برادران لیلا قطعا فیلم سرگرم کنندهای است که مخاطبین را در مدت زمان طولانی پخش آن خسته نمیکند. روستایی در این فیلم هم مانند سایر ساختههایش به خوبی توانسته است کشش ایجاد کند.
پردیس احمدیه در نقش نادی دختری منفعل و پذیراست که تنها واکشنش در مقابل سختگیریهای پدر، گریه است. علی نصیریان در نقش پدربزرگ، یکی از بدترین بازیهای خود را در مقابل دوربین برده است و بهناز جعفری با همان چند خط دیالوگی که در کل فیلم دارد، هیچ تلاشی برای نشان دادن و جا انداختن نقش مادر برای بیننده نمیکند. بماند که گریمور با یک گریم سنگین چنان به صورت اغراقآمیز چهرهاش را پیر کرده است.
پلتفرم نماوا سرمایهگذار فیلم جنگ جهانی سوم است. کارگردان و تهیه کننده فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی است و محسن تنابنده، ندا جبرئیلی، مهسا حجازی، نوید نصرتی، لطف الله سیفی و حاتم مشمولی بازیگران آن هستند.
در حال حاضر ۵ سریال از دو پلتفرم نماوا و فیلیمو در حال پخش است. نیسان آبی، خسوف، میدان سرخ، جزیره و حرفهای در حال حاضر پرمخاطبترین سریالهای نمایش خانگی هستند. میزان رضایت سریال طنز نیسان آبی و جزیره در یک ردیف قرار دارد.
فصل دوم آرکین در راه است؟
آرکین دارای امتیاز ۹.۴ در IMDB است که نه تنها آن را با اختلاف زیادی به برترین سریال نتفلیکس تبدیل کرده، بلکه آن را در ردیف سریال های فراموش نشدنی، مانند بریکینگ بد، سیم، گروه برادران، چرنوبیل و انیمیشن آواتار، قرار داده است.
فیلمی شاعرانه با دنیای بصری صمیمی
نمیتوان «آنت» را به عنوان فیلمی عاقل یا رک و راست توصیف کرد و به همین دلیل، درایور مجبور میشود مجموعهای از رفتارهای مختلف و متضاد را در عین حال به شیوهای سورئال در نقشآفرینی خود کنار هم قرار دهد.
فیلم «حرکت ناگهانی ممنوع» آخرین ساخته استیون سودربرگ فیلمی است که ساخت آن مانند فیلمهای Contagion، Side Effects و Unsane کم هزینه بوده است. فیلمی جنایی که به سبک و سیاق آثار کلاسیک قدیمی ساخته شده است
سریال بدون اینکه داستانی منسجم داشته باشد یا بیآنکه از پس گرفتن وقت مخاطب به او چیزی بدهد، با به کار گرفتن کاراکترهایی که گویی روباتهای بیهویتی در خدمت اوامر فیلمنامهنویس هستند، دست به خلق سکانسهایی میزنند که میخواهد مخاطب را متحیر کند .
تقوایی تلاش میکند با درنظرگرفتن واقعیت زندگی صادق و شرح رویدادی که ممکن است شالوده هنجارمند زندگی هر شهروندی را از هم بپاشد، هستی یک انسان در برابر مفهوم «عدالت» را صورتی غیرتاریخی ببخشد.
حتی اگر پیغام فیلم پالمر این باشد که به مرور دیوی تبدیل به یک فرشته میشود و آن را در قالب تبدیل شخصیت بیعار و بیتفاوت پالمر به شخصی که میخواهد به عنوان ناپدری و قیم «سم» شود و حضانت او را عهدهدار گردد ارائه کند، فیلم چندان توان این را ندارد که دگردیسی شخصیت پالمر را در موقعیتهای مختلف رویاییاش نمایش دهد.
کاراکترهای اصلی و مکمل همانند مهرهای در بازی مار و پلهاند که بر ابزاری بودن انسان مدرن در قرن بیستم دلالت دارد. ضدقهرمانانی بیحوصله و نه چندان باهوش و چالاک که تعمدا دالهایی بر صحنه ایجاد میکنند تا مخاطب را به چرایی حاصل از آن در ضعف بین فیلمنامه یا تعمد فیلمساز در گره افکنی در قصه وا دارد.
بیش از هر چیز «شتابزدگی» در کار دیده میشود. مشخص است سفارشی داده شده، ددلاینی وجود داشته و کار باید میرسیده. طرح قصه و روابط شخصیتها میتوانست در همان قسمتهای نخست، عمق پیدا کند. رابطهها زیادی یکخطی است. ظاهراً نویسنده شروع کرده تا پیش برود و بعداً فکری برای سوابق شخصیتها بکند.
«خون شد» فیلم جمعوجوری است که حرف مهمش را با حسوحال جاری در لحنِ سینماییاش بهخوبی میزند و از خانوادهای پریشانشده میگوید و خانهای در شُرفِ به یغما رفتن و پسر خانواده که از دل تاریکی میآید (مانند فیلمی که در تاریکی بر پرده سینما میافتد) تا این افراد همریشه با خودش را به سامان و همدلی برساند.
از لحاظ نمادین، این بلعیدن نشاندهنده احساس تحقیرشدگی و تحمل صحبتها و شرایط نهچندان دوستانه درون این خانواده است. درواقع به نظر میرسد هانتر به طور ناخودآگاه با بلعیدن این اشیای تیز و خطرناک به تنبیه خود و غلبه بر احساس گناهی که در ناخودآگاهش وجود داشته دست میزند.
فیلم «زیر نور کم» به کارگردانی «محمد پرویزی» در برقراری تعادل بین گسل شخصیت اصلی فیلم یعنی رویا (با بازی لیلا زارع) و چیدمان رویدادها و وقایع برمبنای مختصات و احساسات این کاراکتر، بسیار سعی میکند تا دست به عصا راه برود. سکانسهای ابتدایی فیلمساز میخواهد با پرترهپردازی و ایجاد تصاویر مخفی، تکلیف را با مخاطب خود یکسره کند.
مجموعه «زخم کاری» اقتباسی از رمان «بیست زخم کاری» نوشته محمود حسینیزاد است که نگاهی به تراژدی «مکبث» اثر ویلیام شکسپیر دارد. حسینیزاد، کاراکتری به نام «ریزآبادی» (خان عمو) را در پیرنگ اصلی داستان خود قرار داده که شبیه به پدرخوانده یک خانواده مافیایی است.
«کجا میروی آیدا؟» با وجود کموکاستیهایی که دارد (یکی از این کاستیها تأکید فراوان یاسمیلا ژبانیچ بر وقایعنگاری است که ناتوانی او در گسترش ایده هنری و برجستهسازی جنبههای نادیدنی زندگی آیدا را درپی دارد)، موفق شده است تا جهان کنونی را متوجه پسلرزههای ناسیونالیسم افراطی و ضعف نهادهای پیشرفته مدنی در سرتاسر دنیا کند.
اولین و نمایانترین فرآیند در وقوف پروفسور بورگ، مسیری است که از عالم خیال میگذرد. منتقدان بسیاری بر این فرآیند تمرکز کردهاند و با نقدهای روانکاوانه و کهنالگویی توانستهاند با تمرکز بر ساحت خیال نشان دهند که چگونه خوابها، رویاها و تداعیهای ذهنی پروفسور به او کمک میکند که آن بخش ناخودآگاه وجودش را به ساحت خودآگاه بیاورد و به امیال سرکوب شده خود وقوف پیدا کند.
بن هنیه سوریه را در پسزمینه فیلمش خالکوبی کرده است. منتقدان بسیاری «مردی که پوستش را فروخت» را با فیلم «مربع» روبن اوستلوند مقایسه کردهاند. این دو علاوه بر موقعیتهای آشنا، در افتادن در دام خود اثر نیز مشترک هستند، اما بن هنیه به پیشبینیشدهترین صورت ممکن فیلم را پیش میبرد و لحظهها را هدر میدهد و از هرگونه پیچیدگی مربع تهی است.
وینسلت در این سریال چنان میر را بازی میکند که گویی مشغول ایفای خودش است. ده سال پیش هم در مینیسریال «میلدرد پیرس» همین بازی حیرتانگیز را از او دیده بودیم که برای آن جایزه امی را از آن خود کرد. حضور او و امثالهم از دلگرمیهای هنوز هالیوود است.