احمد عزیزی شکارچی اهل روستای «درکی» واقع در منطقه «هورامان» کردستان،
جمعه گذشته، پس از 12سال شکار در اقدامی نمادین در میدان مرکزی روستا،
تفنگش را شکست و شکار را کنار گذاشت. شغل اصلی احمد، زنبورداری است و
43سال سن دارد، تا سوم راهنمایی درس خوانده و روزگارش را در همین روستای
محل زندگیاش میگذراند. علاوه بر زنبورداری، کار دیگری که احمد عزیزی به
آن علاقه داشت و همیشه انجامش میداد، شکار بود.
او در فصل شکار، هر چند
وقت یکبار، اسلحه ساچمهای خود را پر میکرد به کوه میزد و عصرگاهان با
دستی پر به خانه برمیگشت. شکار موردعلاقه او هم «کبک» بود. با این حال
پاییز گذشته شکار تعدادی از همین کبکها زندگیاش را دستخوش تغییر و تحول
کرد تا در نهایت روز 25بهمن تصمیم تاریخیاش را گرفت و تفنگش را شکست.
معصومه ابتکار، رییس سازمان حفاظت از محیطزیست نیز روز گذشته در گفتوگویی
با «شرق» این اقدام را زیبا و انسانی توصیف کرد و گفت حتما سازمان
محیطزیست از اقدام این فرد قدردانی خواهد کرد. به همین مناسبت به سراغ
احمد عزیزی رفتیم، تا از انگیزههایش برای این اقدام ویژه بگوید.
آقای عزیزی! چطور شد که تصمیم به شکستن تفنگ و کنارگذاشتن شکار گرفتید؟
من 13 سال پیش ازدواج کردم و در چهارسال اول ازدواجم بچهدار نشدم، اما پس
از پیگیریهای بسیار و معالجه پیش دکترهای تهران در نهایت خداوند به من و
همسرم یک دختر داد، اسمش یلداست و از همه دنیا برای من عزیزتر است.
پاییز
امسال وقتی یک روز از شکار به خانه برمیگشتم یلدا با دیدن کبکهای
شکارکرده و کشتهشده گریه کرد، از گریه دخترم ناراحت شدم، حتی از گوشت آن
کبکها هم استفاده نکردیم، گفتم یلدا جان چیکار کنیم؟ گفت اسلحهات را پرت
کن، همان موقع تصمیم گرفتم اسلحه را بشکنم. بعدها هم که به موضوع فکر کردم
دیدم شکارکردن من غیر از ناراحتی یلدا ضررهای دیگری هم دارد، فکر اینکه
طبیعت را خراب میکردیم و حیوانات را میکشتیم دچار عذابوجدانم کرد. بعد
در نهایت تصمیم گرفتم با انجمن چیا تماس بگیرم و بگویم قصد انجام چنین کاری
را دارم.
چطور با انجمن سبز «چیا» آشنا شدید؟
اعضای این انجمن از قبل به روستای ما میآمدند و عکسها و پوسترهایی منتشر
میکردند که شکار نکنید، مواظب درختان و جنگلها باشید و... به آنها که
موضوع را گفتم خیلی استقبال کردند و به من گفتند اگر این کار را بکنی یک
حرکت انسانی و بزرگ است. در نهایت روز جمعه به روستای ما آمدند، حدود 150
تا 200 نفر جمع شده بودند. مردم روستا که برای نماز جمعه حاضر میشدند هم
بودند. در نهایت من در حضور جمع تفنگم را شکستم و گفتم باید کاری بکنم که
بقیه هم دنبال من بیایند تا طبیعت را خراب نکنیم.
اسلحهای که داشتید چه مدلی بود و چقدر میارزید؟
اسلحه سوزنی کالیبر 12ساچمهای و مخصوص شکار بود. چند سال پیش فکر کنم
یکنفر آن را از عراق خرید و من هم اسلحه را از او گرفتم، مجوز آن را هم از
مریوان گرفته بودم.
با این کیفیت و شرایط، قیمت آن چقدر میارزید؟
الان اگر میخواستم بفروشمش با جواز حدود سهمیلیونتومان قیمت داشت.
چند سال بود که شکار میکردی؟
از 12سال پیش تاکنون، همیشه در فصل شکار یعنی بهار و پاییز که موقع کوچ
پرندهها و کبکهاست هر 10روز یکبار یا هر هفته یکبار برای شکار میرفتم.
بیشتر از همه چه چیزی شکار میکردی؟
در منطقه ما جانوران زیادی برای شکار هست، من بیشتر کبک شکار میکردم،
منطقه ما طوری است که کبک زیاد است. ولی بز کوهی و خرگوش و بقیه حیوانات هم
اینجا زیاد است، به دلیل همین موقعیتش شکارچیهای زیادی از مریوان و
سروآباد و دیگر روستاهای اطراف به اینجا میآیند، داخل خود روستای ما بین
15 تا 20 نفر شکارچی هست. اما از بقیه جاها زیاد میآیند. شکاربان هم خیلی
توان مقابله با آنها را ندارد، سر جاده کمین میزند و دنبالشان توی کوه
نمیرود، آنها هم حواسشان هست.
واکنش بقیه اهالی و شکارچیهای روستا به اقدام شما چه بود؟
خیلی استقبال کردند و من را مورد تشویق قرار دادند، شکارچیها به من گفتند
انشاءالله ما هم دنبال تو میآییم، همان شب مردم روستا تا ساعت دو شب به
خانه من میآمدند و تشکر میکردند. البته میدانید، قضیه فقط همین اسلحه
نیست، یک نفر میتواند با یک نخ کبریت یک جنگل را بسوزاند، این کار تا 200
سال هم جبران نمیشود. ما باید همه با هم دست به کار شویم برای حفظ طبیعت.
منطقه ما کوهستانی است. یک چشمهای داریم که خیلی زیباست. اطرافش خیلی
تخریب شده کسی نیست به داد این طبیعت برسد، باید خودمان کاری بکنیم. من
دیشب در تلویزیون مستندی دیدم که شکارچیها عاج کرگدنها را در آفریقا
میبریدند و این جانوران را میکشتند. واقعا آدم ناراحت میشود این تصاویر
را میبیند، ولی دیشب وجدانم راحت بود که دیگر تفنگم را شکستهام و شکار
نخواهم کرد.