bato-adv
کد خبر: ۲۳۱۸۰۷

جنایت فقط به‌خاطر یک نگاه

تاریخ انتشار: ۱۰:۲۸ - ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۴
برخی جنایت‌ها با انگیزه‌های ساده و پیش‌پاافتاده، رخ می‌دهد. مصطفی، جوانی ٢٧ساله است که به‌دلیلی واهی دست به قتل زده است و اکنون در بازداشت به‌سر می‌برد تا پرونده او مراحل قانونی را طی کند.

این متهم در گفت‌وگو با شرق، ماجرای قتل و داستان زندگی‌اش را شرح داده است:

‌چرا آدم کشتی؟
چشم‌توچشم شدیم. مقتول بد نگاه می‌کرد. به او گفتم برو، اما گوش نکرد و جلو آمد. فحش‌کاری شروع و بعد هم دعوایمان شد. چاقو کشیدم. نمی‌خواستم او را بزنم اما چاقو به گردنش خورد.

‌از اول اهل دعوا بودی؟
قبلا آره، اما الان نه.

‌چقدر درس‌خوانده‌ای؟
سوم دبیرستان. غیبت می‌کردم. غیبت‌هایم زیاد شد و بعد کلا مدرسه نرفتم. بعد از ترک تحصیل مدتی به باشگاه کشتی می‌رفتم.

‌گوش‌هایت برای چه شکسته است؟
کشتی می‌گرفتم. چند قهرمانی در کردستان، مشهد، اصفهان و تهران هم داشتم، اما تصادف کردم. در پایم پلاتین گذاشتند و مجبور شدم کشتی را کنار بگذارم.

‌زخم‌های سروصورت و گردنت چیست، به خاطر دعواهای قبلی است؟
نه، خودم زدم. مشکل اعصاب دارم. با شیشه زده‌ام. کبودی چشمم هم به همین دلیل است. بعد از اینکه دستگیر شدم و فهمیدم کسی که با چاقو زده‌ام، مرده از دست خودم عصبانی شدم و در بازداشتگاه این بلا را سر خودم آوردم. تا قبل از دستگیری نمی‌دانستم آن طرف مرده است.

‌وقتی شنیدی برای چه دستگیرت کرده‌اند، چه حسی داشتی؟
ناراحت شدم. من اصلا او را نمی‌شناختم و حقش مرگ نبود.

‌گفتی مشکل اعصاب داری. برای مشکلت دکتر هم رفته‌ای؟
می‌رفتم و می‌آمدم. دارو مصرف کردم و بهتر شدم. کارت قرمز هم دارم.

‌بیشتر سر چه مسائلی دعوا می‌کردی؟
هروقت پیش می‌آمد، دعوا می‌کردم. دلیل خاصی نداشت.

‌تا حالا چند نفر را با چاقو زده‌ای؟
نمی‌دانم، حساب نکرده‌ام.

‌در زمان درگیری منجر به قتل، چاقو در جیبت بود؟
بله، از قبل در جیبم بود؛ چاقویی ١٥ یا ٢٠سانتی. من چون دشمن داشتم، همیشه در جیبم چاقو می‌گذاشتم.

‌هرکس دشمن داشته باشد، باید چاقو جیبش بگذارد؟
بالاخره وسیله دفاعی است. لازم می‌شود.

‌سابقه کیفری داری؟
پنج یا شش سابقه دارم که همه مربوط به درگیری و دعواست.

سابقه زورگیری چطور؟
نه، اصلا اهل دزدی و زورگیری و خلاف نیستم، فقط دعوا. دو بار در طرح اراذل و اوباش دستگیر شدم و هربار، دو، سه‌ماه در کهریزک بودم. آنجا در یک اتاق بودیم و یک‌ربع صبح و یک‌ربع عصر هواخوری داشتیم.

‌اما یک مورد آدم‌ربایی در پرونده‌ات ثبت شده است. ماجرای آن چیست؟
آدم‌ربایی مربوط به ١٠ سال پیش است. یکی از دوستانم به دختری علاقه داشت. دختر را به او نمی‌دادند، او هم آن دختر را با خودش آورد. از من هم کمک خواست. به‌خاطر رفاقتی که با او داشتم، کمکش کردم.

‌شغلت چیست؟
در کار خریدوفروش ماشین هستم.

‌چند خواهروبرادر داری؟
کلا چهار فرزند هستیم.

‌آنها هم مثل تو اهل دعوا هستند؟
برادرم آدم‌حسابی است و او هم مثل من در کار خریدوفروش ماشین است. یک‌سال‌ونیم از من بزرگ‌تر است و همیشه نصیحتم می‌کرد.

‌اولین‌باری که دعوا برایت دردسر درست کرد، چه زمانی بود؟
اول راهنمایی بودم، یکی را با شیشه نوشابه زدم. مادروپدرش شکایت کردند و مأموران کلانتری آمدند، اما درنهایت، خودشان رضایت دادند.

‌ظاهرا به خالکوبی علاقه داری؟
تقریبا همه‌جای بدنم خالکوبی دارد. اولین‌بار ١٥ یا ١٠سالم بود که خالکوبی کردم. بعد کم‌کم پاها، دست‌ها، شکم، سینه و کمرم را هم خالکوبی کردم. این کار خرج زیادی نداشت، خیلی‌هایش مجانی بود.

‌چرا این‌همه خالکوبی کرده‌ای؟
از خالکوبی خوشم می‌آمد و طرح‌هایش را از اینترنت پیدا می‌کردم.

‌حالا فکر می‌کنی چه سرنوشتی در انتظارت است؟
نمی‌دانم، احتمالا اعدام می‌شوم.

bato-adv
مجله خواندنی ها