bato-adv
bato-adv
کد خبر: ۱۹۶۰۳۹

نگاهی به حضور تیم ملی در جام جهانی

تاریخ انتشار: ۰۱:۳۱ - ۰۷ تير ۱۳۹۳
 علی نقوی- جام جهانی 2014 فرارسید و تجربیات تلخ و شیرین ما رقم خورد؛ حالا نوبت آن است که فارغ از حاشیه‌ها به دریافت‌های خود از این جام بپردازیم. به‌عنوان یک تماشاگر عادی مایلم نکاتی را که به ذهنم خطور کرده با اهالی فوتبال و علاقه‌مندان آن در میان بگذارم.

بحث حاضر را در چهار بخش «روحیه»، «شخصیت»، «برنامه»، «سبک/جنس بازی» تنظیم کرده‌ام که این تقسیم‌بندی به‌معنای تفکیک مطلق این چهار مقوله نیست، بلکه بیش‌تر برای ایجاد امکان تمرکز بر نکات مورد نظر مبنا قرار گرفته است؛ با این توضیح که مبحث «واکنش‌های اجتماعی» ما مردم نسبت‌به وقایع سه بازی گذشته خود نیازمند طرح مسأله‌ای جداگانه است که در این مقال نمی‌گنجد. نیز، ذکر این مطلب لازم است که نکات مطروحه در این نوشتار هم معطوف به فوتبال به‌مثابه یک کار گروهی به‌طور کلی است و هم معطوف به هر بازی خاص در مقابل یک تیم خاص.

روحیه
مقصود از روحیه «نگرش» و «گرایش» بازیکنان نسبت‌به «چگونگی اجرا و انجام» هر بازی است که خود ناشی از «ظرفیت» تأثیرپذیری/تأثیرناپذیری ایشان از «تصویر ذهنی» از حریف به‌طور کلی، «تصویر ذهنی» از حریف در «مقایسه» با خودشان، «تصویر ذهنی» از خودشان به‌طور کلی، و «تصویر ذهنی» از خودشان در «مقایسه» با حریف است.

بخشی از این روحیه همواره ثابت و «شخصی» باقی می‌ماند، در حالی که بخشی از آن به‌واسطه‌ی تأثیرات مربی یا سایرین در تغییر و نوسان است.

این بخش دوم، به‌طور نمونه، می‌تواند از «برنامه»ی هر بازی تأثیر معناداری پذیرد؛ و البته هر «برنامه» خود تجلی نوع خاصی از «روحیه‌ی باورشده/القاءشده» می‌باشد که عمدتاً ناشی از «باورها/تفکرات/عواطف» مربی هر تیم است.

در مورد سه بازی اخیر تیم ملی می‌توان به‌طور مشخص به دقایق نخستین بازی در مقابل نیجریه اشاره داشت، که در آن لحظات سایه‌ی سنگین «ترس از حریف» یعنی آن حریف «بسیار بزرگ انگاشته‌شده» حتی فرصت حفظ توپ برای چند ثانیه را به ذهن بازیکنان ما نمی‌داد و ایشان دفع سریع توپ به‌هرطریق ممکن را تنها گزینه برای خود می‌انگاشتند.

همین «روحیه‌ی ترس القاءشده» که ناشی از «بزرگ‌نمایی» حریف و «خودناباوری» بود، کوچکترین ذره از «روحیه‌ی تهاجم» و «روحیه‌ی انسجام» را از تیم ربود و ایشان را تا دقایق پایان بازی در «حصر» تصور «القاءشده» باقی نگاه داشت تا با «شادی» به تساوی بدون گل رضایت دهند.

البته، یادآور می‌شوم که این تفکیک مطلق نیست و در «میدان عمل» بین «روحیه» و سه مقوله‌ی دیگر درهم‌تنیدگی ناگسستنی وجود دارد، مثلاً همین «روحیه» مانع از آن شده بود که تیم هرگونه «برنامه‌ی مشخص تهاجمی» حتی در لحظات «ضدحمله» داشته باشد و تنها به ضدحملاتی «کور و عقیم» دست می‌زد. در حالی که، اگر «روحیه‌ی تهاجم» و «روحیه‌ی انسجام روبه‌جلو» در تیم تحریک، «تأیید» و تقویت شده بود؛ ساده‌تر می‌بود تا توانسته باشیم به «برنامه‌های مشخصی برای گل‌زنی» دست یافته باشیم.

ذکر این مطالب تنها از این باب است که بر ضرورت شکل‌دهی» به «روحیه‌ی جمعی» پیش از هر «برنامه‌ی تمرین» عمومی یا خاص تأکید نماییم و این‌که مجاز نیستیم تا به‌هردلیل در تیم «روحیه‌ای تدافعی» را تزریق و «تثبیت» نماییم.

«دفاع» خوب ضرورتاً ناشی از «اصرار» بر «تدافعی‌عمل‌کردن» نیست؛ درواقع «دفاع» بخشی از هر برنامه‌ی خوب «تهاجمی» هم می‌تواند باشد.

نکته‌ی آخر این بخش این که، به نظر نگارنده، تیم ما بیش از آن‌که به «روحیه‌ای ثابت» که ناشی از یک «تصویر ذهنی منسجم» نسبت‌به خود باشد دست یافته باشد بیش‌تر در «تلاطم تصویر خود در آینه‌ی حریف» و تزلزل ناشی از این تلاطم غوطه‌ور بود که ناشی از «واقع‌گرایی افراطی» القاءشده به تیم بود.

در فوتبال، بیش از «واقع‌گرایی مفرط» به «جاه‌طلبی مثبت» نیاز است که آن نیز باید بر «روحیه‌ی ثابت خودباوری» استوار گردد بدون درنظرگرفتن «نتایج گذشته یا آتی». البته این یک تناقض نیست که تیم ما در برابر آرژانتین یک بازی حیرت‌انگیز از خود به نمایش گذاشت. در مورد آرژانتین، «روحیه» بالای تیم ما ناشی از «برآیند» تمامی «عواطف و احساساتی» بود که ماه‌ها پیش از آن در «سطح ملی» اندوخته شده بود.

شاید برای تیم ما (به‌درستی) «این بازی» از «کل جام 2014» مهم‌تر می‌نمود و در حقیقت این «حیثیت» بود که در تیم ما آن «روحیه‌ی نیکو» را دمید. شخصاً در مورد این بازی بیش از آن‌که به «موفقیت برنامه» اعتقادی داشته باشم بیش‌تر بر این باورم که تیم ما یک «بازی حیثیتی» از خود به نمایش گذاشت؛ چیزی که در مقابل بوسنی «مفقود» بود، چراکه ما نسبت‌به بوسنی از آن «احساسات و عواطف» در «سطح ملی» برخوردار نبودیم.

این‌جاست که این موضوع اهمیت می‌یابد که چگونه باید در عین این‌که از «فرصت‌های حیثیتی» بهره می‌گیریم به‌دنبال کسب آن روحیه‌ی «ثابت» و تزلزل‌نیافتی باشیم که فارغ از «حواشی» عمل می‌کند. این‌جاست که مبحث «روحیه» ارتباط تنگاتنگی با «شخصیت» پیدا می‌کند که در پی خواهد آمد.

شخصیت
مقصود از شخصیت آن «وجه» ثابت مستولی بر «رفتار» است که فارغ از «نتیجه» در هر شرایطی «محفوظ» باقی می‌ماند. برای روشن‌شدن منظور به صحنه‌هایی از بازی با بوسنی می‌پردازیم، اما پیش از آن تفکیک چند مفهوم از هم لازم است.

در بخش روحیه به «تهاجم» اشاره داشتیم که باید میان آن با «جنگندگی» و البته «تقلای ناشی از استیصال» تفاوت قائل شد. حال بازگردیم به صحنه‌های بازی با بوسنی پس از دریافت گل اول. تیم ما که پس از دریافت گل اول به‌شدت «تحریک» شده بود برای یک یا دو دقیقه «واجد» یک «روحیه‌ی تهاجمی حیثیتی» شد که البته «دیرپا» نبود.

پس از آن بود که هرچه زمان بیش‌تر می‌گذشت تیم بیش‌تر به «تقلا» می‌افتاد که این تقلا البته حاصل «حس استیصال ناشی از فروریختن بام یک رؤیا» بود. تفاوت میان «تقلا» و «جنگندگی» در «نازیبندگی» تقلا مشهود است، به‌طور نمونه هنگامی که بازیکنان ما سعی داشتند توپ را از حریف بگیرند دچار رفتاری «تقلاگونه» شدند که گاهی تا کشاندن لباس حریف یا کارهای نازیبای این‌چنینی پیش رفت. حتی «روی‌ترش‌کردن» و «نگاه خصمانه» به بازیکنان حریف ناشی از «حس استیصال» بود.

همه‌ی این «نازیبندگی‌ها» ناشی از آن بود که در تیم ما چیزی که درجه‌ی اهمیت اول را به خود اختصاص داده بود «نتیجه» بود و بس. این نوع نازیبندگی و «استیصال» را ما در بازی آخر ساحل عاج هم شاهد بودیم.

در چنین مواقعی است که روشن می‌شود که تأکید «بیش از حد» بر نتیجه چه «ضربه‌ای» بر «شخصیت» یک تیم فرود می‌آورد. مقایسه کنید این دو مورد را با «استیصال» آرژانتین در برابر ما؛ به نظر نگارنده بازیکنان آرژانتین گرچه دچار استیصال شدند ولی تا حد قابل‌قبولی «شخصیت آرژانتین» را به‌عنوان یک «تیم سرشناس و پرآوازه» حفظ کردند.

اگر حفظ این «شخصیت» نبود، لیونل مسی هرگز «روحیه»ی آن را نمی‌داشت که با آن «تمرکز» آن ضربه‌ی استادانه را در دقیقه‌ی نودویک بزند. مسأله‌ی «شخصیت» در فوتبال بسیار مهم است نه صرفاً به‌عنوان یک مبحث «اخلاقی» (مثلاً در مورد سوئارز) بلکه بیش‌تر به‌عنوان یک مقوله‌ی حرفه‌ای که تأثیر مستقیم بر «روحیه» و «بازی» دارد.

پس در این‌جا نیز به این نکته می‌رسیم که تنها یک «برنامه» نمی‌تواند کاری از پیش ببرد، همان‌طور که اتکا به «عواطف ناشی از حیثیت یا استیصال» نیز نشانی از حرفه‌ای‌بودن برجای نمی‌گذارد. بخش متعاقب، به نکاتی در باب «برنامه» اختصاص می‌یابد.

برنامه
«برنامه» برای هر تیم در دو حیطه‌ی «فردی» و «جمعی» از یک سو، و دو جهت «معطوف به خود» و «معطوف به حریف» از سوی دیگر قابل طراحی و اجرا می‌نماید. در این میان، ولی، حیطه‌ی «فردی» و جهت «معطوف به خود» از آن حیث اولویت می‌یابد که «پیش‌ساز» هر برنامه‌ی «جمعی» و «معطوف به حریف» برای هر «بازی خاص» است.

پس لازم است که پیش از ورود به «تخیل» درباره‌ی هر «حریف احتمالی» به «ساخت» برنامه‌ی تیم بر مبنای «افراد» و «عطف به خود» بپردازیم، تا پس از «شکل‌یابی» تیم از حیث زیرساخت «برنامه‌ای» به توسعه‌ی «دستور کار» و «سفارش بازی» برای هر «بازی احتمالی» بتوانیم پرداخت.

شاید این همان بخشی بود که ما در آن مشکل‌دار جلوه نمودیم، خصوصاً این‌که به‌نظر می‌رسید بازیکنان ما به‌مثابه «افراد» کم‌تر بر روی «تکنیک»، «تاکتیک»، و «استراتژی» حمله و گل‌زنی با «عطف به خود» کار کرده باشند. این سنگ‌بنای آغازین هر برنامه‌ی موفق «هجومی» در هر موقعیت احتمالی «حمله» یا «ضد حمله» است که ما در آن با «فقدان جدی» روبه‌رو بودیم.

در حقیقت، هر تیم پیش از آن‌که در یک بازی و «موقعیت‌های آن» قرار گیرد بایستی «افراد خود» و «رشته‌های عطف آن‌ها به یک‌دیگر» را پرورده و بارها و بارها تمرین کرده باشد.

فقدان این «پروردگی و تمرین» را ما در «سانترهای بی‌هدف» که در «آغوش دروازه‌بان حریف» یا مدافع فرود می‌آمد شاهد بودیم و همین‌طور در «پاس‌های ناموفق».

تمامی این نظرات به‌ معنای زیر سؤال‌ بردن «زحمات» و «ارزش‌های» بازیکنان و کادر فنی محترم نیست، بلکه قصد اصلی نمایاندن برخی نقاط ضعف ما از زاویه‌ی «نگاه برداشت‌گرایانه‌ی یک تماشاگر عادی» است تا بلکه بتواند اثر مثبتی در روند «برنامه‌های آتی» تیم‌های ملی ما داشته باشد. ساخت «برنامه» از حیث «فردی» و جهت «معطوف به خود» و سپس از حیث «جمعی» و جهت «معطوف به حریف» ارتباط تنگاتنگ با آن چیزی دارد که می‌توان از آن با عنوان «سبک/جنس بازی» نام برد که در پی به آن می‌پردازیم.

سبک/جنس بازی
روشن‌ترین مثال برای مفهوم «سبک/جنس بازی» را می‌توان در بازی‌های تیم‌های برزیل و آلمان دهه‌های 70 تا 90 میلادی دید. در حقیقت، «سبک/جنس بازی» آن «الگوی تکرارشونده و شاخصی» است که به‌طور مشخص «شخصیت و هویت» یک تیم را چه در حیطه‌ی «فردی» و چه در حیطه‌ی «جمعی» در هر دو جهت «معطوف به خود» و «معطوف به حریف» نمایان می‌سازد.

این در واقع آن بخشی است که می‌توانیم با جرأت بگوییم «حلقه‌ی مفقوده‌ی» فوتبال سرزمین ما است. ما در بهترین حالت تنها واجد بازیکنان «صاحب سبک خاص» بوده‌ایم، مانند مهدی مهدوی‌کیا و خداداد عزیزی، که تاحدودی در جهت «معطوف به خود» نیز توانایی بروز می‌یافتند؛ ولی باید جسارت ورزید و ادعا نمود که هرگز به‌معنای واقعی کلمه از یک «تیم صاحب سبک» و درعین‌حال «منعطف» در «بازی‌های متفاوت» برخوردار نبوده‌ایم.

تیم ما به نظر می‌رسد که (در اکثریت مواقع) بیش‌تر «تک‌دستورکاری» بوده و در همان محدوده تلاش می‌نموده است تا به موفقیت دست یابد.

این نقصان، ضرورت پرداختن به این مهم را برای ارتقاء به سطح بین‌المللی نشان می‌دهد. بسیار بعید به نظر می‌رسد که تاکنون در فوتبال ما بر روی این مهم کار مشخص و «پایه‌ریزی‌شده‌ای» انجام شده باشد. در همین جاست که فرمول‌های «استعدادیابی» مطرح می‌شوند تا بتوان با «شکار» حداکثر «توان فوتبالی» جامعه به پرورش تیم‌هایی نائل آمد که دارای «سبک خاص» و «هویت حرفه‌ای مشخص» باشند.

در حقیقت، تمامی موارد پیش‌گفته در ذیل چتر «سبک/جنس بازی» محلی از اعراب می‌یابند و تمامی آن مقولات زمانی ارزش می‌یابند که «تحقق یک سبک خاص» را میسر نموده باشند.

درغیراین‌صورت، ما تنها «شبحی از فوتبال» را به نمایش می‌گذاریم که مانند یک «محصول تولید انبوه» است حتی اگر از «کیفیت و موفقیت» قابل‌قبول برخوردار باشد.

نگارنده امیدوار است که بتوانیم (بدون ادعا) با تصمیم درست دست به انتخاب کادر فنی بزنیم، حال چه این کادر دربرگیرنده‌ی کارلوس کی‌روش باشد یا قرعه به نام دیگری افتد.

شخصاً بر این باورم که برای رسیدن به «الگو و سبک» و خصوصاً «روحیه» و «شخصیت تثبیت‌شده» نیازمند داشتن یک مربی «کاریزماتیک» و درعین‌حال «باتجربه و طراز اول» از دنیای لاتین (مانند مارادونا، البته بدون حاشیه و جنجال) هستیم و اولویت‌های بعدی ما می‌توانند مربیانی با همان کیفیات از فرانسه، انگلستان یا هلند باشند. شاید این آرزو بر «ما» عیب نباشد اگر خواهان آن باشیم که روزی در آینده‌ای نزدیک شاهد تیمی باشیم که به «سبک لاتین» یا «سبک فرانسوی/انگلیسی/هلندی» توپ می‌زند. به امید آن روز.

ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۰۴:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۴/۰۷
اقا والله ما تو گروه اخر شدیما
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱
مجله فرارو