بروز اختلالات روانشناختی یک واقعیت انکارناپذیر در زندگی مدرن و توسعهیافته صنعتی است. هرچه جوامع گامهای سریعتر و بیشتری به سمت توسعه و پیشرفت برمیدارند، مشکلات روانشناختی آنها رو به افزایش میگذارد.
توسعه مدرنیته، استانداردهای زندگی افراد جامعه را تغییر داده و با نوید زندگی توام با آسایش به مردم، در عمل، از طریق فشارهای محیطی، اجتماعی و روانشناختی مختلفی که ایجاد میکند، آرامش را از لحظه لحظه زندگی آنها میگیرد. در اغلب موارد استانداردهای جامعه مدرن با استانداردهای طبیعت وجودی و سرشت انسانی مغایر است، اما با فریب و فشار خود را بر طبیعت انسان تحمیل کرده و او را از وجود طبیعی خودش دور میکند و منجر به از خودبیگانگی و وابستگی به معیارهای مدرنیته و تمدن و آسیبپذیری روانشناختی میشود. به تدریج مردم جامعه مدرن و متمدن از پشتوانههای سرشتی و ذاتی خود خالی شده و از استانداردهای جامعه مدرن که توسط اربابان قدرت تعیین میشوند، پر میشوند. به این ترتیب «کنترل و خودگردانی» که مهمترین مولفه سلامت روانشناختی و جسمانی است، جای خود را به کنترل دیگران بر زندگی فرد میدهد.
مساله دیگری که مدرنگرایی و تمدن به همراه دارد، تشویق فردگرایی و منفعتطلبی در افراد جامعه است، طوری که افراد روحیه کار جمعی، همدلی و زندگی اجتماعی را از دست میدهند و منافع شخصی خود را بر منافع جمعی ترجیح میدهند. این همان اتفاقی است که در بدن انسان موقع ابتلا به سرطان مشاهده میشود. سلول سرطانی فقط به فکر خود است و از کل بدن حفاظت نمیکند، و به رشد و توسعه خود ادامه میدهد تا جایی که بدن را به مرگ کشانده و جان خود را نیز از دست میدهد. تمدن و مدرنگرایی انسان سالم را به سلول سرطانی در بدنه جامعه انسانی تبدیل میکند و جرم و جنایت، تنهایی و افسردگی و اضطراب را در پی دارد.
در جوامع مدرنگرا قواعد زندگی تغییر یافته و رو به پیچیدهشدن گذاشته است. سبک خانهها، اندازه و ابعاد و روش ساخت آنها تغییر یافته و خیابانهای عریض و طویل با ترددهای بیشمار در میان شهرها کشیده شده است. همچنین در کنار این تغییرات ساختاری، اصول و قواعد برقراری ارتباط و زندگی اجتماعی افراد نیز به شکل وسیعی تحتتأثیر این روند قرار گرفته است. گاهی بسیاری از ارزشهای فرهنگی، تاریخی، مذهبی و اخلاقی کمرنگ شده و برخی دیگر با توجه به مقتضیات روز، مورد اقبال عمومی قرار گرفته و اینها در شکل دهی به زندگی اجتماعی شهرنشینان نقشآفرینی میکنند. در جامعه مدرن و متمدن امروزی، افراد دچار تنگناهای عدیده و تنشهای بسیاری شدهاند. کل وجود انسان در معرض این تنشها بوده و افراد را به چالش گوناگون کشانده است. جسم و روح و ذهن افراد تحتتأثیر این درگیریها بیمار شده و در شرایط بحران روحی روانی به سر میبرد.
تبعات این نوع زندگی، در تاروپود جامعه رسوخ یافته و همگان را با آن درگیر ساخته است. استانداردهای واقعی زندگی طبیعی در این جوامع بسیار کم بوده و در برخی موارد از میان رفته است بهطوری که افراد، خود را فراموش کرده و تنها به دنبال منافع و اهدافی هستند که با گذر زمان هیچ فایدهای برای آنها نخواهد داشت. تصورات اشتباهی که ذهن و روح آنها را درگیر ساخته و به تبع بر جسمشان تسری مییابد. درواقع فاصله گرفتن از وجود طبیعی افراد آنها را با فشارهای محیط اطرافشان به چالشهای بزرگی کشانده و به تبع آنها از سلامت جسمی و روانی خود فاصله میگیرند. این بهایی است که افراد برای امر توسعه و پیشرفت تمدن میپردازند.
انسان با احساسات و عواطف لطیف آفریده شده است، وقتی در چنین شرایطی قرار میگیرد، چون سعی دارد خود را با شرایط مدرن منطبق سازد، خود واقعی را فراموش کرده و آماده دریافت انواع بیماریهای جسمی و روانی میشود. در گذشته، قبل از صنعتی شدن جوامع، مردم با بیماریهای واگیردار مواجه بودند و در زمان کوتاه از بین میرفتند، اما در عصر مدرن حاضر، بیماریهاي مزمن که تا پایان عمر زندگی را مبتلا میکنند، شایع شده است. زندگی مدرن با افزایش کمیت زندگی، طول عمر افراد را افزایش داده است، اما از کیفیت زندگی و آرامش درونی انسان امروزی به شدت کاسته است. در این جوامع؛ اعتیاد، افسردگی و انواع اضطرابها و تنشهای عصبی تمام زندگی افراد را درگیر میسازد و آنها را به ورطه نابودی میکشاند. روابط اجتماعی افراد در جامعه مدرن روبه چندگانگی و پیچیدگی میگذارد و آنها مجبور هستند با سلیقههای متفاوت و خواستههای متعدد خود را منطبق سازند.
در این میان بسیاری از تعارضات و تناقضها بین افراد و اجتماع پیرامون آنها شکل میگیرد. بهعنوان مثال، اکنون خانوادهها با فرزندان خود دچار چالشهای عدیدهای هستند، این کشمکشها به جامعه وارد شده است، بهطوری که والدین وظیفه والدگری را فراموش کرده و فرزندان با کمبود حضور والدین به تنشهای درونی و ذهنی گرفتار شدهاند. نقش والدین به دلیل مشکلات زندگی مدرن و منطبق ساختن خود با دیگران در بسیاری از موارد فراموش میشود و به نهادهای دیگر که شامل آموزش و سرگرمی است، سپرده میشود. در بسیاری از موارد پایبندی خانوادهها به ارزشها و اعتقادات باخته و در مسیر توسعه و پیشرفت از میان میرود. در این وضع اگر افراد برای انطباق و سازگاری با شرایط مدرن آموزش لازم را ندیده باشند و توانایی تجزیه و تحلیل موثر مسائل را نداشته باشند، به بیماریهای روانشناختی و عصبی گرفتار شده و سایرین نیز در این برخوردها دچار تنش اختلالات روانی میشوند.
درحال حاضر بسیاری از خانوادهها در بُعد همسرگزینی، تربیت فرزند، تنظیم روابط خود با دیگران، سبک زندگی و حضور در اجتماع به سردرگمی دچار شدهاند و نمیتوانند خود را با شرایط پیش آمده، منطبق سازند. والدینی که درحال بزرگ کردن فرزندان خود هستند، به دلیل تظاهر و همرنگ ساختن خود با اجتماع متحمل هزینههای جسمی و روانی بسیاری برای به دست آوردن تحسین دیگران میشوند. اما در این میان هیچ ارتباط موثر و صحیحی با فرزندان خود برقرار نمیکنند.
متاسفانه بر طبق آمار، والدین و فرزندان طی هفته کمتر از ٢٠ دقیقه با یکدیگر گفتوگوی موثر دارند آن هم در فضای پرتنش و پراضطراب. بنابراین ارتباطات والدین با فرزندان خود در بسیاری از موارد به بنبست رسیده و آنها را دچار شخصیتهای آسیبپذیر و آسیبزا ساخته است و تبعات آن به جامعهای که آن فرزندان مدیران وگردانندگان آن خواهند بود، تحمیل خواهد شد. این والدین دانش و مهارتهای لازم برای پاسخگویی به سوالات فرزندان خود را ندارند و فرزندان آنها نیز زمانهای خود را به محیطهای خارج از خانواده و در فضای مجازی و با دوستان سپری میکنند. الان ما در کنار والدین غایب، فرزندان تنهایی داریم که رها شده و در معرض انواع آسیبهای روانی و اجتماعی قرار دارند. طبق آمار رسمی سازمانهای مسئول، طی سالهای اخیر گرایش به مواد اعتیادزا از سنین ٢٨سال به زیر ١٣سال بهخصوص میان نوجوانان و در سطح مدارس افزایش یافته است.
برای انطباق افراد و بالا بردن آگاهی جامعه در مقابل بیماریهای روحی و روانی باید منابع روانشناختی خیلی قوی، افراد را پشتیبانی کنند. زمانی که افراد توانایی مقابله با این فشارها و عوامل استرسزای زندگی مدرن را نداشته باشند، دچار اختلالات افسردگی، استرس، تنشهای عصبی و رفتارهای پرخاشگرانه و حتی تهاجمی در برخورد با دیگران میشوند.
در سالهای گذشته نهادهای رسمی متولی سلامت روان جامعه با مشکلات متعدد روبهرو بودهاند. اکنون سازمان نظام روانشناسی و مشاوره جمهوری اسلامی ایران و دانشگاهها در کنار وزارت بهداشت توجه ویژهای به سلامت روانی مردم دارند. اگر آگاهی جامعه برای مراجعه و استفاده از تخصص روانشناسان، روانکاوان و مشاوران امین صورت پذیرد درصد قابل توجهی از بیماریها درمان خواهد شد، اما به دلیل مشکلات اقتصادی طبقه متوسط و رو به پایین از خدمات روانشناختی بیبهره هستند، چرا که هنوز خدمات روانشناختی از طریق بیمههای همگانی حمایت نمیشود و مردم نمیتوانند هزینه جلسات مشاوره را بپردازند. باید برای رفع مشکلات پیشآمده با حمایت همهجانبه توسط دولت و سازمانهای مرتبط، زمینه بهرهمندی تمامی اقشار جامعه از خدمات روانشناختی فراهم شود. نهادهای مختلف جامعه باید با مدیریت یکپارچه و اجتناب از موازیکاری به سمت پیشگیری و درمان افراد جامعه همسو و همراه شوند.
* استاد دانشگاه و رئیس گروه تخصصی روانشناسی سلامت انجمن روانشناسی ایران