فرارو- محمد نوین؛ محمود احمدینژاد در هشت سال ریاست جمهوریاش، ایران را با "آمالش" اداره کرد. هم به سودای "آمالش" به پیش تاخت و هم از وحشت بیمحابا در پی "آمال" شدن، به عقب نشست. راز رفتارهای متناقض احمدینژاد در درک "آمال" اوست.
صفر تا صد محمود احمدینژاد میان "آمال" و "واقعیات" زیر صدم ثانیه بود. او با عقب و جلو کردن شتابان و مکرر ماشین دولت میان "آمال" و "واقعیات"، بسیاری از تعادلها را بر هم زد و مردمان را به سرگیجه مبتلا کرد.
حال او در این روزهای واپسین در کار تطهیر "واقعیات" است!
احمدینژاد میگوید: ما از روز اول میدانستیم که قرار است چه کاری انجام بدهیم. ما از روز اول در تمام بخشها برنامه داشتیم و طبق آن برنامه عمل کردیم. البته انعطاف هم داشتهایم، ولی اصول را هم حفظ کردهایم. در تمام لحظات دولت کار و برنامه برای اجرا وجود داشته است و ما حتی یک ساعت هم بیبرنامه نبودهایم.
دولت برنامه داشته است بدون شک چنین بوده است. اما مشکل در آن است که برنامه به واسطه استدلال متقن و اجماع کارشناسی به درد بخور و کارآمد میشود و اگر نه، برنامه بیمبنا و مبتنی بر "آمال" و آرزوها سودی ندارد.
با نوع نگاه اشتباه و افق دید محدود وخُرد، با فرض حس نیت، کار بیاندازه، زحمت بیفایده است چرا که با تعریف و شناخت نادرست تیرها به جای خوردن به هدف به جای ناجور خواهند خورد و در آدرس اشتباه شبانه روز راندن، ما را به مقصدی نمی رساند و در ناکجا آباد فرو میبرد.
با فرض اینکه سخن دولتیان صادق باشد و این دولت با برنامه بوده باشد و بیش از هر دولت دیگری کار کرده باشد، با نگاه به نتیجه عملکرد دولت شاید بزرگترین درس از "رخداد محمود احمدینژاد" را بگیریم؛ «نگاه خطا، تعریف نادرست، مفاهیم نادقیق، اصول غلط، کار شبانه روزی را بر باد می دهد.» کارها با کار زیاد به سامان نمی رسد و "کار" در متن یک طرح و هدف کلی و صحیح، نتیجه بخش می شود.
همان گونه که ساخت مسکن مهر مشکل مسکن را مرتفع نکرد و با افزودن بر نقدینگی، تورم لجام گسیخته را به سهم خود تیزتر کرد و قیمتها را چنان بالا برد که حالا همه دولتها در ایران وامدار محمود احمدی نژاد خواهند بود! چرا که باید حاشیهای، بیابانی پیدا کنند تا با ساخت مسکن مهرانه نیاز بازار را فرو نشانند. و تبعات اجتماعی و فرهنگی این شهرکهای ساخته شده، بر حاشیه شهرها را حکومت تا ابد الاباد بر جان بخرد.
همانگونه که این روزها شاهد هستیم برخی از کارهای صورت گرفته در دولت نهم و دهم، در دم آخر به صورت گل درشتی با لاک غلطگیر احمدی نژاد تصحیح می شود.
آمار احمدی نژاد با آمالاش میخواند و تئوری صدق احمدینژاد، همخوانی آمال و آمار است. از این رو برای نشان دادن تناقض و خطای احمدی نژاد، باید او و هوادارنش را به واقعیت انضمامی ارجاع دهیم.
با فرض اینکه آمار وی واقعنما باشد، قهرا ما باید با وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مطلوبی روبرو باشیم. وضعیتی که این آمارها برگرفته از آن است. اما با یک استقرای ساده، با گشت و گذار در بازار و در میان مردم و قوم و خویش و نظر افکندن به جیب خود در میابیم که وضعیت به هیچ رو مطلوب نیست پس ...
البته ممکن است محمود احمدی نژاد استدلال کند که وصعیت نامطلوب امروز حاصل تحریمها است. اما درست در همین زمان تناقضی دیگر از پرده برون میافتد. چگونه می توان روزی با استراتژی تهاجمی قطعنامه دریافت کرد و با ادبیاتی تهاجمی قطعنامهها را کاغذ پاره خواند و روزی دیگر تحریمها را کارساز دانست و در استراتژی نرم، خواهان رابطه با آمریکا بود.
آمار احمدی نژاد با "آمال"اش می خواند نه "واقعیات" امور، چرا که ترک لنگرگاه عقلانیت به سودای "آمال" در امور حکومت، در افتادن در امواج سهمگین حوادث را در پی دارد، همانگونه که ایران در دوران احمدینژاد در تصادف و حادثه به سر برد و از بیقاعدگی و بیقانونی رنج کشید!
یاد اون حدیث از مولا افتادم که میگه: "سپردن کارهای بزرگ به آدم های کوچک،عامل انحطاط وسقوط حکومت ها است"
وقتی آدم های کوچک برای کشور و ملتی بزرک تصمیم بگیرند وضع از این بهتر نخواهد شد.