فرارو- قاسم توکلی؛ سه کس را شنیدم که غیبت رواست / وزین درگذشتی چهارم خطاست
يکی پادشاهی ملامت پسند / کز او بر دل خلق بينی گزند
حلال است از او نقل کردن خبر / مگر خلق باشند از او بر حذر
دوم پرده بر بی حيائی مَتَن / که خود می درد پرده بر خويشتن
سوم کژ ترازوی ناراست خوی / ز فعل بدش هرچه دانی بگوی
«اگر می خواهی در ایران به راحتی سلطنت کنی، سعی کن که مردم گرسنه و بی سواد باشند.» (وصیت نامه آغا محمدخان قاجار )
«تا می توانید هنگام جنگ باید افسران ورزیده از کشورهای دیگر اروپا بکار بگیرید و از آنها بهره مند شوید و هنگام صلح نیز باید از وجود دانشمندان و هنرمندان بهره گیرید.» (وصیت نامه پطر کبیر پادشاه روسیه در سده هجدهم)
تاریخ ایران مشحون از پادشاهانی است که بین منافع خود و منافع ملتشان همواره اولی را انتخاب کرده اند. آنان که به قول «تاج السلطنه»، دختر ناصرالدین شاه، «جیبها و بغلهای خود را مملو از طلا نموده و رعایا را در کمال سختی فشرده و مملکت را دچار یک نوع سختی غیرقابل آبادی می نمودند و به هر قسمی مملکت را قطعه قطعه ویران می نمودند»، آنها که به جای کلاه گذاشتن بر سر دشمن، بر سر مردم خویش کلاه گذاشته یا مثل امروز به جای دور زدن تحریمها منافع مردم خود را دور زده اند!
به پیشنهاد سردبیر خوش ذوق فرارو در ایام نوروز مجموعه یادداشتهای تحلیلی-تاریخی تقدیم خوانندگان فهیم وب سایت می شود تا ضمن فراغت از هیاهوی روزمره عالم سیاست، نگاهی عمیق تر به معضلات ریشه دار کشور خود داشته باشیم. در این بخش به سفرهای اروپایی پادشاهان قاجار پرداخته خواهد شد که عموما به بهانه «اخذ تمدن» صورت می گرفت اما در باطن بهانه ای بود برای خوشگذارنی و عیاشی بیشتر اهل دربار، و همچنین به مقایسه این سفرها با سفر پطر کبیر پادشاه مقتدر روسیه در اوخر سده 17 میلادی به اروپا می پردازیم که پادشاهان قاجار همواره مایل بودند او را الگوی فرمانروایی خود معرفی کنند.
نخستین تلنگرهاپس از شکست خفت بار ایرانیان در اوایل سده نوزدهم میلادی از روسها، عباس میرزا (ولیعهد فتحعلیشاه که مردی وطن دوست بود) دائما به این فکر مشغول بود که علت این شکستها چه بوده است؟ گفتگوی او با ژوبر نماینده سیاسی ناپلئون در ایران نکات مهمی در خود دارد: «چه قدرتي موجب برتري شما نسبت به ما ميشود؟ علت پيشرفتهاي شما و سبب ضعف دائمي ما چيست؟ آيا شرق كمتر از اروپا قابل سكونت و كمتر حاصلخيز است و غناي آنجا را ندارد؟ آيا پرتو آفتاب كه قبل از اينكه به شما برسد ما را روشن ميكند، براي ما بركت كمتري را موجب ميشود تا براي شما؟ آيا خالق عالم خير بيشتري به شما ميرساند تا به ما، آيا خداوند خواسته است براي شما امتياز بيشتري قائل شود؟ بگو اي مرد خارجي، ما براي اعتلاي ايران چه كار بايد بكنيم؟ آيا من هم بايد مثل تزار مسكويي (پطر کبیر) رفتار كنم كه از تخت خود پايين آمد تا بتواند شهرهاي شما را از نزديك ببيند؟ آيا من هم بايد ايران را ترك كنم و اين ثروت انباشته شده را بدون استفاده بگذارم؟ آيا بايد بروم و هر آنچه را شاهزادهاي بايد بداند، ياد بگيرم؟»
همانطور که اشاره شد پادشاهان ایران (از عباس میرزای قاجار تا رضاشاه پهلوی) در سده های 19 و 20 همواره تلاش می کردند خود را به الگوی پادشاهی «پطرکبیر» در روسیه نزدیک کنند. از این رو به دستور عباس میرزا کتاب «تاریخ پطرکبیر» اثر ولتر به فارسی ترجمه شد و وی تلاش می کرد از رویه اصلاحگرانه پطر در اداره امور کشور عقب مانده ایران تقلید کند.
پطر کبیر که بود؟تا پیش از سده هجدهم اکثر روسها سِرف (رعیتهایی که همراه زمین خرید و فروش می شدند) بودند. آنها در روستاهایی کوچک، اغلب در فقری وحشتناک زندگی می کردند و این کشور هیچ نقشی در معدلات جهانی نداشت. اما با تلاشهای بی امان پادشاهان روشن بینی چون پطر کبیر (وفات 1725) و کاترین کبیر (وفات 1796) این کشور موفق شد پس از تشکیل ارتش مدرن و پیروزی در یک سلسله جنگهای استعماری علیه کشورهای همسایه به یکی از ابرقدرتهای موثر جهان آن روز تبدیل شود.
پطر که شم سیاسی قوی داشت در همان ابتدای جوانی تصمیم گرفت برای «اخذ تمدن» از کشورهای اروپایی به صورت ناشناس به این کشورها سفر کند. بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ روسیه، تزار از مرزهای قلمروی کشور خارج شده و به سفری دور و دراز دست می زد . پطر برای اینکه در اروپا توجه دیگران را به خود جلب نکند، به صورت ناشناس و با اسم مستعار "افسر پطر میخایلوف" راهی سفر شد. از این رو برای مدت دو سال در کشورهای فرانسه، پروس (آلمان)، هلند و انگلستان به صورت مخفیانه به کار و کسب علم مشغول بود.
در پروس او به فراگیری ساخت تسلیحات توپخانه ای پرداخت و حتی موفق به اخذ مدرک "متخصص تسلیحات توپخانه ای" شد. به عبارتی دیگر، وی کارشناس درجه یک و سرسخت اسلحه و تسلیحات شده بود .پطر و هیات همراهش سپس در سفری که به هلند داشتند، در شهر بندری "زا آندام" صنعت کشتی سازی را فرا گرفتند. دو ماه تمام از صبح زود تا شب هنگام، پطر و نجیب زادگان همراهش همچون کارگران معمولی به فعالیت و کار مداوم برای ساخت کشتی بادبانی نظامی مشغول بودند. در همان زمان بود که پطر کبیر در محفل خصوصی با افتخار تمام دستان خود که بر اثر کار مداوم تاول زده و زمخت شده بودند را به میهمانان نشان می داد. از دیگر فعالیت های وی در انگلستان می توان به شرکت در کلاس های علم تشریح و کالبد شکافی اشاره کرد. در مجموع وی در اروپا موفق به تحصیل 14 نوع علم و فنون مختلف شد.
پس از بازگشت به روسیه به واسطه تجربیاتی که اندوخته بود تغییراتی بنیادین در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور بدوی خود آغاز کرد. در دوران پطرکبیر ارتش روسیه به سبک ارتشهای اروپایی بازسازی و نیرومند شد. روسیه که از نظر سیاسی و اقتصادی نیاز شدیدی به دریای آزاد داشت با جنگهای پیروزمندانه ای که پطر به راه انداخت موفق شد به آبهای دریای بالتیک در شمال غرب و دریای سیاه در جنوب دست یابد و بدین ترتیب مقدمات لازم برای تصرف قفقاز و سلطه بر دریای خزر را در سالهای بعد نیز فراهم آورد. وی همچنین با تاسیس یک شهر جدید تحت عنوان «پترزبورگ» پایتخت روسیه را از مسکو به آنجا انتقال داد تا از سنت گرایی موجود فاصله گرفته و این نقل و انتقال نمادی باشد برای تغییرات بیشتر در آینده کشور. خلاصه اینکه سفر مخفیانه و پرزحمت تزار به اروپا نقطه عطفی شد برای بنیانگذاری روسیه جدید و جانشینان وی نیز با قدرت راه او را ادامه داده و این کشور را به یکی از ابرقدرتهای برتر جهان در سده های بعدی تبدیل نمودند.
تقلید پادشاهان قاجار از پطر برای «اخذ تمدن»چون تلاش اصلاح گرانی مثل عباس میرزا، قائم مقام و امیرکبیر با مخالفت متعصبین مذهبی و رقبای سیاسی به سرانجام نرسید بتدریج پادشاهان قاجار تصمیم گرفتند، به تقلید از پطر کبیر، در ظاهر برای «اخذ تمدن» اما در حقیقت برای خوشگذرانی و عیاشی رأساً راهی «بلاد فرنگ» شوند. ولی این سفرها نه تنها باعث تغییر و بهبود شرایط کشور نشد که هزینه های نجومی آن، به مثابه تیر خلاصی بر پیکر اقتصاد نحیف و در حال فروپاشی قاجار، در نهایت به یک انقلاب تمام عیار علیه استبداد و بی لیاقتی این شاهان تبدیل شد (انقلاب مشروطه). جالب آنکه بدلیل خالی بودن خزانه تمام هزینه سفرهای این پادشاهان از طریق وام و استقراض از روس و انگلیس، آن هم با بهره های بسیار بالا، تامین می شد.
در جایی که رهاورد پطر کبیر از سفر اروپا علم ساخت کشتی و تسلیحات بود رهاورد پادشاهان قاجار بسیار مضحک می نمود. «تاج السلطنه» دختر ناصرالدین شاه قاجار درباره رهاورد برادرش (مظفرالدین شاه) از سفر فرنگ در خاطراتش چنین می نویسد: «پس از بازگشت شاه (از سفر فرنگ) اوضاع خیلی درهم و برهم و بی پولی خیلی اسباب زحمت شده بود... در این وقت که هر کس به فکر خود بود و به هر قسمی مملکت را قطعه قطعه و ویران می نمودند برادر تاجدار من هم مشغول کار خودش بود و در یک خواب غفلت عمیقی غرق بود. از جمله یک گَردی از فرنگستان با خود آورده بود که به قدر بال مگسی از آن در بدن یا رختخواب کسی می ریختند تا صبح نمی خوابید و مجبور بود به اتصال بدن خودش را بخاراند. دو مَن از این گَرد را آورده، اتصال به رختخواب عمله خلوت می ریخت، آنها به حرکت آمده حرکات مضحک می کردند و او می خندید. خیلی این مسافرت اروپای برادر من شبیه مسافرت پطرکبیر است اما نتایجی که او برد این برعکس است.» (از مجموعه خاطرات تاج السلطنه)
خود مظفرالدین شاه از خاطرات اقامتش در فرانسه چنین می گوید: «امروز که روز پنج شنبه بود صبح رفتیم آب خوردیم. پس از آن آمده قدری گردش کردیم، چون یک قدری از آب ما باقی بود دوباره رفته خوردیم (شاید آب معدنی بوده است). پس از آن آمده در یک قهوه خانه نشسته چایی خوردیم و پیاده به منزل آمدیم. فخرالملک و وزیر دربار آنجا بودند قدری گوش فخرالملک را کشیده سر به سر وزیر دربار گذاشتیم. پس از آن وزیر دربار تلگرافی به ما داد که در آن تفصیل عمل کردن بواسیر آقای صدیق الدوله بود. خیلی خوشحال شدیم. ناهار کرده استراحت کردیم. چون شب جمعه بود "آسیدحسین" روضه خواند گریه کردیم، نماز اذا زلزله خوانده خوابیدیم.»
ناصرالدین شاه پدر مظفرالدین شاه نیز با عنوان «اخذ تمدن» اما با نیت خوش گذارنی و عیاشی سه سفر پرهزینه به اروپا داشت که از این سفرها سه سفرنامه برجای مانده که دو تای آنها به قلم خود ناصرالدین شاه است. شاه که 85 زن عقدی و صیغه ای در حرم داشت (جالب آنکه پطر کبیر در سراسر عمرش تنها دوبار ازدواج کرد!) از بردن آنها به فرنگستان معذور بود و همواره نگاهی همراه با حسرت و افسوس نسبت به زنان اروپایی داشت که حاکی از نگرش آرمندانه و بوالهوسانه اش بود. ناصرالدین شاه در بخشی از سفرنامه اش نشست خود با دولتمردان روس را چنین توصیف می کند: «یکی از دخترهای والی مونتنگرو هم مقابل ما پهلوی ولیعهد روس نشسته بود. آنکه پهلوی من بود خیلی خوشگل و مقبول خوب بود اما آنکه پهلوی ولیعهد بود خوشگل تر، دندانهایش بهتر بود. من خیلی دلم میخواست که تمام با دختر والی حرف بزنم... دو کلمه با امپراطوریس حرف می زدیم هشت کلمه با دختر والی، دختر خوش راه (!) خوبی بود اما سر میز که نمی شد با او انگلک کرد.» (روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفراول فرنگستان. سازمان اسناد ملی ایران. ص 143)
امین الدوله، صداعظم ناصرالدین شاه، در خاطراتش تنها رهاورد این سفرها را خرید تعدادی تفنگ می داند «که آن هم معیوب از کار درآمد». مراغه ای نیز از «چندین کرور تومان» مخارج این سفرها به عنوان «ننگی برای اخلاف ما تا قیامت» یاد می کند. پادشاهان قاجار که حتی برای تامین مخارج روزمره دربار هم لنگ بودند و گاهی مبل و اثاثیه کاخ را به اشراف ثروتمند می فروختند! برای تامین مخارج سفرهای خود به اروپا حاضر بودند پای هر امتیاز و قراردادی را با خارجی ها امضاء کنند. لرد كرزن (وزیر خارجه انگلستان) می نويسد: «بعد از مراجعت شاه از سفر سوم فرنگستان، نمايندگان و سرمايه داران اروپايي براي گرفتن امتيازات مانند مور و ملخ به تهران هجوم آوردند، امتيازات بيشماري كه از اين تاريخ به اجانب داده شد، شايد هيچ وقت و در هيچ كشوري سابقه نداشت.»
نتيجه ای كه از اين سفرها عايد كشور شد شايد بيش از همه در اين يادداشت اعتماد السلطنه وکیل نظام، مترجم و آجودان مخصوص ناصرالدین شاه نشان داده شود: «امروز وقت ناهار در خدمت شاه بودم. امين السلطان جمع و خرج اين سفر را عرض مي كرد. 170هزار تومان در فاصله دو شهر تمام خرج شده (!) مگر 10 هزار تومان كه باقي است. بعد از تمجيد زياد مقرر شد اين 10 هزار تومان را اين طور تقسيم كنند؛ سه هزار تومان صرف جيب شاه، باقي را تا سرحد امين السلطان انعامات و غيره صرف نمايد. همه جا كه ميهمان بوديم نه اسلحه خريده شد و نه هيچ چيز كه اسباب بهبودي ممالك باشد.»
هر چه سفرهای پطرکبیر به پیشرفت روسیه کمک کرد، سفرهای پادشاهان قاجار به فروپاشی کشور و بیچارگی ملت انجامید. دست آخر مردم، روشنفکران و علمای وقت پی بردند که مهمترین مانع توسعه و ترقی کشور اتفاقاً همین پادشاه مستبدی است که سودای «اخذ تمدن» دارد. آنها به درستی تشخیص دادند که در عصر جدید یک تن به تنهایی نمی تواند برای سرنوشت یک ملت تصمیم بگیرد و سیاستمداران باید تابع «قانون» و «آراء جمهور مردم» باشند.
ببخشید اونوقت انگلیس چیکاره بود؟؟؟؟
کدوم متعصب مذهبی جلوی عباس میرزا یا امیر کبیر وایساد؟؟؟
نکنه امیرکبیر هم مذهبی ها تو حمام فین کشتند؟؟؟