فرارو- در روزهای گذشته گمانه زنیهای مختلف با محوریت قریب الوقوع بودن برقراری آتشبس در جنگ میان رژیم اسرائیل و حزبالله لبنان طرح شدهاند. در این راستا، بر شدتِ رفت و آمدهای دیپلماتیک به لبنان افزوده شده. چند روز قبل علی لاریجانی نماینده مقام معظم رهبری به بیروت سفر کرد و با مقامهای ارشد لبنانی رایزنی نمود.
به گزارش فرارو؛ "عاموس هوکشتاین" نماینده دولت آمریکا نیز از رهگذر رایزنی با مقامهای لبنانی و اسرائیلی سعی داشته تا دستورکار آتشبس میان اسرائیل و حزب الله را به پیش ببرد. در این راستا، تنها اندکی پس از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ آمریکا نیز برخی منابع آگاه در آمریکا اعلام کردند که وی به نتانیاهو تا قبل از ورودش به کاخ سفید هشدار داده که باید به جنگ در لبنان خاتمه دهد. از این رو، طرحی که مبنای برقراری آتشبس است تکیه به قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل متحد دارد و صهیونیستها به طور خاص در قالب آن تاکید دارند که حزب الله باید به جنوب رودخانه لیتانی عقبنشینی کند.
با این همه، در شرایطی که برخی از تحلیلگران و رسانه ها، برقراری آتش بس در چهارچوب جنگ لبنان را قریبالوقوع میدانند، عدهای دیگر نیز تاکید دارند که این گزاره چندان محتمل نیست. از این رو، در تحلیل معادله مذکور و سرنوشت نهایی درگیریها میان حزب الله لبنان و اسرائیل، توجه به ۳ مولفه ضروری است.
یکی از اصلیترین اهداف نتانیاهو و دولتش از آغاز جنگ علیه لبنان، جدا کردن دو جبهه شمالی و غزه از یکدیگر است. در شرایط کنونی نیز اسرائیل قویا تاکید دارد که حتی اگر به آتشبس با حزب الله برسد این به معنای پایان کار این رژیم در نوار اغزه نخواهد بود و درگیریها در آن منطقه همچنان ادامه خواهند داشت. این خود یکی چالش بزرگ پیش روی حصول توافق آتش بس در لبنان است. حزب الله میداند که اسرائیل نباید فضا و میدان را در غزه باز و آزاد ببیند.
در حقیقت، اگر اسرائیل بتواند در غزه به آنچه میخواهد دست یابد، این به معنای یک تهدید بزرگ علیه امنیت ملی لبنان در آینده است. اساسا فلسفه گشودن جبهه شمالی علیه اسرائیل در آغاز جنگ غزه نیز همین بود. از این منظر، یک چالش بزرگ بر سر راه آتشبس در جنگ میان اسرائیل و حزب الله، تاکید مقاوت لبنان بر پیوستگی دو جبهه غزه و لبنان است. موضوعی که با استناد به گزارههای علم ژئوپلیتیک منطقی است. در این رابطه به تازگی "شیخ نعیم قاسم" دبیر کل حزب الله لبنان تاکید کرد که حزب الله در دو جبهه میجنگد: جبهه حمایت از لبنان و همچنین جبهه حمایت از فلسطین.
در طی ماههای اخیر طرحهای مختلفی برای آتشبس چه در قالب جنگ غزه و چه لبنان ارائه شده است با این حال، تمامی این طرحها به واسطه کارشکنیهای نتانیاهو و طیف افراطیون متحد وی به جایی نرسیدهاند. در این نقطه باید پرسید چرا آنها به این شیوه کنشگری میکنند؟ برخی پاسخ این سوال را در این مساله میدانند که نتانیاهو پایان جنگ و تنش را به معنای پایان حیات سیاسی خود و مواجه شدنش با سیلی از بحرانهای تازه ارزیابی میکند. بحرانیهایی که میتوانند حتی به زندانی شدن او ختم شوند.
از این رو، او تداوم فضای تنش را به نفع خود میبیند و با مذاکرات آتش بس و رایزنیهای پوچ در این رابطه صرفا برای خود وقت میخرد. تندروهای حاضر در دولت نتانیاهو نیز هرگونه حرکت او به سمت توافق آتشبس را به مثابه یک شکست تلقی میکنند و به وی هشدار داده اند که اتخاذ این رویکرد از سوی نتانیاهو میتواند به سقوط دولتش ختم شود.
عدهای دیگر این تحلیل را دارند که نتانیاهو سعی دارد تا از بازی باخته، برنده بیرون بیاید. در واقع، وی بر آن است تا ضربات جدی را به محور مقاومت وارد کند و در نقطه پیروزی در تقابل با این محور قرار گیرد. میخواهد در قامت یک "قهرمان" از بحرانهای جاری خارج شود تا بقای سیاسیاش تضمین شود.
از این رو، دلیل نتانیاهو برای تداوم یافتن فضای تنش در سطح منطقه هر چه که باشد، تا زمانی که نمودهای جدی اشتباهات محاسباتی او آشکار نشود و برای اسرائیل هزینههای جدی به بار نیاورد، وی را وادار به تن دادن به توافق آتش بس در جبهه لبنان یا غزه نخواهد کرد.
قبل از آغاز جنگهای غزه و لبنان، منطقه غرب آسیا با نوعی موازنه قدرت پنهان رو به رو بود که در قالب آن ایران و اسرائیل با یکدیگر دشمن بودند با این حال، تنشها و درگیریهای آنها صرفا در سایه بود و در قامت درگیری مستقیم ظاهر نمیشد.
با این همه، درطی تحولات یک ساله اخیر در سطح منطقه، موازنه قدرت سابق در منطقه به هم خورده است. حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و همچنین ترور اسماعیل هنیه در تهران و متعاقبا عملیاتهای وعده صادق ۱ و ۲ ایران، همه پالسهایی از ظهور یک معادله تازه میان ایران و اسرائیل و یا محور مقاومت و محور غربی-عبری جهت استقرار یک موازنه قدرت تازه در سطح منطقه را مخابره میکنند.
تا زمانی که این موازنه قدرت فرمولهای تازه خود را پیدا نکند، اینکه توقع داشته باشیم درگیریها در سطح منطقه به ساحل ثبات برسند، چندان منطقی نیست. در واقع، سرنوشت جبهههای جنگ غزه و لبنان تا حد زیادی به این گزاره کلان در سطح منطقه بستگی دارد.
پیش بینی آینده آن هم در جهان سیاست اقدام بسیار سخت و پیچیدهای است. با این همه، حداقل پالسهای میدانی حاکی از این هستند که علی رغم طرح گمانه زنیهای مختلف در مورد قریب الوقوع بودن توافق آتش بس در قالب جنگ لبنان، نباید چندان به این گزاره امیدوار بود؛ یکی از نشانههای وقوع احتمالی یک رویداد در عالم سیاست این است که پیش از وقوع، نشانههای آن را رصد کنیم.
این نشانهها در مورد آتشبس در جنگ لبنان یا وجود ندارند یا به قدری ضعیف هستند که نمیتوان آنها را محرک یک حرکت بزرگ قلمداد کرد. از این رو، کفه تداوم تنش و درگیریها در جبهه لبنان به مراتب سنگینتر از برقراری آتش بس در قالب آن است. این گزاره زمانی بیش از پیش تقویت میشود که بدانیم اسرائیل به نحوی سرسختانه سعی دارد تا شروط مد نظر خود را در میدان سیاسی به کرسی بنشاند، اما همین رژیم در عرصه میدانی و جنگ توان تحمیل معادلات مطلوب خود را ندارد. پارادوکسی که روند تداوم یافتن جنگ لبنان را تسهیل میکند.