یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ شاید باور کردنش کمی سخت باشد اما اینکه بیشتر تحصیلکردههای این مملکت یا دانش انجام کارشان را ندارند و یا با وجود داشتن آن، کارشان را به آن خوبی که باید و شاید انجام نمیدهند را باید گردن دکترها یا به عبارتی بهتر پزشکها انداخت!
همه میدانیم که آدمهایی که در کشور ما زندگی میکنند از همان بچگی میخواهند دکتر شوند و خانومها و آقایونی که پیششان میروند را خوب کنند!
آنها از همان بچگی میآموزند که آقایون و خانومهایی که حالشان خوب میشود یا نمیشود!، در ازای زحمتی که اطبا میکشند پول خوبی به آنها پرداخت میکنند و باعث میشوند که حال دکترها هم خوب شود!
دکترهای خانم و آقا در هنگام ازدواج بیشتر از دیگر اقشار جامعه انتخاب کننده هستند و این انتخاب کنندگی آنها است کهگاه باعث میشود دیگر افراد جامعه سعی و تلاشی چشمگیر به خرج دهند تا به انتخاب آقایان و خانمهای اطبا در آیند و اگر حق ندارند که انتخابگر خوبی باشند، دست کم انتخاب شده مقبولی قلمداد شوند!
اعتبار و پرستیژ خانوادگی و فامیلی و اجتماعی هم که هر گز دست از سر دکترها بر نمیدارد، افراد جامعه را بیش از پیش راغب میکند که یا پزشک آینده این مملکت شوند و یا برایشان فرق نکند که چه یا که میشوند!
این علاقه مفرط به دکتر شدن است که یا سالهای سال پسران و دختران این سرزمین را پشت کنکور نگه میدارد و یا آنها را در تمامی سالهای تحصیل حسرت به دل شغلی مینماید که بسیار دوست دار آن بودهاند!
تاسف بار اینست که تنها اندک دانشجویانی هستند که به مجرد درک اینکه باید بیخیال پزشک شدن شوند، درس و مشقشان را کاملا جدی میگیرند و درباره رشته تحصیلیشان دیدگاهی را پیدا میکنند که نابغه سینما، چارلی چاپلین درباره زندگی داشت!: «شاید زندگی آن جشنی نباشد که دوست دارش هستی، اما حالا که به آن دعوت شدهای تا میتوانی خوب برقص!»
متاسفانه حسرت به دلهای پزشکی حتی با اتمام درس و تحصیلات و ورود به بازار کار نیز نمیتوانند نسبت به اینکه چه هستند و حال آنکه قرار بوده چه بشوند! بیتفاوت بمانند، به گونهای که با مقایسه مدام درآمد ساعتی یک پزشک با درآمد ساعتی خودشان، نتیجه میگیرند که میبایست هرچه بیشتر از ساعات کاری مفیدشان بزنند تا از لحاظ مداخل کمی به پزشکها نزدیک شوند!
بد بختی اینجاست که با بیان ارزش دکتری در رشتههای غیر پزشکی و هم اندازه دانستن آن با مدرک پزشکی نیز نمیتوان پشت کنکوریها را مجاب کرد که تحصیل در دیگر رشتهها را پیشه کنند زیرا امروزه همگان بخوبی میدانند که اگر قبول شدن در رشته پزشکی سخت است-که هست-این رشته دست کم این خوبی را دارد که همانند آسانسور مسافرین و مشتریانی که دانشجویانش هستند را فی الفور تا طبقه هفتم بالا میبرد بدون آنکه همانند بسیاری از رشتههای مقطعی آنها را دو طبقه دو طبقه بالا برده و از آنها بخواهد تا با گشت و گذاری کوتاه یا طولانی در هر طبقه، با سایر هم طبقهایهایشان سر سوار شدن دوباره بر آسانسور مصاف دهند!
با این اوصاف اگر مسئولین و دست اندرکاران امور جدا نگران اینند که تحصیلکردههایی که پزشک نیستند کار خود را به آن خوبی که باید به انجام نمیرسانند!، میباید دست کم کاری کنند که درآمد دکتریهای رشتههای غیرپزشکی با پزشکها ی سرزمینمان قابل قیاس باشد تا بلکه برای درست انجام شدن کار، برای آنها بهانه خوبی جفت و جور شود!
چقدر شماها از خود مچکرین!!!!!!