سردار محسن رشید از اعضای دفتر سیاسی سپاه پاسداران در زمان جنگ ، در تمام دوران كاري خود سعي كرد تا بتواند مسائلي را كه آن روزها در جريان بود و در اين روزها اذهان عمومي را به خود مشغول كرده را طوري بيان كند كه هيچ كم و كاستي در آن نباشد. مسئول سابق مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه،صحنه هاي آن روزهاي جبهه را به گونه اي به زبان ميآورد كه گويي زمان حال است و ما نيز در آن ميدان مشغول روئت حوادث هستيم.از آنجايي كه عاشقان دفاع مقدس ارادت خاصي به مقام امام راحل(س) دارند سوال اول را اينگونه بيان كرديم:
در دوران جنگ كه همه جا از انسجام و اتحاد سخن گفته مي شد آيا امكان بروز و ظهور مخالفت ها هم بود؟
در ماه های اول جنگ دو راهبرد دفاعی وجود داشت: راهبرد سرزمین های سوخته و راهبرد سلب آرامش از دشمن.راهبرد مبتنی بر استراتژی سرزمینهای سوخته براین مسئله تاکید داشت که باید برای به دست آوردن زمان، از زمین صرف نظر کنیم تا پس از آمادگی لازم با هجوم به دشمن سرزمینهای اشغال شده را بازستانیم.
راهبرد دیگر مبتنی بر ندادن فرصت به دشمن و ممانعت از تثبیت آنان در سرزمینهای اشغال شده بود که میتوان آن را استراتژی «سلب آرامش از دشمن» نام نهاد. ارتش و فرمانده کل قوا؛ بنی صدر راهبرد سرزمینهای سوخته را ترجیح میدادند. اما امام خمینی(س) جنگ را به سوی عملیاتی کردن راهبرد «سلب آرامش از دشمن» سوق میداد و افکار عمومی؛ پاسداران و نیروهای مردمی چنین راهبردی را دنبال میکردند. اگرچه پس از تاکیدات امام خمینی راهبرد مورد نظر امام برگزیده شد اما این دوگانگی در عمل تاثیرات خود را درپی داشت. پس از فتح خرمشهر دو راهبرد در پیش رو قرار گرفت: راهبرد متارکه جنگ و راهبرد تعقیب و تنبیه تجاوزگر.
مرکزیت تصمیم گیری پس از بررسی جوانب مختلف قضیه، راهبرد تنبیه متجاوز را برگزید تا بتواند با تحمیل اراده خود بردشمن ضمن گوشمالی متجاوز، غرامتهای وارده بر ایران را بستاند. در این برهه خارج از سطوح تصمیم گیری، جریانی مانند نهضت آزادی بود که نظرشان مخالف ادامه جنگ بود. اما نظرشان در افکار عمومی جایی نداشت. ضمن اینکه همگرایی نهچندان دور نهضت آزادی با ائتلاف بحران سازی که از مجاهدین خلق (سازمان منافقین)، جبهه ملی و طرفداران رئیس جمهور بنی صدر تشکیل شده بود، موجب شد که افکار عمومی به چشم دوست به آنان نگاه نکند.
اگرچه داشتن نظر مخالف هم محدودیتی برای آنان درپی نداشت. پس از اتخاذ راهبرد تعقیب متجاوز و پس از بروز موانعی که برسر راه تحقق این راهبرد آشکار شد، بر سر نوع دستیابی به راهبرد مزبور دو نگاه بروز کرد: در یک نگاه، تجمیع همه امکانات کشور برای تحقق راهبرد تعقیب متجاوز ضروری بود و در نگاه دوم، نبردهای نظامی باید درخدمت فعالیت دیپلماتیک قرار میگرفت. صاحبان این دو نگرش هردو در مرکزیت فرماندهی عالی جنگ جای داشتند و امام(س) محدودیتی برای هیچکدام از آنهاایجاد نمیکرد.
در صورتی که سیاستمدار یا فردی نظامی بر خلاف جریان غالب و تصمیمات مسئولان حرکت میکرد، چه برخوردی با وی میشد؟
یکی از روش های مرسوم دولتها در حین بروز جنگ، سرکوب مخالفان است و حتی دور از ذهن نبوده اگر برای سرکوب مخالفان، جنگ زرگری راهاندازی کنند و به جنگ دیپلماسی روی آورند. اما در جنگ ۸ ساله ما، نه تنها چنین روشهایی بهکارگیری نشد، بلکه درحالی که عراق از مرزهای کشور عبور میکرد، اختلافات جناحی بین دولت مردان و احزاب و سازمانهای حامیشان به شدت رواج داشت و هرگز جنگ بهانهای برای دستگیری آنان نشد.
حتی سازمان هایی که به طور غیر قانونی مسلح بودند، آزادانه فعالیت داشتند. تنها سازمان هایی که علیه کشور وارد فاز نظامی میشدند، سرکوب میشدند. حال با ترسیم سیاست های آن روز حاکم بر کشور، کمی شبیه طنز است اگر گمان کنیم که به دلیل داشتن نظری مخالف با نظرات حاکمیت، امنیت کسی به مخاطره افتد. هرچند بعضی اظهار نظرها که حفظ وحدت ملی را مخدوش میکرد یا فرماندهان جنگ را تضعیف میکرد، با تذکر امام(س) روبهرو میشد. امام در این تدبیر هیچیک از فرماندهان را استثنا نمیکرد. حتی بعد از عملیات هویزه که به فرماندهی بنیصدر انجام شد و شهادت ۱۴۰ دانشجوی رزمنده، فضا را علیه بنی صدر تهيیج کرده بود، امام(س) به حمایت از بنی صدر برخاست و به منتقدان وی تذکری داد که از سوی حزب اللهیها قابل هضم نبود.
با توجه به فرمایشات اخير رهبرمعظم انقلاب ، عدم ورود سپاه به مسائل سیاسی را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
اگر در کلام اخیر رهبری توجه کرده باشید، ایشان سپاه را نسبت به ورود در مسائل سیاسی نهی نکرده بلکه ضرورت آن را انکار کرده اند. مسلما انکار ضرورت به معنای نفی همیشگی آن نیست. البته ممکن است ایشان بنا به مصلحتی که بر ما پوشیده است، به نهی همیشگی ورود سپاه به سیاست تصریح نکرده اند.
چرا سپاه نباید وارد سیاست شود؟
به این موضوع اگر خارج از تاثیرات پیرامونی نگاه کنیم به نکاتی چند برمی خوریم:
۱- تجربه کشور داری، ضرورت برکناری نیروهای نظامی را از ورود به فعل و انفعلات سیاسی قطعی میکند. نیروهای مسلح که حافظ مرزهای کشور از تهاجم بیگانگانند، برای اجرای چنین ماموریتی به حمایت همه جانبه مردم خود نیازمندند. حال آنکه ورود نیروهای مسلح به فعل و انفعالات سیاسی داخل کشور، موجب کاهش موقعیت مردمی نیروهای مسلح شده و حداقل حمایت جناحی را از دست خواهد داد که در صحنه سیاسی مقابل نیروهای مسلح قرارگرفتهاند.
۲- ورود نیروهای مسلح به رقابتهای سیاسی مغایر مردمسالاری است. به عبارت دیگر درصورت ورود نیروهای مسلح به صحنههای انتخاباتی، انتخابی در میان نخواهد بود و زنگ پایان مردمسالاری زده خواهد شد.
۳- پذیرش توصیههای امام خمینی(س) به عنوان بنیان گذار جمهوری اسلامی برای همه پایبندان به جمهوری اسلامی الزامی است و برای سپاه پاسداران که واژه خمینی با هویت آنان آمیخته شده الزامش نه از روی اکراه بلکه از روی تبعیت آغشته به محبت باید باشد و این خمینی است که نیروهای مسلح را از ورود به مناقشات سیاسی برحذر داشته است.
۴- درعین حال فراموش نکنیم نقشی که قانون اساسی برای سپاه تعیین کرده، فراتر از حوزه وظایف مرسوم نیروهای مسلح است. البته تفسیر این بند قانون اساسی که ازسوی مراکز قانونی صورت گرفته وظایف سپاه را در حد نیروهای مسلح محدود کرده است. اما به نظر من این تفسیر منطبق با روح مندرج در آن بند نیست. امیدوارم که روزی این تناقض و پارادوکس حل شود. ولی حل آن بهگونهای نباشد که موجب تغییر هویت ذاتی سپاه شود.
برخیها معتقدند این توصیه رهبرمعظم انقلاب به پاسداران برای جلوگيری از توطئهها و ادعاهایی است که علیه سپاه صورت میگيرد، آیا درست است؟
چه توطئهای علیه سپاه است؟! من که چنین توطئهای را استشمام نکردهام. به نظر من شاید هدف از توصیه رهبری بهبود موقعیت سپاه باشد.
نقش تدبیر و درایت حضرت امام خميني (س) را در پیروزی هاي دوران دفاع مقدس چقدر مي دانيد؟
اگر بخواهيمدرصد تاثیر گذاری درایت رهبری یک نظام را در پیروزیهای به دست آمده آن نظام تعیین کنیم، ميسر نیست. لیکن بیتردید یکی از شاخصههای اصلی که در نقد وبررسی شکست یا پیروزی به حساب میآید، نقش ودرایت رهبری آن نظام است.
با توجه به اینکه کم و کاستیهای مادی که بر پیکره سازمانی رزمندگان فشار میآورد، چه چیزی باعث موفقیتهای آنان با فرماندهی شما بزرگواران میشد؟
بنده از فرماندهان جنگ نبودم وعضو دفتر سیاسی سپاه بودم و افتخار تاریخ نگاری آن دوران را دارم. ما تاریخ نگاران جنگ به راویان جنگ شناخته میشدیم. اما برای پاسخ به سوال شما عرض میکنم: آنچه امروز از بهکاربردن واژه کم وکاستی به ذهن متبادر میشود با آنچه در افکار عمومی دهه اول انقلاب منعکس میشد تفاوت ماهوی دارد.
حتی برای آن دسته از نسل قدیم که دچار نوعی گسست با معیارهای گذشته خود شدهاند، بازخوانی معیارهای گذشته نوعی افسانه انگاری است، چه برسد به نسل جدید که حوادث ارزشمند گذشته، در باورشان نمیتواند بیش از اسطوره و افسانه تلقی شود. فرهنگ عمومی جامعه آن روز، غوطه ور در ایثار و ازخود گذشتگی بود و بیتردید، نه تنها در بستر فرهنگ ایثار کم و کاستیها بارسنگینی را بردوش جامعه وارد نمیکرد، بلکه انرژی سرشاری که به طور طبیعی ازسرچشمه ایثار در جامعه تزریق میشد، احساس کم و کاستیها را به عاملی برای همافزایی روح ایثارگری مبدل میساخت.
اگر ایران قدرت الان را داشت عراق به ایران حمله میکرد؟ یا با قدرت حال دست به تصرف خاک عراق میزديم؟
اولا توجه داشته باشید که قدرت امروزی ایران مستقیم یا غیر مستقیم، نتیجه کسب موفقیتهای نظام ما در دوران دفاع مقدس است. به عبارت دیگر موضوعی که در این سوال مفروض گرفته شده است، خود خروجی ۸ سال مقاومت است. ثانیا فراموش نکنیم که حکومت آن روزهای عراق و صدام حسین که نقش محوری در رهبری حزب حاکم عراق داشت، از فردای معاهده ۱۹۷۵ در جلسات درون حزبی، سال ۱۹۷۹ را برای شروع جنگ علیه ایران وعده داده بود.
در رابطه با سوال دوم نیز اشتباه نکنید، اشغالگر کشوری است که جنگ را شروع کرده و اگر کشور اشغال شده متجاوز را اخراج و سپس برای تامین مرزهایش و تامین حقوقش، ارتش کشور اشغالگر در خاک تجاوزگر تعقیب کند، هم از نظر نظامی کار خارج از عرف انجام نداده و هم در چهارچوب نظم بینالمللی اقدام خارج از عرفی به وقوع نپیوسته است.
به نظر شما عامل اصلی پیروزی در جنگ همدلی مردم و مسئولان نبود؟
در هرم جامعه سیاسی دهه اول انقلاب، فاصلهای بین مردم و مسئولان وجود نداشت. نزدیکی مسئولان به مردم تا حدی بود که نوع ویژهای از آمیزش مردم و مسئولان را به وجود آورده بود .
برخي از جريانات داخلي وخارجي ادعامي كردند يكي از عوامل استقامت سوریه در برابر دشمنان ، سپاه بوده است،نظرشما چيست؟
البته که حمایت روسيه و به ویژه حمایت ایران از سوریه در استقامت سوریها بسیار موثر بوده اما چرا میگویید سپاه؟ چرا نقش جمهوری اسلامی را منحصر به نقش سپاه میکنید؟ بیتردید کشورها به حمایت یکدیگر نیازمندند و بیتردید منافع مشترک عامل همکاری و پشتیبانی کشورها از یکدیگر است. لذا حمایت ایران از سوریه برمبنای منافع مشترک دو کشور انجام شده است.
ايران در حمايت از سوريه چه منافعي را دنبال مي كند؟
یکی از منافع ایران در حمایت از سوریه، توسعه امنیت پیرامونی است. دفاع از مرز کشورها در محدوده سرزمینی، احتمال آسیب پذیری را افزایش میدهد. لذا توسعه امنیت پیرامونی امری عقلانی و شناخته شده است و سرمایه گذاری حمایتی ایران از سوریه، عراق لبنان و فلسطین از این منظر مسئلهای شناخته شده است و منتقدان به حمایت ایران از سوریه ، حزب ا... و حماس باید توجه داشته باشند که حمایتهای یاد شده منطبق با منافع ملی ماست.
پرسش آخرم درباره حوادث بعد از انتخابات است . شما الان كه به حوادث بعد از انتخابات 88نگاه مي كنيد چه تحليلي داريد؟
بازنده حوادث بعد از انتخابات ۸۸ همه بودند. همه طرفهای حادثه باختند. نمیدانم آیا میتوان امیدوار بود که این هزینه سنگین، تجربه ماندگار و غیر قابل تردیدی را برای دو جناح بزرگ کشور و سازمان هایی چون شورای نگهبان و سپاه نهادینه کرده باشد. اگر انتخابات ۱۳۹۲ را نتیجه تجربه ۸۸ بدانیم که برداشت قرین به صحتی است ولی بعید میدانم که بتوانیم این تجربه را نهادینه شده فرض کنیم، چون طرفهای درگیر به جای آسیبشناسی عملکرد خویش، در طول ۴ سال گذشته درپی محکوم کردن طرف مقابل بودهاند؛ همچنانکه گفتمان حاکم بر نمایندگان مجلس در رای اعتماد به کابینه پیشنهادی روحانی ادامه خطای گذشته و مقصر دانستن انحصاری طرف مقابل بود.
ولي اين شرايط رو
اصلاح طلبان بدليل عدم تمكين به راي مردم
وقانون اساسي ايجاد كردند