسیار دشواری است.
به گزارش خبرآنلاین، «پشم» مخفف پایداری، شریان و مصاف؛ این اصطلاحی است که سیدحسین نقوی حسینی از چهرههای سیاسی اصولگرا و نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی برای طیفی از راهیافتگان به مجلس آینده به کار میبرد، او که در لابهلای و مابین سخنانش، گاه و بیگاه کنایههای تند و تیزی به گروه و حزب سیاسیِ سابق خود یعنی پایداریها میزند با لحنی طنزگونه و البته طعنهآمیز میگوید: «پشم» مقدرات مجلس آینده را تعیین میکند!
نقوی حسینی که سابقه سه دوره نمایندگیِ مجلس را در کارنامه سیاسیاش دارد بر این باور است که مجلس دوازدهم، مجلسی ترکیبی است که در تصمیمها و اقدامات مختلف، با چندگانگی روبرو خواهد شد. نقوی حسینی ضمن اشاره به اینکه مجلس دوازدهم در بحث ریاست، نُواب، اعضای هیئت رئیسه و کمیسیونها، بحثها و تنشهای بسیاری خواهد داشت پیشبینی میکند که اداره کردن مجلس دوازدهم، کار بسیار سخت و دشواری است.
او در ادامه، به چالشهای پیش روی دولت و مجلس و به طور کلی کشور در سال ۱۴۰۳ میپردازد و ضمن بیان، اما و اگرهایی در حوزه دیپلماسیِ دولت، با تأکید بر بحث اقتصادی و لزوم باز شدن گرههای کور در این حوزه، میگوید: در حوزه اقتصادی، نیازمند یک سری جراحیها و اقدامات بسیار اساسی هستیم.
او گریزی هم به علل کاهش مشارکت مردم و افزایش آراء باطله در انتخاباتهای اخیر میزند و بر ضرورت بررسی عقلای حاکمیت درباره این موضوعات تأکید دارد.
در ادامه گفت و گوی سیدحسین نقوی حسینی از چهرههای سیاسی اصولگرا و نماینده پیشین مجلس شورای اسلامی را میخوانید؛
آقای نقوی حسینی! مجلسی که طی ماههای آینده روی کار خواهد آمد و همچنین منتخبان آن (از چهرههای سرشناس و نام آشنا گرفته تا چهرههایی که در شبکههای اجتماعی حضور دارند) را چطور میبینید؟
بنده اصطلاحی را ابداع کردم تحت عنوان «پشم» (با خنده). از نگاه بنده مقدرات مجلس آینده در اختیار «پشم» است یعنی پایداری، شریان و مصاف؛ که این اصطلاح، توضیح مختصر و مفید این سه کلمه است.
بنابراین آنچه پیداست «پشم» مقدرات مجلس آینده را تعیین میکند. اینطور که به نظر میرسد مجلس دوازدهم به لحاظ ترکیببندی و ساختار جریانات، یک مجلس ترکیبی است و این مجلس ترکیبی، هم مدیریت و هم انسجامبخشی آن بسیار دشوار و مشکل است از سوی دیگر نیز کمیسیونها یقینا دچار فراز و فرودهای مدیریتی خواهند شد علاوه بر اینها، ایجاد همگرایی و انسجامبخشی در صحن برای مخالفت و موافقت با طرحها، لوایح، استیضاحها، تحقیق و تفحص و سوال از وزرا و ... دچار یک چندگانگی خواهند شد.
در مجالسی که دارای یک اکثریت قاطع است و علاوه بر آن، شاهد یک اقلیت هستیم تکلیف بسیار روشن است مانند مجلس یازدهم که حدود ۲۵۰ نفر در فراکسیون انقلاب اسلامی بودند، از این رو تکلیف رئیس مجلس، نواب و اعضای هیأت رئیسه و کمیسیونها مشخص و روشن بود، چون به راحتی تصمیم میگرفت و این تصمیم را در همه بخشهای مجلس نیز اعمال میکرد یا در مخالفتها و موافقتها با لوایح و طرحها، کارها بسیار آسانتر انجام میشد این در حالی است که در حال حاضر وضعیت تا حدود زیادی دشوار و با مشکل روبرو است، چون یک اقلیت اصلاحطلب در مجلس حضور دارند که تعدادشان ۴۰ نفر است، جریان دیگری تحت عنوان شورای وحدت نیز حضور دارند که تعدادشان بیش از ۶۰ نفر است که در حوزههای مختلف کشور توانستند رأی کسب کنند همچنین شریان نیز بخشی از کرسیهای مجلس را به خود اختصاص داده است، شورای ائتلاف نیروهای انقلاب هم بخش دیگری از کرسیهای مجلس را به دست آورده که جبهه پایداری نیز در داخل این ائتلاف قرار گرفت که برخلاف آن گفتمان و ادعاهایی که قبل از انتخابات مطرح میکردند، بود بدینگونه که با نحوه مدیریت قالیباف در مجلس مخالف بودند و همواره این موضوع را مطرح میکردند که لیست مستقلی معرفی خواهند کرد و حتی مدعی بودند اگر این لیست مستقل رأی نیاورد باز هم لیست مستقل معرفی میکنیم، اما در نهایت شاهد بودیم که اهل معامله هستند و آن گفتمان و ارزشها نیز برای آنها چندان مهم نیست بلکه کرسیها برای آنها از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ بنابراین علاوه بر جبهه پایداری، بخشی از کرسیها به مصاف، همچنین صبح ایران و سایر گروههایی که حضور دارند اختصاص مییابد. به نظر میرسد مجلس بسیار سختی خواهیم داشت در واقع مجلس سه فراکسیونی داشتیم
به عنوان مثال، مجلس دهم، مجلس سه فراکسیونی بود که شامل اصلاحطلبها، اصولگراها و مستقلین بود، اما در این مجلس ۵،۴ فراکسیون تشکیل خواهد شد که اگر این فراکسیونها به این شکل با توجه به تقسیم کرسیها تشکیل شود مدیریت و انسجامبخشی و همگرا کردن مجلس، کار بسیار دشواری خواهد شد به بیان دیگر درباره بحث ریاست، نُواب، اعضای هیئت رئیسه و کمیسیونها، بحثها و تنشهای بسیاری خواهند داشت بنابراین به نظر میرسد اداره کردن مجلس دوازدهم، کار بسیار سخت و دشواری است.
یعنی میگویید تصمیمات و مصوباتی که در مجلس آینده اتخاذ میشود نقش جریانات تندرو امثال پایداری و شریان بسیار پررنگ خواهد بود؟
به نظر میرسد اختلاف نظر بسیاری رخ میدهد به بیان دیگر در مجلس آینده، به تعبیری از کُندترین جریانات و افراد گرفته تا تندترین جریانات و افراد حضور دارند بنابراین، چون طیف گستردهای از جریانات سیاسی حضور دارند یقینا تقسیم کرسیها بین این جریانات کار بسیار دشواری است.
حدود ۵۰،۶۰ نفر از نامزدهای مستقل وارد این مجلس شدند که از همین حالا در حال تشکیل فراکسیون مستقلین هستند که آقای نوری قزلجه در حال مدیریت آن است. به نظر میرسد مجلس آینده کار بسیار سختی در پیش رو خواهد داشت و اختلاف نظر در این مجلس به وضوح دیده میشود.
آیا از دیدگاه شما، فراکسیون مستقلین میتوانند در مجلس اثرگذار باشند؟ در صورت موثر بودن، این تاثیرگذاری تا چه میزان خواهد بود؟
به نظر میرسد، چون فراکسیونها به مثابه وزنهای در مجلس هستند این وزنهها به هر سمت و سو، سوق داده شوند یا میل پیدا کنند میتوانند آن طرف را سنگین کنند البته در مجلس دوازدهم چنین تصوری سخت است به عنوان مثال مجلس دهم در تصمیمگیریها، اگر فراکسیون مستقلین به سمت فراکسیون امید میرفت آنها اکثریت را کسب میکردند اگر به سمت اصولگراها میرفت طبیعتاً اصولگراها در مجلس اکثریت را کسب میکردند، چون سه فراکسیونی بود مستقلین به هر سمت و سو که میل پیدا میکرد آن فراکسیون سنگین وزن میشد، اما در این مجلس آینده، سه فراکسیون نداریم که یک فراکسیون مستقلین بتواند نقش موازنه بین آنها ایفا کند بلکه چند فراکسیون داریم بنابراین این کارکرد از فراکسیونها گرفته میشود.
به انتخابات هیئت رئیسه اشاره کردید با توجه به اینکه آراء آقای قالیباف دچار ریزش شده و در حال حاضر نیزمورد هجمه بسیاری قرار میگیرد در بین گزینههایی که برای ریاست مطرح هستند آیا آقای قالیباف خیرالموجودین محسوب میشود؟ آیا شما این دیدگاه را قبول دارید یا خیر؟
در حال حاضر برای ریاست مجلس چند گزینه مطرح هستند آقایان قالیباف، منوچهر متکی، آقاتهرانی و حمید رسایی (که ادعای ریاست را دارد هر چند رد میکند) مطرح هستند.
به نظر میرسد آقای رسایی با هدف ریاست مجلس شدن، وارد انتخابات مجلس شده است...
احتمالا شریان برای انتخابات ۱۴۰۴ هم هدف دارد و در عین حال هدفگذاریهایی را انجام میدهد در همین راستا، برای ریاست مجلس هم مدعی خواهد بود. براساس شنیده ها، آقای نبویان هم مطرح برای ریاست مجلس مطرح هستند با توجه به اینکه ایشان رأی بالای تهران را کسب کردند از این رو ممکن است مطرح شود.
در بین افرادی که برای ریاست مجلس مطرح هستند به نظر میرسد قالیباف و متکی بیشتر مورد توجه هستند آقای متکی به دلیل مقبولیت بین الفراکسیونی، موقعیت نسبتا خوبی دارد آقای قالیباف هم تجربه ریاست مجلس را در کارنامه اش دارد و به لحاظ کرسیها نیز کرسیهای قابل توجهی هستند که تمایل بیشتری به آقای قالیباف داشته باشند البته آقای قالیباف مخالفان سرسخت و جدی نیز دارد در حالی که آقای متکی، این مخالفان جدی را ندارد، چون برخی با این هدف وارد مجلس شدند که با آقای قالیباف برخورد کنند بنابراین به سادگی زیر بار ریاست وی نمیروند.
در چند انتخابات اخیر به تعبیری با زایشهایی در اردوگاههای سیاسی سنتی روبرو بودیم، خصوصا در جریان اصولگرا مشخصا در انتخابات اخیر چند لیست شدن و کنار زدن ائتلافهای سیاسی اصلی را از سوی خرده تشکلها را شاهد بودیم، این زایشها را نتیجه چه چیزی میدانید؟
به نظر میرسد چندین عامل در این بحث موثر است نخست اینکه این تفکر در همه جریانات سیاسی وجود دارد مبنی بر اینکه جوانترها میدان داری کنند و سالخوردهها و مُسنترها در قالب مشورت و مشاوره و هدایت جریانات سیاسی نقشآفرینی کنند این تمایل در همه جریانات وجود دارد به همین دلیل ما شاهد ظهور و بروز قشر جدیدی از نمایندگان مجلس هستیم که هم جوان، تحصیلکرده، خوش فکر و هم جویای نام هستند، در نتیجه تمایل طبیعی در بین جریانات سیاسی یکی از دلایل این زایشها است.
دلیل دوم از پایه رأیدهی مردم نیز شروع میشود که تا حدودی بزرگترها و شیوخ جریانات سیاسی موفق عمل نکردهاند به بیان دیگر مردم احساس میکنند که این شیوخ موفق نبوده اند که این همه گرفتاریها و مشکلات موجود در جامعه وجود دارد چرا که مسئولیتها به آنها سپرده شده بود؛ بنابراین بهتر است این افراد ناموفق در تصاحب کرسیهای مجلس تکرار نشوند، در نتیجه این تمایل در بین رأی دهندهها نیز وجود داشت. به عنوان مثال ما حوزههایی را داریم که هم جریانات اصولگرا و غیر اصولگرا، کاندیداهای بنام و مشهوری را در صحنه انتخابات داشتند، اما از بین کاندیداها، فردی رأی کسب کرده که هیچ نسبتی با این جریانات ندارد، گفتمان دیگری دارد و در نهایت موفق شده رأی قابل توجهی به خود اختصاص دهد.
افرادی که تحت عنوان پاجوشها در بحث انتخابات مجلس دوازدهم مطرح شدهاند را چطور میبینید؟ امثال برخی مجریان صدا و سیما و...
به نظر میرسد در این دوره از انتخابات، صداوسیما به تنهایی لیست جدایی داشته است (با خنده) و باید گفت لیست صداو سیما و یا فراکسیون صداوسیما در این انتخابات نقش آفرین بوده است چه افرادی که در برخی شهرستانها رأی آوردند، چون چهرههای صداوسیمایی بودند و چه کسانی که مورد توجه صداوسیما بودند توانستند رأی بیاورند. این موضوع هم پویش جدیدی در جریان انتخابات تلقی میشود مبنی بر اینکه به یک جوان انقلابی اعتماد میشود.
توصیه بنده به این دوستانی که با این پویش، به مجلس راه پیدا کرده آمد این است که این دوره را دوره آموزش و آمادگی برای کارهای مهمتر قلمداد کنند و از تندروی و موضع گیریهای افراطی و رادیکال، پرهیز کنند به بیان دیگر بیشتر تجربه آموزی کنند چراکه به هر حال جوانان در آینده باید مجلس و دولت را اداره کنند. در واقع این دوره، دوره اندوختن تجربه است که باید با همه جریانات و شخصیتهای داخل مجلس تعامل داشته باشند تا در آینده بتوانند نقشهای معماری ایفا کنند.
این انشقاق موجود در اردوگاههای سیاسی اصلی، بدنه رأیها و افکارعمومیهای مرتبط با این جریانات سیاسی را سردرگم نخواهد کرد؟
نخست اینکه علت ظهور این پاجوشها، انشقاقها و انفکاکهایی است که صورت میگیرد و به تعبیری دلیل اصلی شکلگیری جریانات نو در بین طیفهای سیاسی، عدم وجود یک چهارچوب قانونمند تحزب در کشور ما است در واقع ما حزب نداریم هر چند گفته میشود ۲۵۰ حزب در کشور داریم، اما همین موضوع که گفته میشود ۲۵۰ حزب داریم بدین معناست که حزب نداریم! مگر سوپرمارکت و فروشگاه زنجیرهایِ سرای ایرانی است که ما ۲۵۰ حزب داشته باشیم؟!
معمولاً در کشورهای دموکراتیک که رقابت سیاسی-حزبی صورت میگیرد دو الی چهار حزب وجود دارد که دو حزب آن، احزاب اصلی هستند و در کنار آنها، یک الی دو حزب به صورت فرعی فعالیت داشتن باشند مثل آلمان و فرانسه. در واقع رقابت بین دو حزب اصلی اتفاق میافتد وقتی که دو حزب اصلی مثل آمریکا، صحنه گردان هستند و به طور قانونمند و براساس قوانین انتخاباتیِ تحزبی، فعالیت میکنند هیچ پاجوشی ایجاد نمیشود، هیچ گرایشی جدا نمیشود، هیچ جریان جدیدی به وجود نمیآید و در نهایت هیچ تفکیکی صورت نمیگیرد بلکه همه در چهارچوب حزب، فعالیت خودشان را انجام میدهد، اما وقتی که ما حزب نداریم، جبهه، شورا و مجمع داریم چنین مشکلاتی رخ میدهد در واقع مجمع تعریف مشخصی ندارد.
به عنوان مثال یک فرد ممکن است یک روز عضو مجمع باشد، اما فردا عضو آن نباشد، چون تعهدی به آن ندارد بلکه ممکن است پس از خروج از آن مجمع، برود مجمع بزرگتری تشکیل دهد! علت مهم دیگری که احزاب در کشور پا نمیگیرند این است که قانون انتخابات ما حزبی نیست اگر قانون انتخابات، حزبی باشد و فرد خارج از حزب، امکان بروز و ظهور پیدا نکند طبیعی است که همه وارد حزب میشوند و در چهارچوب حزب فعالیت میکنند نه اینکه دیگران در کشورهایی که با رقابت حزبی، انتخابات برگزار میکنند نمیتوانند ظهور و بروز داشته باشند بلکه بقیه هم وارد صحنه انتخابات میشوند، اما اصلا امکان رأی آوری و زمینه رأی آوری برایشان وجود ندارد، چون مردم به حزب رأی میدهند و قانون، این اجازه را به آنها میدهد.
در واقع کرسی بین احزاب، تقسیم میشود و احزاب براساس آراء شان، در پارلمان به آنها کرسیهایی اختصاص داده میشود نه اینکه فرد به تنهایی کرسی را به دست آورد.
بارها و بارها در انتخاباتها شاهد بودیم که فرد در یک حزب سیاسی و گروه سیاسی است، اما پشت میکروفون با صدای بلند اعلام میکند که به هیچ حزب و گروهی وابسته نیستم؟! آن را برای خود افتخار میداند در حالی که در یک رقابت سیاسی-حزبی، این موضوع نه تنها افتخار نیست بلکه ایراد بزرگی محسوب میشود مبنی بر اینکه مشخص نیست تابلوی آن فرد مشخص نیست و وقتی که تابلوی آن فرد مشخص نباشد بدین معناست که برنامه آن هم مشخص نیست.
سوالی که مطرح میشود این است که آن فرد طبق چه برنامهای میخواهد رقابت سیاسی انجام دهد؟ وقتیکه آن فرد بدون تابلوی مشخص و برنامه مشخصی است بعد از انتخابات هم مورد بازخواست قرار نمیگیرد؟! به تعبیری مردم نمیدانند یقه چه کسی را بگیرند؟! بنابراین این ایرادات به عدم وجود ساختار حزبی باز میگردد و تا زمانی که این ساختار حزبی شکل نگیرد ما هر روز شاهد انشقاق ها، انفکاک ها، ائتلاف ها، شوراها و... خواهیم بود، کاربرد همه اینها نیز انتخابات است و وقتی انتخابات به پایان میرسد همه چیز تعطیل خواهد شد و هر کسی دنبال کار خودش میرود و به ما مردم پاسخگو نیستند که به این شورای ائتلاف، شریان، صبح ایران و ... رأی دادیم الان باید یقه چه کسی یا کسانی را بگیریم و بازخواست کنیم و چه برنامههای را باید بخواهند؟! در حالی که همه آنها تعطیل میشوند و میروند.
چقدر بی لیدر بودن جریانات سیاسی را دلیل چنین فضایی میدانید؟
اگر در همین انتخابات توجه کرده باشید لیدرها در رأی آوری مورد توجه بودند هر کسی که توانست لیستی ارائه دهد و خودش سرلیست باشد یقینا آن سرلیستها در بین ۱۵ نفر اول قرار گرفته است بنابراین ایفای نقش لیدری در جریانات سیاسی به تنهایی موجب انفکاک میشود، چون جریان سیاسی نمیتوانند ۱۰ لیدر داشته باشند بلکه یک الی دو لیدر دارند. وقتی یک شخص میبیند نمیتواند در جریانی لیدر شود خودش به تنهایی جریان سازی میکند و خودش لیدر جریان جدید میشود.
مشارکت ۴۱ درصدی و عدم مشارکت ۶۰ درصدی از نگاه بسیاری از تحلیلگران یک زنگ خطر جدی است، برای به صحنه آوردن آن ۶۰ درصد چه پیش زمینههایی لازم است؟
نخست اینکه این موضوع جای تأمل و تفکر و در عین حال برنامه ریزی دارد به بیان دیگر حاکمیت باید روی این موضوع بنشیند آنالیز و تجزیه تحلیل کند که چرا انتخابات ما به این سطح از مشارکت میرسد؟ یقینا کاهش مشارکت در این سطح، تک علتی هم نیست ما نمیتوانیم بگوییم به یک علت، مشارکت کاهش یافته است یقینا چند علتی است؛ بنابراین به معنای واقعی ضروری است عقلای حاکمیت درباره این موضوع بیاندیشند، دلایل مختلف را بررسی کنند و در جهت رفع موانع مشارکت تلاش کنیم.
بنده در روز انتخابات بارها خواستم اشک بریزم و گریه کنم که چرا وضعیت مشارکت اینگونه شده است؟! صندوق و یا مسجدی که طی سالهای گذشته برای رأی دادن به آنجا میرفتم به عنوان مثال ساعت۴ و ۵ بعدازظهر، صف بود و شلوغ بود حتی بین رأی دهندهها تنش ایجاد میشد و.
اما در این دوره از انتخابات، افراد به صورت تکی رأی میدادند و شاهد تجمع و صف نبودیم این وضعیت خوشحال کننده نیست بلکه غمانگیز است دوست داشتم گریه کنم که چرا انتخابات به این سطح از مشارکت تقلیل پیدا کرده است؟!
منظور بنده این نیست که ۴۱درصد مشارکت درصد ناامیدکنندهای است چرا که در اغلب کشورهای دموکراتیک دنیا هم همین وضعیت است، اما نظام ما، نظام مردم پایه است در واقع یک نظام عادی نیست یک نظام انقلابی، مبتنی بر جمهوریت و تکیه بر مردم و حضور مردم است. به عنوان مثال وقتی بحران و مشکلی در کشور رخ میدهد مردم هستند که آن بحران و مشکل را حل میکنند بنابراین برای نظام جمهوری اسلامی، این درصد از مشارکت خوشحال کننده نیست.
در دو انتخابات اخیر «آراء باطله» نقش زیادی داشتند، پیام این آرا به حاکمیت چیست؟ به سیاسیون و احزاب چیست؟
در همه حوزهها این گونه بود که آراء باطله اگر اول نبود در رده دوم قرار داشت حتی اگر دوم نبود در رده سوم قرار داشت در اغلب حوزههای انتخاباتی، وضعیت آراء باطله بدین گونه بود این بدین معناست که مردم احساس میکنند از انتخابهای خودشان نتیجه نگرفتند.
بنده اثرگذاری رسانهها و بوقهای رسانههای معاند و بیگانه، دشمنان خارجی و داخلی را نادیده نمیگیریم بلکه در حال حاضر مورد بحث کنونی نیست. آنها هم معاند هستند و همواره تلاش میکنند که مردم پای صندوقهای جمهوری اسلامی نیایند، چون دشمن از خلوت بودن صندوقهای رأی خوشحال میشوند، اما همین معاندین و دشمنان در انتخابات مجلس هشتم، نهم و دهم هم بودند. بنده در مجلس دهم، از حوزه انتخابیه ام، توانستم ۹۶ هزار رأی کسب کنم، اما در این دوره دوازدهم، کل کاندیداها، ۹۵ هزار رأی کسب کردند.
این موضوع قابل تأمل است و خوشحال کننده نیست. به نظر میرسد عقلا و بزرگان حاکمیت باید دور هم بنشینند و بررسی کننده چرا مردم خسته اند، چرا استقبال نمیکنند و چرا درصد مشارکت مردمی تقلیل پیدا کرده است؟ بنابراین باید آن موانع را از سر راه بردارند.
یقینا حوزه اقتصادی محور اصلی این دلایل است اگر مردم از نظر اقتصادی و رفاه راضی باشند و امید به آینده شان افزایش یابد یقینا مشارکت میکنند. حوزه اقتصادی به طور قطعی موثر است. عدم نتیجه گیری از انتخابهای مختلفی که انجام شده نیز از دلایل دیگری است.
همواره عملکرد دولت مستقر در انتخابات اثرگذار است اینکه دولت مستقر بتواند خدماتی ارائه دهد که بتواند مردم را خوشحال و تشویق کند و یا برعکس به گونهای عمل کند که مردم احساس ناامیدی کنند و مشکلاتشان حل نمیشود یقینا روی کاهش مشارکت آنان در انتخابات تاثیرگذار است همانطور که عملکرد دولت روحانی در انتخابات قبلی تاثیر گذاشت بنابراین عملکرد دولت رییسی هم همین تاثیر را داشت و نتوانست در این مدت حدود دو سال و نیم، اقداماتی انجام دهد که مردم را خوشحال کند و آنها را تشویق کند که پای صندوقهای رأی بیایند.
دولت مستقر و مجلسی که روی کار آمده چقدر توانایی و کارآمدی مقابله با این چالشها را دارد؟
آقای رئیسی در زمان انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰، نکتهای را بیان کردند که مورد قبول اغلب دلسوزان نظام است مبنی بر اینکه اکثر مشکلات کشور، منشأ خارجی ندارد، تحریمها دلیل آن مشکلات نیست بلکه مدیریت است بدین معنا که اگر مدیریت اصلاح شود بخش عمدهای از این مشکلات، مرتفع خواهد شد.
این حرف، حرف درستی است و بنده آن را رد نمیکنم. اگر مشکل ما در نحوه مدیریت و اداره کشور است در این مسیر، متاسفانه، توصیهها و منویات مقام معظم رهبری نیز کمتر مورد توجه قرار گرفته است. وقتی دولتها مستقر میشوند در مسیرهای دیگری حرکت میکنند و منویات رهبری، عملیاتی نمیشود.
اعتقادات بنده بر این است که به واقع مشکل ما در مدیریت کشور، در قوه مجریه، در قوه مقننه است، چون کسی نمیتواند بگوید کشور ما در حوزه اقتصادی، مشکل منابع و درآمد دارد، چون ما در حوزه مالیات و دریافت مالیات از مردم، هم سابقه طولانی داریم و هم در فروش منابع سابقه داریم یعنی هر دو منبع درآمدی را در کشور داریم، ولی اینکه چرا مردم از مشکلات اقتصادی رنج میبرند مشخص است که این منابع به درستی مدیریت نمیشود.
بسیاری سال ۱۴۰۳ را سالی سخت میدانند، مشخصا در حوزه اقتصادی و دیپلماسی، مهمترین چالش نظام در سال جاری از نگاه شما چیست؟
در حوزه اقتصادی به نظر میرسد نیازمند یک سری جراحیها و اقدامات بسیار اساسی هستیم یقینا با مشکلاتی روبرو خواهیم شد، هنوز نتوانستیم گرههای موجود در عرصه بین المللی را حل کنیم. اگر دولت بتواند در عرصه دیپلماسی بین المللی، گامهای موفقتر و اثرگذارتری بردارد و بسیاری از مشکلات ما با کشورها را حل و فصل کند که البته بسیاری از این مشکلات نیز خصومتی نیست، جای امیدواری است.
ما با آمریکاییها مقابله میکنیم و منشأ رفتار آنها نیز خصومتی است و باید مقابله کنیم، اما عدم ارتباطات ارتقا یافته بین ما و برخی کشورها، منشأ خصومتی ندارد، اما گرههای بین این مناسبات وجود دارد که میتوان آنها را حل کرد. اگر به دولتهای قبل باز گردیم با وجود خصومت و تحریمهای آمریکایی ها، باز هم موفق بودیم بسیاری از مناسبات را اصلاح و بهبود بخشیم. همان دوران هم شاخصهای اقتصادی ما رشد داشته است بنابراین بدین معنا نیست که به تعبیری با کدخدا بسازیم ما هیچ گاه با کدخدا سازش نمیکنیم بلکه میتوانیم بسیاری از مناسبات را بهبود ببخشیم. در داخل کشور، مدیریت منابع بسیار مهم است. به نظر میرسد ما همچنان دچار ضعف در مدیریت منابع هستیم و از همین ناحیه هم ضربه میخوریم.
فکر میکنید دولت برای مقابله با این شرایط نیاز به بازسازی بدنه خود دارد؟
بنده قبلا هم به این نکته اشاره کردم که آقای رئیسی یک مشی قابل قبولی را در ابتدای دولت در پیش گرفت و آن مشی، این بود که ما با هیچ مدیری عهد اخوت نبستیم و تعهدی نداریم که اگر فردی به عنوان مدیر یا وزیر یا رئیس سازمان و مدیرکل و استاندار و دبیرکل و... منصوب میشود حتما تا پایان دولت حضور داشته باشد.
این خط مشی قابل تقدیری است، اما وقتی میبینیم در حوزه اقتصادی پس از دو سال و نیم، موفقیتهای چندانی به دست نیاوردیم نشان دهنده این مسئله است که مدیران این حوزه موفق نبودند بنابراین باید اصلاحاتی صورت گیرد یا تقویت شوند و یا تغییرات موثری صورت بگیرد تا بخشهای مختلف با توان بیشتر و برنامه بهتری پیش بروند. به هر حال در حوزه اقتصادی باید پذیرفت که نتوانستیم موفق عمل کنیم یعنی دولت سیزدهم در حوزه اقتصادی نتوانسته حداقل اهداف و شعارهای خود را محقق کند بنابراین قطعا باید تغییراتی صورت گیرد و یا برخی بخشها تقویت شوند تا دولت بتواند به اهداف مدنظر خود دست پیدا کند. در سال ۱۴۰۴، انتخابات ریاست جمهوری را در پیش داریم که رئیس جمهور باید از عملکرد چهار ساله خود دفاع کند و این دفاع باید برای مردم، ملموس باشد و مردم بپذیرند که این اتفاقات رخ داده است.