bato-adv
کد خبر: ۱۹۷۲۵۸

من عقده‌ای هستم!

تاریخ انتشار: ۰۳:۳۴ - ۱۵ تير ۱۳۹۳
مطلب زیر را آقای فرج الله صیدمحمدی به سایت فرارو ارسال نموده اند


انسانها درطول زندگی خود قطعا با خوشی ها و ناخوشی هایی مواجه می شوند و دسته پنجه نرم می کنند؛ اما آن چه که در شکل گیری شخصیت اجتماعی و نوع نگرش افراد به پیرامونش تاثیر گذار است، جنس این خوشی ها و ناخوشی ها و شخصی، خانوادگی و یا اجتماعی بودن شان است. به هر روی به طور کلی محیط زندگی، اجتماع و خانواده در شکل گیری شخصیت یک انسان بیشترین تاثیر را دارد.


هر انسانی از آغاز حیات تا لحظه ی ممات، دستخوش اتفاقات و دگرگونی هایی می گردد که ممکن است یک نفر یک شبه" مه آفرید خسروی" شود و یکی دیگر سوار بر پشت وانت به شهر رفته و کاخ نشین و دیگری از این جا رانده و از همه جا مانده و کوخ نشین، بخت برگشته ای مثل من هم یک ایلامی عقده ای شود.

من عقده ای هستم من ایلام هستم.

پس از اندکی که از نبود ناخواسته بود شدم، نخست قِل می خوردم سپس با سوت و کف اهل خانه چهار دست و پا شدم تا به مرحله ی دوپایی رسیدم «مردم از حیوانی و آدم شدم» ؛ دوپا شدنم مصادف بود با عقده ایی شدنم؛ دوستانم با ابزار و آلات کمکی، من هم خودِ خودم و الکی الکی. لذا من هم بیکار نماندم رفتم عقده ایی شدم.

زمان گذشت و ساعت بارها نواخت ... زمانِ بزرگترین امتحانِ زندگی ام فرا رسید: شناختن دست چپ از راست. آن قدر چپ و راست جابجا شدند و «از شکلی به شکل دیگر درآمدند»که حتی با رویش شیب پیری بر بُناگوشم توفیق شناخت چپ از راست نصیبم نشده است. از لحظه ای که پای چپ و راستم را از دست راست و چپم هنوز هم تشخیص ندادم، از لحظه ای که گریه کنان به ریش دنیا خندیدم و از آن وقتی که معلم ابتدایی سرکلاس درس اسمم را صدا زد و من از جای خودم بلند نشدم در عقده ای شدن ریشه دواندم.

من بودم وشب هایی پر از ریزش لحظه های سرد و دریغ از گرمای دست های نوازش. من بودم و سقوط یک فرشته از آسمان به زمین. کودکی بودم اما پیر. نوزادی خسته و نوجوانی زخمی و بُرنایی جوانمرگ و اکنون جوان تری بی خود.

من عقده ای هستم. هیچ کس مرا دوست ندارد. انگار تمام ناخن های دنیا روی زخم های دل من کشیده شده و همه مرهم ها از دسترس من دور و تا دلت بخواد نمک فراوان:

تو که نوشم نه‌ای نیشم چرایی
تو که یارم نه‌ای پیشم چرایی

تو که مرهم نه‌ای ریش دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی

من بودم و روزهای پر از غروب، پر از حضور بی حضور و پر از خلوتی ژرف در ازدحام آدمک ها. هیچ گاه دست نوازشی بر سری که موهاشو از ترس کشیدن معلم پیر(معلم میانسال چوب بدست تحمیل ناملایمات به من) از ته تراشیده بودم، نواخته نشد اما تا دلت بخواد کشیده شد و تا دلت بخواد تحقیر شد.

من عقده ای هستم چون تا خواستم سوار زندگی بشم پیاده و وقتی خواستم پیاده بمانم سوارم کردند. نمی دانم کجا هستم و چه می کنم اما همی دانم که نیستم ولی خوب می دانم به قول آن شیخ خرقه پوش: «آن ها نیز این همه نیستند».

بیکار شدم، خودکش شدم همه چیز داشتم ولی هیچ چیز نداشتم. درد و درمانم یکی است صدایی از گلویم خس خس کنان به گوش خودم هم نرسید و ملالی هم نیست به قول شاعر:
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ی من
آن چه البته به جایي نرسد فريادست

من عقده ای هستم چون کسی نیستم که هستم و همانم که نیستم. از آن روزی که یک لحظه از تنهایی خودم را با خودم تقسیم نمودم تا با خویشتنِ خویش اختلاط کنم، خم شدم تا بنشینم کنار خودم، بر تنهایی ام گریستم. من ماندم و گریه و سایه ای از یک بی سایه. من خودم هم از خودم دور شدم و کنار خودم ننشستم؛ فرسنگ ها آن ور تر.

وقتی دست پسری را در دست پدرش دیدم و من دستانم را به دندان عقده می گزیدم ذره ذره شکستنم را در لایه درونی یک اجتماع غریب نظاره گر شدم؛ خوب می دیدم: خون به جگر شدن، تنها شدن، بی کس شدن و زنجیر شدنم را.

من عقده ای هستم چون هروقت خواستم ما باشم نیم من هم نشدم. هروقت خواستم راه بروم سنگی که مال پای لنگ بود جلوی پایم غلط خورد تا هم اون یک غلط خورده باشد و هم من سکندری خوران گردوخاک کوچه بی کسی را بر گرده خودم احساس کنم و سرفه تنهایی بزنم.

من عقده ای هستم چون دستهایی بود و دیدم برای یک دستی زدن و دستهایی بود برای زیرمیزی و دستهایی بود برای دزدی و دستهایی بود برای بالا دستی و دستهایی بود برای پنهان ماندن، آلودگی و زیر و رو کشیدن، ولی دستی نبود برای بلند کردن و دستی نبود برای زیربال و پرگفتن و دستی نبود برای پاک کردن اشک‌های یک عقده ای و دستی نبود برای عکس گرفتن از همه عقده ای شدنم.

من عقده ای هستم و عقده ای می مانم چون هنوز هم بلد نیستم عقده گشایی کنم و بلد نیستم راه رفتن کسی را ببینم و یاد نگرفتم یک مقدار خوب تر عقده ای باشم.

من عقده ای هستم چون فریادها روی قاب لبها و بر زبان گفتارها یخ زدند وسکوت بر گلوی نجواها مهر خفگی زد. یکی به من گفت تو خفه شو تو حرف نزن. تو رو چه به این حرفا و کلی خفه خون گرفتن دیگر. آخه من ایلام هستم.

من عقده ای هستم چون از وقتی که خودم را از خود انداختم پایین و از خود آویزان کردم عقده ای هستم. از وقتی هق هق کنان صدای تو نمی تونی پیچیده شد در رگهای بیرون زده گلویی جان به نیمه رسیده، عقده ای هستم و از وقتی که هیچ احساسی بر حس های نفرت، عقده، خفگی، تنهایی، فریاد سکوت و ضد و نقیض بودن غلبه نکرد من عقده ای هستم درست از همان وقتی که پی بردم:

دستی که به دست من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست
زنجیر فراوان فراوان اما
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست

من عقده ای هستم چون نه چپم چپ است و نه راستم راست. مسیر مستقل هم که خیلی کج است. سیاستم که سیاست گربه است و اقتصادم بر مدار رانت و قبیله. فرهنگم که قربونش برم هزار نفر متولی دارد و یک نفر هم متولی ندارد. مسائل اجتماعی هم که نخود کشمش هر بحثی است. سیاست اقتصادی، اقتصاد سیاسی، فرهنگ اقتصادی، اقتصاد فرهنگی، سیاست فرهنگی و... معلوم نیست که سرپیازم یا ته پیاز.

من عقده ای هستم چون نتوانستم بنویسم. من عقده ای هستم من ایلام هستم. من" نه روحانی هستم" و" نه دلواپس هستم". من ایلام هستم.

من عقده ای هستم.....
برچسب ها: ایلام عقده ناکامی
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۴/۱۵
من نمیدونم چرا ملت میخوان بحرفن میگن اقا من نه چپم نه راست
اگر شما اصلاح طلب رو چپ میدونین اشتباهه چیزی به اسم اصلاح طلب نداریم بخوایین با دموکرات های امریکا مقایسه کنین اصلا قابل قیاس نیست چون عین اصولگراها فکر میکنن فقط موقعی که میخوان رای بگیرن سیستمتشون عوض میشه
تو دنیا چپ بودن رو یه چیز دیگه میدونن
گناه هم نیست که میگی چپ نیستی یا راست
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۱