سیدعبدالجواد موسوی، انتقادات به یدالله رویایی را دستمایه یادداشتی در وبلاگ نخبگان خبرآنلاین قرار داده است.
موسوی مینویسد: «الحمدلله کار ملک با نیامدن یدالله رویایی کاملا سامان یافت و پس از جلوگیری از پخش ربنای شجریان و عدم مجوز به رمان محمود دولتآبادی دیگر هیچ مشکلی باقی نمانده است. حرفی نمانده است الا آنچه وعده کرده بودم درباره رویایی قلمی کنم.
دیروز پریروزها چیزکی منتشر کردم با عنوان یدالله رویایی و شعری برای حضرت علیاصغر؛ با این مقدمه کوتاه که: دیدهام در برخی رسانهها نوشتهاند کتاب «هفتاد سنگ قبر» کاملا علیه نظام جمهوری اسلامی است و این هم شاهدی برای نقض آن مدعا. و بعد هم شعری کوتاه از کتاب را مثال آورده بودم. همان طور که حدس میزدم مطلب با سوء تفاهمهای بسیار مواجه شد، به همین دلیل در همان مطلب وعده کرده بودم که فعلا این شعر را بخوانید تا بعد.
... و اما بعد. آنها که با نوشتههای این بنده کمترین در حوزه شعر و نقد شعر آشنایند نیک میدانند که بین صاحب این قلم و یدالله رویایی هیچ نسبتی نمیتواند وجود داشته باشد، جز اینکه هر دو متهم به شاعری هستیم. شاید اگر طبع و سلیقه خودم را میخواستم معیار قرار دهم هیچ وقت شاعری به اسم یدالله رویایی را به هیچ جشنوارهای دعوت نمیکردم اما باور بفرمایید نه طبع ناهنجار بنده گز و معیار درستی و نادرستی این عالم است و نه طبع بههنجار شما. عالم یا به تعبیر ما پریشاناحوالان، جنگل مولا، ملغمهای است از کافر و مومن و به تعبیر بابای دردمندان:
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی آن، گروهی این پسندند
رویایی، چه من خوشم بیاید و چه نیاید، شاعری است که علیرغم انکار من و دوستان من بیش از چهار دهه است که مخاطب خاص خودش را دارد. انکار او یعنی انکار بخشی از جامعه ادبی که البته برای ما که عادت داریم از هر کس که خوشمان نیاید نادیدهاش بگیریم کاری است بسیار سهل و مرسوم. با انکار رویایی البته مشکلی ندارم. حتی خودش هم مشکلی ندارد. ایرادی هم ندارد. مملکت آنقدر مصائب و مشکلات دارد که این چیزها در بین آن گم است اما با استدلالهایی که منجر به حذف نام رویایی از جشنواره شعر فجر شده است به شدت مشکل دارم. این استدلالهای چوبین نشان از بیماری و فاجعهای دارد که اگر امروز جلویش را نگیریم به درخت تناوری بدل خواهد شد که دیگر هیچ پهلوانی نمیتواند ریشهکنش سازد. (و مگر بدل نشده است؟)
خودارزشیپندارها نوشتهاند رویایی رئیس دفتر فرح پهلوی بوده و از حامیان سلطنت و در راستای تحکیم خاندان پهلوی شعر و ترانه سروده. عاجزانه از نیروهای امنیتی تقاضا میکنم برای یک بار هم که شده لطف کنند و اسامی روسای دفتر فرح دیبا را منتشر کنند تا ما بدانیم این خانم بالاخره چند رئیس دفتر داشته؟ دیگر اینکه اگر دوستان خودارزشیپندار همینجور پیش بروند و اسم هر نویسنده و شاعر و فیلسوفی را که خوش نمیدارند به اسم رئیس دفتر فرح مطرح کنند شاید سرکنگبین باز هم صفرا بیفزاید و ماجرا عکس آن چیزی که دوستان میخواهند رقم بخورد. این درست که دوستان خودارزشیپندار ما کلا با مقوله کتاب و کتابخوانی سر ستیز دارند اما باور بفرمایید مناسبات دنیا آنقدرها هم که آنها فکر میکنند هردمبیل نیست. ممکن است کسی از سر کنجکاوی پیگیر ماجرا شود و پی ببرد که یدالله رویایی شعر دارد علیه انقلاب سفید شاه. شعرش آن قدر هم صریح و روشن است که جای انکار باقی نمیگذارد:
اینک که گاوهای معطر
در راه منقلاب
طرح تپاله میریزند
و جغدهای قانونی
با عنکبوتها
برنامه مینویسند
تا دوستان جنایت را
در حلقه حمایت گیرند
و ایستادهها
نشستهاند
و انزوای من
بوی کاغذ گرفته است
نمیخواهم بگویم رویایی انقلابی بوده. نه او چنین دعویای دارد، نه آنها که با شعر او آشنایند. همان طور که با آوردن شعری برای حضرت علیاصغر نمیخواستم بگویم رویایی شاعری مذهبی است. اصلا شاعر و هنرمند ورای این تعاریف مندرآوردی ژورنالیستهای سیاستزده است. شاعر، شاعر است، حتی وقتی اظهار نظر سیاسی میکند. همه حرف من این است که با متر و معیارهای تنگنظرانه و کوتهبینانه به سراغ اهل فرهنگ نرویم. دیگر اینکه همانند ساکنان نگونبخت پادگان اشرف و لیبرتی گمان نبریم هدف، وسیله را توجیه میکند. برای عدم دعوت از رویایی به ایران بهانه زیاد وجود دارد. بهانه که نه، حتی دلایل معقول که همگان بپسندند هم وجود دارد. چرا به دروغ مینویسیم طرفدار سلطنت بوده و یا کتابی منتشر کرده که سرتاسر آن عقدهگشایی علیه اسلام و نظام جمهوری اسلامی است؟ جالب اینکه همه این دعاوی را کسانی طرح میکنند که دعوی دیانت و اخلاق هم دارند. کمی انصاف داشته باشیم، فقط همین!»