bato-adv
کد خبر: ۱۵۶۲۰۸

دولت‌هاي شكست خورده در خاورميانه

تاریخ انتشار: ۱۵:۳۱ - ۲۳ تير ۱۳۹۲
حجت كاظمي؛ وقتي سخن از پاكستان، افغانستان و عراق به ميان مي آيد چه چيزي در ذهن ما نقش مي بندد؟براي اكثريت مردم جهان، سالهاست كه نام اين كشورها با جنگ داخلي،ر قوم گرايي و قبيله گرايي،خشونت هاي قومي و مذهبي در قالب تعداد بي شمار بمب گذاري و ترور و ابراز نفرت بي امان گروهها نسبت به يكديگر، فقر ، فساد و فقدان امنيت توامان شده است.تقريبا هيچ كس اميدي ندارد كه محيط آشوبناكي مانند افغانستان و يا پاكستان به اين زودي ها روي آرامش ببيند و مردم آنها زيست خود را در محيطي عادي طي كنند.

از چشم انداز دانش سياسي، بن مايه و ريشه اساسي اين مشكلات در ضعف و نارسايي ساختاري قدرت دولت مركزي اين كشورهاست. چارلز تيلي در تحليل خود از روند تکوین دولت های مدرن از موضوعي تحت عنوان«قدرت ساختاري دولت «سخن مي گويد كه به معناي توان سخت افزاري و نرم افزاري دولت ها براي اعمال نفود در محدوده سرزميني خود است.او اين قدرت و توان نفوذ را اساسي ترين و بنيادي ترين مولفه تشكيل دهنده دولت هاي مدرن مي داند. از توماس هابز تا نظريه پرداران مكتب نوسازي، دغدغه محوري بخش مهمي از تحليل گران دولت،نحوه شكل دادن به دولتي با قدرت و توان ساختاري بلامنازع در محدوده سرزميني خاص بوده است.

هابز در لوياتان توضيح مي دهد كه بدون وجود دولتي با چنين قدرت ساختاري بلامنازعی، فرآورده زيست جمعي انسانها چيزي جز حضور دائمی جنگ، ناامني، فساد و غارت در زندگي روزمره آنها نخواهد بود. از نظر دانشمندان علوم سياسي، بدون چنين قدرت ساختاري مولفه هاي ديگر زندگي سياسي مدرن مانند ايجاد نهادهاي جديد سياسي از جمله نهادهاي دموكراتيكي چون انتخابات چيزي جز منبعي براي تنش هاي بي پايان و خشونت هاي اجتماعي و سياسي نخواهد بود.از سوي ديگر شكل گيري و پيشبرد برنامه هاي توسعه اقتصادي و ساير ابعاد توسعه اساسا نمي تواند مطرح باشد.

با اين توضيح مي توان گفت نقطه محوري وضعيت امروز بغرنج پاكستان، افغانستان و تا حدي عراق در شكست دولتها در ايجاد چنين توان ساختاري براي اعمال نفوذ در محدوده سرزميني خود بوده است.عنصري كه باعث شده تا از پديده اي با عنوان«دولتهاي شكست خوردهFailed States» در ادبيات سياسي سخن گفته شود كه نمونه ايده ال و اعلاي آن دولت های پاكستان و افغانستان هستند.

روند تاريخ 60 سال اخير روند تحولات سیاسی این کشورها به گونه اي بوده است كه به دليل مجموعه اي فعل و انفعالات داخلي (و در راس آنها فعال شدن شكاف هايي اجتماعي قومي، مذهبي، منطقه اي) و مولفه هاي خارجي (مانند مداخله شوروي در افغانستان و هماورد طلبي ايالات متحده) دولت هاي حاكم قدرت موثر خود را بر مناطق جغرافيايي و نيز حوزه هاي معمول اعمال قدرت دولت از دست دادند و توان كنترل و مديريت عرصه اجتماعي، منكوب كردن خشونت هاي قومي و مذهبي و تامين امنيت را از دست دادند.در مقابل جامعه شاهد سربرآوردن شبكه هاي قومي و مذهبي خارج از كنترل عمومي دولت بود كه امروز به عنوان نيروهايي مقابل دولت عمل مي كنند.

در بخش عمده محيط بين المللي، روند عمومي دو دهه اخیر؛ عبور كشورها از چالش شكل گيري دولت و تحقق نوعي ثبات سياسي و امنيتي بر محور دولت هاي مركزي بوده است.حتي در آفريقا كه تا 15 سال پيش در بردارنده بخش عمده اي از دولت هاي شكست خورده جهان بود،روند جاري به سوي تقويت توان و قدرت ساختاري دولت بوده است.حاصل اين وضعيت از يك سو ثبات سياسي از يك سو و رشد متوسط اقتصادي 6 درصدي  كشورهاي آفريقايي است. اما مسير حركتي خاورميانه در روندي معكوس به اين روند عمومي حركت مي كند به گونه اي كه طي يك دهه گذشته روند حركتي در كشورهاي خاورميانه و شمال آفريقا به سوي تضعيف قدرت ساختاري دولت هاي مركزي، سربرآوردن قدرتهاي محلي، موج سنگين خشونت هاي قومي و مذهبي و به كما رفتن فرآورده امنيت حداقلي در اين كشورها بوده است.

نقطه آغاز اين دور جديد شكست دولت در خاورميانه، با حمله ايالات متحده به عراق در سال 2003 آغاز شد. گرچه روند شكست دولت در عراق از ابتداي دهه 90  و با جنگ خليج فارس آغاز شد؛ ولي تجربه سقوط صدام؛آغازگر تلاشي براي بازسازي دولت مركزي در عراق بود كه تاکنون به نتيجه مشخصي نرسيده است.وضعيت امروز كردستان عراق و قبيله گرايي آتشين مزاج عربي وقتي با شكاف هاي خشونت بار مذهبي در عراق همراه شده است، باعث شكل گيري معماي پايداري از ناامني در اين كشور شده است.

در اين حلقه ماجراي تحولات كشورهاي عربي نيز باعث سربرآوردن دور جديدي از تجربه شكست و تضعیف دولت مرکزی بوده است. جنگ داخلي سوريه نشاندهنده وضعيتي فرسایشی است كه طي آن قدرت دولت مركزي با حمايت دولت هاي خارجي زير سوال رفته است؛ حال آنكه گروه رقيب توانايي شكست قطعی قدرت مركزي را ندارد.چشم انداز قابل تصور در سوريه اين است كه حتي در صورت پايان اين نبرد فرسايشي ويرانگر،حاميان اسد و يا مخالفان او قادر به شكل دادن به قدرتي مركزي و بازگرداندن امنيت به اين كشور نخواهند بود.آتش برپاشده قومي و مذهبي به اين زودي ها به سرانجامي جز ويراني بيشتر ختم نخواهد شد.

وضعيت در كشورهايي چون يمن و ليبي نيز در چنين مرزهاي خطرناكي حركت مي كند. گرچه در ليبي، دولت برآمده از«انقلاب» به مدد درآمد نفتي و ساختار نسبتا يكدست مذهبي و قومي توانسته نظمي شكننده را ايجاد كند، ولي آتش قبيله گرايي هردم امكان شعله ور شدن دارد. در يمن كه داراي دولتي فقير و مردمي غرق در مناسبات قومي و قبيلگي است؛ تنها حمايت عربستان است كه دولت را سرپا نگه داشته است و هيچ بعيد نيست در فرصتي مناسب دوباره اين كشور را غراق در خشونت هاي چند سال قبل بكند. رشته پاياني اين زنجيره در موقعيت كنوني مصر است كه گرچه احتمال شكل گيري دولت شكست خورده در آن به دليل وجود نهادهاي پايدار نظامي و مذهبي و نيز يكدستي قومي كمتر است؛ ولي آنچه اين روزها در شهرهاي مصر مي گذرد، حاكي از زيرسوال رفتن قدرت مركزي دولت است كه در صورت ادامه مي تواند روزهاي تاريكي را براي مصر رقم بزند.

روندها در خاورمیانه به سوی ابهام بیشتر در موقعیت دولتهای مرکزی است.در این میان عناصری چون دخالت های خارجی، تداوم قیبله گرایی، شکل گیری شبکه های بنیادگرایانه ضد دولت، تشدید شکافهای قومی و مذهبی و نهایتا ضعف اقتصادی دولتها باعث افزایش احتمال شکست دولت و شکل گیری دولت های شکست خورده در خاورمیانه می شود. از این منظر می توان با احتمال بالایی گفت که بعید است که خاورمیانه به این زودی ها روی آرامش و امنیت به خود ببیند.

bato-adv
مجله خواندنی ها