فرارو- دکتر نعمت الله عبدالرحیم زاده؛ مجموع سریال پشت کوههای بلند در یک مجموعه 50 قسمتی از اوایل اردیبهشت ماه توسط شبکه سه سیما پخش میشد که خورد به مسابقات جام ملتهای اروپا، یورو 2012، و چند روزی در پخش آن وقفه افتاد. وقفه در پخش 20 قسمت مابقی فرصتی بود تا کارهای فنی قسمتهای بعدی تمام شود و حالا قرار است تا بعد از این چند روز وقفه، شبکه سه دوباره پخش آن را از سر بگیرد.
امرالله احمدجو کارگردانی این سریال را انجام داده و از همان قسمتهای نخست سریال معلوم بود که او همچنان در حال و هوای دو سریال گذشتهاش، روزی و روزگاری و تفنگ سرپر، است. تشابه ساختاری بین این سه سریال باعث میشود تا بیننده خود به خود پشت کوههای بلند را با دو سریال قبلی مقایسه کند و در هر سه فضاهای باز، فرهنگ عامه و به خصوص لهجههای محلی، کلام طنزآمیز و داستانهای کوتاه یا به قول معروف اپیزودیک را بیابد.
احمدجو در این سریال محمد فیلی را در نقش تلخک وارد سریال کرده تا نقشی شبیه به بسیمبگ در روزی روزگاری بازی کند به غیر از این که محمود پاکنیت در نقش سامشا مشابهت بسیاری با نقش خود به نام حسامبیگ در روزی روزگاری دارد و تکیهکلامها و تشرهایش نیز همانند همان آن نقش است.
احمدجو در مصاحبهای قبل از پخش این سریال گفته بود که سریال پشت کوههای بلند دنباله روزی روزگاری نیست ولی آن فضا را تداعی میکند. با وجود این گفته، معلوم است که او در این سریال نگاه به روزی روزگاری داشته و گذشته از شباهت کلامی و رفتاری بسیار نزدیک سامشا با حسامبیگ، او حتی سعی کرده که دو نقش شیرخان و خاله را به نام احترام به مرحوم خسرو شکیبایی و ژاله علو در این سریال بگنجاند.
این که تا چه حد احمدجو چشم به روزی روزگاری داشته و تا چه مقدار پشت کوههای بلند به آن شباهت دارد جای خود، اما این نکته غیر قابل کتمان است که این سریال یک سر و گردن پایینتر از روزی روزگاری از کار درآمده است. شاید بتوان گفت که احمدجو بعد از موفقیت در روزی روزگاری خواست تا بار دیگر آن موفقیت را تکرار کند اما با گذشت حدود دو دهه و ساخت دو سریال شبیه به آن نتوانست به این خواسته خود برسد.
روزی روزگاری از آن دست سریالهای صدا و سیما است که میتوان در کنار سریالهایی همانند دلیران تنگستان در قبل از انقلاب و هزار دستان در بعد از انقلاب قرار داد که دیدن آنها همیشه تازگی خود را دارد. وجه اشتراک اصلی روزی روزگاری با این سریالها در تم حماسی آن است به صورتی که داستان در قالب حماسه بستری از تقابل شخصیتها را به وجود آورده و همین تقابل باعث شده تا شخصیتها در فرایند حوادث قابلیتهای فراوان از شجاعت، مبارزهطلبی و حتی ترس را داشته باشند.
احمدجو در تفنگ سرپر هم سعی کرده داستان خود را با تم حماسه پیش ببرد اما توفیقی نداشت چرا که حماسه همواره متکی بر شخصیت مبارزهطلب و جسوری است که با مقاومت خود در شرایط سخت، زیرکی و تواناییهای فوقالعاده میتواند با موانع و مشکلات مبارزه کند. چنین شخصیتی در مرادبیگ وجود داشت و مرحوم شکیبایی هم توانست به خوبی از پس نقش آن برآید. شاید به دلیل تغییر تم حماسی او در همان سریال بود که وقتی ماجرا در روستا ادامه یافت دیگر روزی روزگاری هم تغییر ماهیت داد و نتوانست به زیبایی قسمت نخست از آب دربیاید. به هر حال، تفنگ سر پر فاقد چنین شخصیتی بود و صد البته نمیتوان اثری از آن را در پشت کوههای بلند یافت.
فقدان شخصیت حماسی در پشت کوههای بلند باعث شده تا این سریال تنها ظاهری شبیه به روزی روزگاری پیدا کند و این طنز و تقابل لهجههای شیرازی و اصفهانی باشد که نمود بیشتری پیدا کند. طنز چنان بر پشت کوههای بلند سایه انداخته که جدیت را از داستانهای آن گرفته و وقایع بیشتر به یک شوخی شباهت پیدا کردهاند تا داستانی واقعی. با این وجود، احمدجو در زیر لایه طنز مسائل جدی و حتی بسیار جدیتر از آن که بتوان تصور کرد را مطرح کرده است.
در وهله نخست باید توجه داشته باشیم که احمدجو در پشت کوههای بلند یک جامعه سیاسی را به نمایش میگذارد که حاکم، خدم و حشم و اتباع او را در محیطی سرسبز کنار هم جمع کرده است. ویژگی قابل توجه و غالب این جماعت فقدان ارزشهای اخلاقی در میان آنان است.
خیانت، توطئه و دسیسهپردازی ویژگی اغلب شخصیتهای این جمع است. حاکم و پیشکار در فکر سرنگونی سامشا هستند و سامشا مراقب است تا با تفرقهاندازی بین دیگران حکومت خود را تضمین کند. در کنار این دو دسیسهپردازی عمده، دیگر شخصیتها نیز به نوعی و در فراخور توانایی خویش علیه دیگران توطئه میکنند و حتی پهلوان نیز خالی از این ویژگی نیست. پهلوان در ادبیات عامه نماد جوانمردی و بزرگمنشی است اما پهلوان پشت کوههای بلند نمیتواند از مال مردهای با وجود تعداد زیاد یتیمان به جا مانده از او چشم بپوشد و دیگران که از ماجرا بویی بردهاند به جای بازگرداندن مال مرده به وراث، هر یک به فکر تاراج آن هستند.
روابط در ظاهر جامعه عادی و همراه با احترامات خاص هر طبقه است اما در پنهان و برمبنای خصیصه عمومی دسیسهپردازی، روابط در جهت منافعی ایجاد میشود که هر کس میتواند از فرد دیگری دریافت کند. از این رو، پیمانها و دوستیهای افراد این جامعه سست و ظاهری است و به همان راحتی که پیمانی میبندند به یکدیگر خیانت میکنند. ساختار قدرت نیز در این زیربافت ضد اخلاقی تغییر ماهیت میدهد و با ظاهر مشهود آن در تضاد است. هر چند که به نظر میرسد چادر سامشا به عنوان مکان شاه محل اصلی تصمیمگیری است اما در اطراف آن مکانهای دیگری نیز هستند که باعث میشوند تا این مکان در عمل فاقد کارآیی شود.
چادر حاکم یکی از این مکانها است اما جایی نامتعارف هم چنین نقش دارد و آن آشپزخانه است. آشپزخانه جای تجمعات پنهانی است که توطئهگران در آن گرد هم جمع میشوند و در موارد مختلف نقشه میکشند. البته رقیبان هم گوشه چشمی به این مکان و رفت و آمدهای به آن دارند و تنها این سامشا است که از آنجا و اتفاقات رخداده در آن بیخبر است. شاید آشپزخانه همان کارکرد آبدارخانه در ادارات را داشته باشد و همان گونه که آبدارخانه محل اصلی را در ادارهای تشکیل میدهد، آشپزخانه نیز همان نقش را در پشت کوههای بلند دارد.
به هر حال، طنز و لهجه و کلام نغز با تکیه کلامهای خاص لایه رویی جمع حاضر در پشت کوههای بلند را تشکیل میدهد اما در بطن این جامعه، این روابط ضد اخلاقی است که به نحو افراطی بر آنها حاکم است. احمدجو به این وسیله جامعه خود را به سیاهترین وجه ترسیم کرده اما در بطن چنین جامعهای است که شخصیت حکیمانه ریش حنایی را قرار داده تا حداقل او نمادی از تداوم اخلاق و خصایل نیکو در چنین جامعهای باشد هر چند که او حتی با چنین شخصیتی قادر به حداقل تاثیرگذاری در دیگران و جامعه خود نیست.