فرشاد اسماعیلی؛ اگر به سراغ تبارشناسی پدیدهایی به نام تامین اجتماعی برویم بیشک همه تحقیقات مستقل آغاز تامین اجتماعی را به پیدایش طبقهای به نام طبقه کارگر گره میزنند.
سده هیجدهم و سده نوزدهم نحوه حکمرانی دولت و یا حاکمیت به نوعی معادل پلیس یا حکمرانی پلیسی بود.. اما سده بیستم به نوعی با یک پاگرد سیاسی و چرخش سیاسی مواجه میشویم که خیلی از معادلات سیاستهای حکمرانی را عوض میکند.
با بحران سرمایه داری آزاد مفهوم تعاون اجتماعی کم کم رشد کرده و ارتقا امکانات سوسیالیستی زمینههای مفهوم و برداشتی از حاکمیت تحت عنوان سیاستهای رفاهی یا حمایتی را فراهم نمود.
سیاستهای رفاهی بیشتر از هر چیز به حقوقی از مردم توجه نشان داد که برای زیست بهتر ضروری به نظر میرسیدند.
بهبود بهداشت، گسترش آموزش و پرورش و کمک هزینههای تحصیلی هدف سیاستهای رفاهی دولت گردید و این اهداف در مجموع ذیل کارویژههای کلان امنیت اقتصادی و خدمات اجتماعی عملیاتی گردید.
باز توزیع در آمدها و عدالت توزیعی با هدف زدودن فقر، مدل یا پلان عملیاتی سیاست مدران رفاه گرا شد.
اما با گذشتن از پلههای نظام سرمایه داری و قرار گرفتن در یک پاگرد تاریخی آنچه در راه پلههای رفاه دیده میشد پلههای بزرگ و سختی بودند. آنچه در این راه پلههای رفاه نقش نردهها را برای سیاستمداران بازی میکرد همان حقوق تامین اجتماعی بود. نردههای حقوق تامین اجتماعی نمیگذاشتند که سیاستگذران رفاهی در مسیر راه پلهها منحرف شوند یا از آنطرف پلهها بیفتند.
چسب زخم رفاه بر دمل سرمایه داری بنابراین حقوق تامین اجتماعی یکی از ابزارهای تحقق عدالت توزیعی با هدف تقسیم گردید. با پوشش دادن در ابتدا کارگران و در ادامه زنان و معلولین و بازنشتگان و مستمری بگیران و عائله مندان و از کار افتادگان و دیگر شهروندانی که نیاز به پوشش بیمه و خدمات حمایتی و رفاهی داشتند.
بنابر این در خوشبینانهترین رویکرد، دولت رفاه با همیاری تامین اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم چسب زخمی شد بر روی دملهای چرکی نظام سرمایه داری. به قول دکتر بشیریه با پیدایش دولت رفاهی به نسبت دوران قبل از جنگ سهم ۲۰ % جمعیت بالا از درآمدها کاهش و سهم ۲۰% درصد پایین جامعه از در آمدها افزایش یافت.
اما خاستگاه آنچه به عنوان دعاوی راست و چپ یا به عبارتی دعوای نظری جبهه دولتهای سرمایهداری پیش از جنگ و مدعیان دولت رفاهی پس از جنگ بود همان دعوای اصلت فرد و جامعه بود.
در حوزه تامین اجتماعی هم این دو رویکرد مختلف منجر به سیاستهای متفاوت رفاهی گردید.
بیمعنایی حاکمیت اراده وقتی توازن قوا نیستراستها یا طرفدران اصالت فرد یا سیاست گذاران دولتهای سرمایه داری پیش از جنگ معتقد بودند که کارگر و کارفرما هر دو آزادند و هر دو حقوق برابر دارند و هر دو عاقل و بالغ و آگاهند و قراردادشان را خودشان توافقی تنظیم میکنند و روابط کار بین آنها با توافق تعیین میگردد.
فرد گرایان معتقد بودند که کار انسان هم مشمول عرضه و تقاضا میشود و اصول حقوقی حاکمیت اراده و آزادی قراردادی همه چیز را به توافق طرفین واگذار کرده است. بنابر این توجیه راست گرایان این بود که نیازی به دخالت و حمایت دولت نیست و نهایتا دولت دو وظیفه بیشتر نخواهد داشت: ۱) ایجاد امنیت قضایی ۲) حفاظت از مرزها.
اما آنها که اصالت را به جامعه میدادند و چپ بودند و بعدها کارگزاران سیاستهای رفاهی شدند معتقد بودند که از نگاه رقیب نظری و عملی راست گرا، تفاوتی بین کالا و کار انسان وجود ندارد. اینان اما معتقد بودند که نیروی کار جزئی از شخصیت کارگر است و بر این باور بودند که: «تقسیم عادلانه از تولید نامحدود مهمتر است».
چپ گرایان به مارکس ارجاع میدادند که مزد از ارزش تولیدی کار همواره کمتر است و این تفاوت اضافه ارزشی است و این اضافههای ارزشی به سمت سرمایه داران سرازیر شده است.
چپ گرایان آزادی قراردادی و حاکمیت اراده را زمانی معتبر میدانستند که توازن قوا بین طرفین بر قرار باشد. جامعه گرایان معتقد بودند این توازن بین کارگر و کارفرما مطابق قوانین برقرار نیست و کارفرما دست بالا را در بیشتر مواقع دارد و در عمل هم کارفرما است که صاحب کار و هژمونی مسلط است. بنابر این نیاز به دخالت دولت را برای برقراری توازن اولیه لازم میدانستند.
پل دوران مینوشت: «تساوی حقوقی اگر با تساوی اقتصادی همراه نباشد معنا نخواهد داشت». و سیاست گزاران رفاه گرا همین گزارهها را مبنای پیاده سازی سیاستهای حمایتی از بالا برای اقشار آسیب پذیر میدانستند.
شکستن کمر دولت رفاه زیر هزینههای عمومیاما رفاه گرایان همواره میدان را در دست نداشتند. بالا رفتن هزینههای عمومی کمر دولت رفاه را شکست. هزینههای بالای آموزش و پرورش و بهداشت و خدمات اجتماعی نتوانست دولت رفاه را بر سر پای خود نگه دارد.
افزایش هزینههای عمومی بهانه ایی شد برای عیب جویی مجدد راست گرایان به بحران هزینهها و دعوت به بازگشت به رویکرد کینزی و تبلیغ مزایای نظام رقابت آزاد.
بنابر این سیاستهای مجدد آزاد در آمریکا از سال ۱۹۷۷ در زمان کارتر آغاز و در دوران ریگان به اوج خود رسید و در انگلستان از ۱۹۷۶ آغاز و در دوران تاچر به اوج خود رسید.
اما چپ گرایان همواره منتقد بودند. انها روی کار آمدن نازیسم را به معنای رشد نامحدود قدرت دولت میدانستند و پیدایش دولت را به عنوان نقدی بر سیاستهای رفاهی نمیدیدند.
فوکو بعدها در درسگفتار کلوژدوفرانس در تبارشناسی دولتها اشاره میکرد که نازیسم انهدام دولت بود نه قدرت دولت. فوکو اشاره میکرد که نازیسم صلاحیتش را از درون از دست داده بود.
فوکو معتقد بود این حزب بود که جای دولت را گرفت و اقتدار از دولت به حزب برگشته بود و رهبری و وفاداری و اطاعت بود که حاکم بود.
چپ گرایان راستها را متهم میکنند که آنها نازیسم را بهانه ایی کردند تا سیاستهای رفاهی را زیر سوال ببرند یا عقیم جلوه بدهند.
با ابن حال تامین اجتماعی هنوز زنده است با اینحال تامین اجتماعی از خلال این رفت و آمدهای دولت مردان و سیاستهایشان توانسته است حیات خود را ادامه بدهد و جای خود را در دل سیستمهای مختلف حکمرانی باز کند.
در جمهوری اسلامی ایران نیز سازمان تامین اجتماعی - به عنوان یک نهاد عمومی غیر دولتی- یکی از متصدیان یا متصدی اصلی پیاده کردن سیاستهای رفاهی کشور گردیده است.
سازمانی که از سویی منابع درآمدی مستقلی دارد و از سویی زیر نظارت وزرات کار میباشد. سازمانی که برای پیاده سازی اصل بیست و نهم قانون اساسی از حمایتهای رفاهی دولت در مواقع اضطراری و در قالبهای تعریف شده هم برای پوشش بیمه شدگان میتواند برخوردار گردد.