bato-adv
کد خبر: ۲۲۵۰۰۲

نقشه تازه‌‌عروس برای قتل شوهر

تاریخ انتشار: ۱۱:۱۰ - ۰۷ اسفند ۱۳۹۳
تازه‌عروسی که متهم است شوهرش را با هم‌دستی عمویش به قتل رسانده، تحقیرهای شدید مقتول را انگیزه‌ خود از این قتل عنوان کرد.

عروس جوان که ستاره نام‌ دارد وقتی در جایگاه متهم قرار گرفت تا از خود دفاع کند، مدعی ‌شد قبل از اجرای نقشه، از کشتن شوهرش پشیمان شده و از عمویش خواسته‌ بود این قتل را انجام ندهد، اما عمویش با انگیزه سرقت دست به جنایت زد.

نماینده دادستان تهران در ابتدای جلسه محاکمه این زن که دیروز برگزار شد گفت: «منوچهر متهم ردیف اول این پرونده، سابقه‌دار و مباشر قتل و ستاره متهم ردیف دوم، دانشجو، فاقد سابقه و معاون در قتل جوانی به‌نام هومن هستند که ١٥فروردین سال گذشته کشته شد. منوچهر ساعت شش‌ صبح روز حادثه با کلیدی که ستاره دراختیارش گذاشته‌ بود به اتفاق مردی به‌نام کریم وارد خانه او شد و آنها بعد از بستن دست‌‌وپای هومن، طلا، پول و تلویزیون را سرقت کردند. این افراد برای صحنه‌سازی دست و پای ستاره را هم بستند و هنگام خروج از خانه هومن را با سیم تلفن خفه کردند. بعد از شناسایی متهمان و اعتراف مقرون به ‌واقع آنها پرونده تکمیل و برای رسیدگی به دادگاه ارسال شده ‌است. بنابراین به‌عنوان نماینده دادستان درخواست رسیدگی به این پرونده را دارم.»

سپس پدرومادر مقتول به‌عنوان اولیای‌‌دم در جایگاه حاضر شدند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. پدر مقتول درباره نحوه ازدواج هومن و ستاره توضیح داد: «من برادری ناتنی دارم که چندسال قبل مریض شد با اینکه رفت‌وآمدی نداشتیم تصمیم گرفتم به ملاقاتش بروم. دختر برادرم در مورد اینکه هومن چرا ازدواج نکرده با همسرم صحبت کرده و بعد هم گفته ‌بود دختر برادرش به‌نام ستاره دختر خوب و برازنده‌ای برای هومن است بعد از این موضوع بود که هومن و همسرم برای خواستگاری و صحبت رفتند و به توافق رسیدند. بعد از آن دیگر هیچ اطلاعی از اختلافاتشان ندارم. فقط یک‌بار عروسم قهر کرد از او پرسیدم برای چه قهر کرده‌ای، گفت چون هومن آب‌معدنی زیاد می‌خرد و من هم خوشم نمی‌آید. گفتم این چیزی نیست که به‌خاطرش زندگی‌ات را نابود کنی.

در ادامه منوچهر متهم ردیف اول در جایگاه حاضر شد. او گفت: من پسرعموی هومن و عموی ستاره هستم. بعد از اینکه هومن و ستاره با هم ازدواج کردند یک‌روز ستاره به من زنگ زد و گفت می‌خواهد شوهرش را بکشد. نصیحتش کردم و گفتم زندگی‌ات را از بین نبر. گفت نمی‌توانم تحمل کنم. قرار شد درقبال گرفتن طلاهایش شوهرش را بکشم. کلید خانه را هم به من داد صبح روز حادثه به خانه هومن رفتم. با دوستم بودم. به او گفته ‌بودم برای سرقت می‌رویم وقتی وارد خانه شدیم ستاره در اتاق بود و هومن در هال خوابیده ‌بود. دست‌وپای هومن را بستیم. او داد و فریاد می‌کرد و می‌گفت برادرم در نیروی انتظامی است و شما را بازداشت می‌کند، گفت از خانه‌ام بیرون بروید، ما وسایل را جمع کردیم، من به اتاق ستاره رفتم، گفتم تا همین‌‌جا بس‌ است اما ستاره جواب داد اگر او را نکشید چون حرف‌های ما را شنیده ‌است خیلی بد می‌شود.

 بعد به هال رفتم، سیم تلفن را دور گردن هومن انداختم و خفه‌اش کردم، طلاها را هم ‌برداشتم و رفتم، البته طلاها بعدا گم شد. وقتی نوبت به ستاره رسید تا از خودش دفاع کند، او قبول کرد به عمویش پیشنهاد قتل داده اما گفت از این پیشنهاد، پشیمان شده بود. ستاره گفت: دانشجوی رشته طراحی روی چوب بودم و درسم را خیلی دوست داشتم. وقتی هومن به خواستگاری‌ام آمد و صحبت کردیم قبول کردم. من فقط چهارروز شوهرم را دوست داشتم. دو روز بعد از عقد او به خانه ما آمد، تولدم بود، بدون مقدمه گفت یک متکا بده دراز بکشم. بعد هم به مادرم گفت، غذا آماده نیست؟ رفتارش خیلی زننده ‌بود، به مادرم گفتم چرا این‌طوری رفتار می‌کند، گفت جوان است هنوز بلد نیست. تحمل کن، درست می‌شود.

درآمد شوهرم کم بود وخانواده‌اش به من می‌گفتند باید رعایت کنی اما هومن خودش هرطوری دوست داشت، رفتار می‌کرد میوه و نوشیدنی و هرچیزی که دلش می‌خواست می‌خرید و می‌خورد، بدون اینکه به درآمدش توجه کند. من مجبور بودم شهریه دانشگاهم را از مادرم بگیرم. یک‌بار وقتی با معدل بالا ترم را تمام کردم با خوشحالی به خانه آمدم و به شوهرم گفتم شاگرد اول شده‌ام و شهریه‌ام را تخفیف داده‌اند، با خنده گفت خب حالا چه کنم؟ همین رفتارهایش خیلی اذیتم می‌کرد. ما به‌خاطر مسایل خصوصی‌ نیز خیلی با هم مشکل داشتیم و من این موضوع را به مادرم هم گفته ‌بودم، به من می‌گفت تحمل کن. مشکل وقتی حاد شد که شوهرم تحقیرهایش را شروع کرد. وقتی به او اعتراض می‌کردم، به من می‌گفت تو فکر کردی کی هستی، پدرت یک مرد معتاد خیابان‌خواب بود، با تو ازدواج کردم چون دلم سوخت. او مرتب این حرف را به من می‌زد.»

متهم ادامه داد: «پدرم معتاد بود. از وقتی چشم‌هایم را باز کردم او را در اعتیاد و میان زباله‌ها دیدم اما خودم درس خواندم و پیشرفت کردم هومن هم خانواده‌ام را دیده و قبول کرده ‌بود با من ازدواج کند، نباید تحقیرم می‌کرد. او مرتب به من دروغ می‌گفت؛ حتی بعد از قتل شوهرم بود که فهمیدم او آبدارچی یک شرکت بود و به دروغ به من گفته ‌بود شغل دیگری دارد. در مورد قتل هم من به عمویم پیشنهاد دادم و حتی گفتم طلاهایم را می‌دهم؛ چون شوهرم طلاقم نمی‌داد. او و خانواده‌اش می‌گفتند دختر نگرفتیم که طلاق بدهیم. بعد از مدتی که این پیشنهاد را به عمویم دادم، پیشمان شدم. او هم گفت کلید را نابود می‌کند اما این کار را نکرد و دست به قتل زد. هیات قضات بعد از دفاعیات متهمان برای تصمیم‌گیری در این خصوص وارد شور شدند.

bato-adv
مجله خواندنی ها
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv