فرارو- مارک استون، خبرنگار اسکای نیوز گزارش ویژهای را از شهرهایی که مرکز زلزله نپال بودند و صدها تن از مردمی که حال در این شهرها گرفتار شدهاند، تهیه کرده است.
به گزارش سرویس بین الملل فرارو به نقل از اسکای نیوز، مارک استون داستان خود را اینطور روایت میکند: با ارتفاع کم روی مناطق حومه کوهستانی نپال پرواز میکنیم و به سمت شهرهایی میرویم که مرکز زلزله بودهاند.
مقصد ما شهر کوداری است؛ مرکز زلزله عظیم سه شنبه گذشته، واقع در درههای شیب دار هم مرز با چین.
تنها محل مناسب برای فرود آمدن هلی کوپتر ما تکهای بتونی روی این کوهستان بود. سراسر این منطقه مملو از صدها چادر و برزنتی است که با سستی به کوه وصل شده است. بازماندگان کوداری از این شهر خارج شده و به بالای کوه پناه بردهاند.
آنها چهار روز است که تنها ماندهاند و زمانیکه ما در این منطقه فرود آمدیم، میزان ناامیدی که آنها را فرا خواهد گرفت به طرز وحشتناکی مشهود بود.
بلافاصله پس از خروجمان از هلی کوپتر، مردم به سمتمان آمدند. این وسیله پروازی تنها ظرفیت حمل پنج نقر را دارد اما ما شاهد بودیم که دست کم ۱۵ نفر به همراه یک سگ سعی میکردند سوار آن شوند.
این هلی کوپتر پس از سه دقیقه پرواز میکند و تمام کسانی که ماندهاند باید روی بلندی منتظر بمانند، در حالیکه هیچ جایی برای رفتن ندارند.
شهر ویران شده آنها، پائین دره قرار دارد و راهبان میخواهند بقایای شهر را به ما نشان دهند. حرکت با خودرو در جادهها غیرممکن است و اکثر جادهها هم از بین رفتهاند.
اصلا قابل تصور نیست که روز سه شنبه این نقطه از جهان چه تجربهای داشته است. تخته سنگهایی بزرگتر از کامیون جادهها را مسدود کرده و حتی تصور اینکه این تخته سنگها بر سر شهر آوار شده، وحشتناک است. روز سه شنبه این نقطه از زمین برای ۳۰ ثانیه میلرزید.
در میانه جاده با خانوادهای برخورد میکنیم که سوار بر جیپ قصرپد ترک منطقه را دارند. در میان آنها زن جوانی است که ۹ ماهه باردار است و بسیار خسته به نظر میرسد. همسرش میگوید: «در زمان زلزله بسیار ترسیده بودیم و حال نه خانهای داریم و نه جایی برای رفتن.»
آنها خیلی هم نمیتوانند از این محل دور شوند اما با توجه به نوزادی که هر آن ممکن است متولد شود، مجبور هستند تلاش کنند.
کمی بیشتر که پیش میرویم به پلی میرسیم که مرز میان نپال و چین است. اطراف آن مملو از لاشه کامیون است. این محل معمولا مرز تجاری پر رفت و آمدی محسوب میشود اما امروز تنها افرادی که در حوالی میبینیم، گاردهای مرزی نپالی هستند.
آنها میگویند روز سه شنبه ۱۱ جنازه را از زیر آوار بیرون کشیدهاند و به دره شیب دار زل میزنند و ما پس از چند دقیقه درک میکنیم که چرا.
در بالای دره روی زمینهای کوهستانی خانواده تامانگ در یک چادر خود را جای دادهاند. داوادورجی ۲۰ روزه که در یک پتوی کوچک پیچیده شده، پس از زلزله اول نپال و پیش از دومی به دنیا آمد.
داوادورجی زردی دارد و مادرش درد میکشد. او میگوید زخمهای سزارین هنوز میسوزند. بالای کوهها و با کیلومترها فاصله از دکترها، هیچ راهی وجود ندارد که دریابیم زخمهایش عفونی شدهاند یا نه. از او پرسیدم به چه چیز نیاز دارد و او تنها یک کلام گفت: بیمارستان.
پدر داوادورجی پسر بزرگترشان که چهار ساله است که را نگه داشته و میگوید: «میخواهم آنها را به نقطهای امن ببرم تا بتوانم بهتر مراقبشان باشم. اما امکانش نیست چراکه جادهها مسدود هستند.»
آنها با تعدادی بالاتر از ۱۰ نفر در چادر میخوابند و با جای دادن خود در یک چادر سعی میکنند گرم بمانند.
غروب که نوبت پروازمان از این کوهستان میرسد، خلبان میپذیرد که این خانواده را با خود به بیمارستان ببریم. زمانیکه هلی کوپتر اوج میگیرد، این زوج به خانهای زل زدهاند که مجبور به ترکش شدند.