یک فعال حقوق کودک از زندگی مشقت بار مادری زباله گرد میگوید که به دلیل ضعف جسمی و کار سخت برای دومین بار فرزند مرده به دنیا آورده است، اما مسئولین فرزند این مادر بیپناه و فقیر را حتی شایسته داشتن قبری که در آن آسوده بیارامد، نمیبینند.
به گزارش ایلنا، روز گذشته بانویی سراسیمه و مضطرب در حالیکه نوزادی در آغوش داشت، وارد خبرگزاری ایلنا شد و خبر از داغ بزرگی داد که ننگی بر پیشانی آنانی است که فقر انسانها را دلیلی بر نداشتن حق حیات و حتی حق مرگ آنان میدانند، این بانو که از فعالان حقوق کودکان است. خبر از مرگ انسانیت در منطقهای از سرزمینمان داد، خبر از تولد نوزادی مرده از پدر و مادری زبالهگرد که نه تنها خود سرپناهی برای زندگی ندارند که حتی داشتن قبری برای کودک مردهشان را بر آنان روا نمیبینند.
زهره صیادی عضو کانون کودکان کار کوشا با بیان اینکه این نوزاد پسر چهار شنبه شب از مادری زبالهگرد در منطقه قلعه حسن خان به دنیا آمد، میگوید: این زن در یکی از روستاهای این منطقه اقدام به ساخت سرپناهی ساخته شده از چوب و وسائلی از این دست کرده است که متاسفانه دائما از طرف شهرداری تخریب شده و وی به ناچار به طور مداوم مکان زندگی خود را تغییر میدهد.
وی در شرح این ماجرا توضیح میدهد: چهارشنبه شب این زن درحالی که باری از بطری بر دوش داشت، دچار درد زایمان شد که من پس از حضور در کنار وی، به همراه او به منطقهای بیابانی و به دور از چشم مردم رفته تا کودک را به دنیا آورد، اما متاسفانه از لحظه تولد مشخص بود نوزاد زنده نمیماند، چرا که آنچه به دنیا آمده بود در حقیقت جنینی بود که بسیاری از اندامهای او رشد نکرده بود.
صیادی میگوید: پس از اینکه حال مادر با خوردن یک عدد شکلات کمی بهتر شد، با او خداحافظی کرده و از او خواستم کودک را نزد خود نگه دارد تا مراحل قانونی دفن وی را انجام دهم که از صبح پنجشنبه به پیگیری مسائل قانونی پرداختم.
این فعال حقوق کودک ادامه میدهد: برای انجام اقدامات مرتبط به دهیاری مراجعه کرده و درخواست کردم، اجازه دفن کودک را در گورستان کوچک منطقه بدهند، اما به من گفته شد که برای دفن کودک باید اقدام به جمعآوری اشتشهاد کنم که این کار را انجام داده و استشهاد را به دهیاری تحویل دادم.
وی اضافه میکند: پس از انجام این کار به من گفته شد که برای دفن کودک باید مجوز گرفته شود، من نیز به آنان گفتم که این کار را انجام میدهم، در حالیکه به نظر میآید؛ زمانی که نوزادی مرده به دنیا میآید، دیگر نیازی به این کارها نیست. همچنین در این منطقه تعداد زیادی کودک کار وجود دارد که تمامی آنان را دهیاری، بخشداری و فرمانداری قلعه حسن خان میشناسد و تمامی این کودکان به همین شکل در مناطق بیابانی یا در چادرهایی که والدین آنها میسازند، متولد میشوند.
صیادی بیان میکند: ما با پزشکانی که با گروه ما همکاری میکنند، صحبت کرده و با توجه به اینکه آنان با سبک و سیاق زندگی این افراد آشنا بوده و تولدهای بسیاری را که به این شکل صورت گرفته است، مشاهده کردهاند از آنان خواستیم، در این خصوص شهادت دهند که این نوع تولد برای این نوزادان عادی است و هیچ چالشی وجود ندارد که خوشبختانه آنان نیز این موضوع را پذیرفتند.
عضو کانون کوشا ادامه میدهد: ما با دهیار صحبت کرده و قرار شد که نامه پزشک را برای وی ارسال کنیم، اما متاسفانه نوعی سیاست یک بام و دوهوا در این زمینه در پیش گرفته شد، به این معنی که با من بسیار نرم و خوب صحبت میکردند، اما از طرف دیگر کار را راه نمیانداختند، چنانکه شمارهای که برای ارسال نامه به من داده بودند تا پایان وقت اداری روز گذشته پاسخگو نبود.
صیادی میافزاید: زمانی که دهیاری تعطیل شد با زحمت بسیار توانستم، یکی از کارکنان آن را پیدا کرده و به او بگویم ما استشهاد را جمع آوری کرده و نامه پزشک را نیز به شما خواهیم داد و این بچه باید هر چه سریعتر به خاک سپرده شود، اما او نیز گفت که باید با دهیار صحبت کند.
این فعال حقوق کودک با تاکید براینکه دهیار منطقه باید در همان منطقه زندگی کند نه درجای دیگر و این موضوع یکی از مشکلات این منطقه است، عنوان میکند: زمانی که از طریق دهیاری به جایی نرسیدیم به بهشت فاطمه قلعه حسن خان مراجعه کرده و به آنان گفتم، اگر از نظر شما مشکلی وجود ندارد نوزاد را به خاک بسپارید، اما اگر چنین نیست من هر مبلغی که تعیین کنید؛ میپردازم تا جسد کودک را به سردخانه ببرید، چرا که بدن او در آغوش من در حال بو گرفتن است که متاسفانه این کار را نیز انجام ندادند که درآنجا دچار خشم شده و نهایتا به خبرگزاری شما آمدم.
وی با اشاره به حال و روز بد مادر کودک و اندوه عمیق وی در حالی که بغض چند ساعتهای که از این همه نامردمی در گلویش نشسته، میشکند؛ یادآور میشود: این زن بسیار ضعیف و ناتوان است و حتی در زمان بارداری نیز ناچار است، بطریها را از میان زبالهها جمعآوری کرده و بار سنگینی از این زبالهها را دو بار در طول یک روز برای امرار معاش به دوش بکشد و شاید به همین علت برای دومین بار است که وی نوزادی مرده به دنیا میآورد، چنانکه در مرداد ماه سال گذشته نیز این اتفاق برای وی افتاد.
صیادی در حالی که اشک از چشمانش فرو میریزد، میگوید: بیشتر از هر چیز دلم برای مادر این کودک میسوزد، این بچه به قدری کوچک است که حتی میتوان او را زیر پای یک مرده دفن کرد و نباید با جسد وی به این صورت رفتار شود.
وی در ادامه بر این موضوع تاکید میکند که در منطقه قلعه حسن خان تعدادی زیادی از کودکان کار زندگی میکنند که ایرانی و دارای قومیتهای مختلفی از قبیل ترک، کرد، بلوچ و زابلی هستند و سبک و سیاق خاص زندگی آنان کاملا مشخص و جا افتاده است، درحالی که زندگی این کودکان دائما به آتش کشیده شده و شهرداری دائما سعی میکند، این کودکان را از این منطقه بیرون کند.
این فعال حقوق کودک میگوید: این کودکان متعلق به گروههای فرودست جامعه بوده و به جای اینکه برای بهبود زندگی آنان چارهاندیشی شود، دائما سعی در حذف آنان دارند.
سخنان این بانوی مددکار در میان هق هق گریهاش گم میشود و من میاندیشم که چگونه است که مادری زجر کشیده و داغ دیده را با بیسامانکردن جسد کودک مردهاش شکنجه میدهند، در قاموس کدامین انسان حق نوزادی چشم از جهان فرو بسته، بو گرفتن در میان اشک و آه است. به کدامین گناه زنی را که در طول زندگی خود همواره سختی کشیده است، از دفن جنازه فرزندش محروم میکنند و در حالی که به این میاندیشم که چگونه میشود با جسد کودکی این چنین حرمت شکنانه رفتار شود، با خود میگویم خوشا به حال این کودک که طعم تلخ زندگی در میان خیابان و زبالهها را نچشید.
گفتنی است؛ با همت و پیگیری جسد این نوزاد پنج شنبه شب به سردخانه بهشت زهرا منتقل شده و قرار است به خاک سپرده شود، اما هنوز غم ناشی از روایت مرگ نوزادی معصوم از وجودم رخت نبسته و صدایی دراعماق ذهنم میپرسد، آیا به راستی در رسم جوانمردان با مادری چنین رنجور و داغدیده چنین میکنند..... مادر روزت مبارک!!!