یادداشت دریافتی- محسن دیناروند؛ نمی دانم از کجا شروع کنم برای آنچه که قرار است درباره اش حرف بزنم و این از آن جهتی هست که مقصد ما در این نوشتار وسعتی دارد بی انتها. آری درست دریافته اید، میخواهم به وسع خویش درباره خدا، این وسعتِ بی نهایت و عظمتِ بی نهاین سخن بگویم.
متاسفانه تصویری که از خدا در ذهن ما و برای ما ساخته اند و ما تحت تاثیر این تبلیغات شدید قرار گرفته ایم یک خدایی است بسیار ترسناک که باید از او ترسید. اینکه چرا چنین تصویری برای ما ساخته شده است و چه کسانی تلاششان ساختن چنین تصویری از خداست و اصلا نیت و غرضشان از این اتفاق تلخ چیست؟ خود بحث مفصلی را میطلبد، اما جدای از اینها، آنچه که باعث میشود من به عنوان یک مسلمان، به جای اینکه عاشق خدا باشم، تسلیم این تصویر شده ام و به جدای اینکه هروقت به خدا فکر کنم لذت ببرم، از خدا میترسم و تمام عبادات من و تمام گریههای من و تمام دعاهای من، شب زنده داریهای من و سراسر اعمالم نه برای خدا که برای ترس از خداست. دلیل این امر قطعا عدم اندیشه در شناخت خدا از طرف ماست.
خوبانِ همراه، آری ما عادت کرده ایم به خواندن بدون اندیشیدن و بی توجه به مفاهیم مورد نظر در عباداتمان و حتی گاهی زحمت خواندن ترجمه دعایی که میخوانیمش را به خود راه نمی دهیم. که اگر بخوانیم با حداقل تفکر در محتوای عباداتمان درمی یابیم که خدا اساسا ترس ندارد. تعجب نکنید! بله درست خوانده اید: خدا ترس ندارد.
حق دارید بپرسید چرا خدا ترس ندارد؟ مگر میشود؟ آیه قران داریم که اتق الله. حالا تو میگویی نترس؟ دوست عزیزم تقوا اصلا به معنای ترس نیست و من در عجبم چرا در برخی ترجمهها ترس ترجمه شده است.
عربی ترس خوف است و نه تقوا که تقوا یک مجموعه برنامه ای است که رعایت آن انسان را زودتر به مقصد حقیقی اش که قرب الهی است میرساند و ترجمه دقیق تر آن را میتوان در پرهیزکاری یافت نه در ترس.
اگر بپرسم عبارت «يا رَفيقَ مَنْ لا رَفيقَ لَهُ» را کجا شنیده ایم؟ اگر شنیده باشیم هم نمی توانیم بگوییم کجا، نمی توانیم آدرس بدهیم، یا دست به دامان اینترت میشویم. نگاه کنید! با خودمان هستم! آری با خودِ خودمان که مدعی هستیم، با خودمانم که مثلا پای ثابت احیاهای شب قدر هستیم.
این عبارت را و هزاران عبارات دیگر را در همین شب خوانده ایم و نمی دانیم چه خوانده ایم، نمی دانیم چون فقط خوانده ایم و نایستاده ایم که ببینیم ترجمه اش چیست؟ مفهومش چیست؟ خدای عزیز ما با این حرفها چه چیز را میخواهد برساند بر ما؟ تامل نکرده ایم جانم. خوانده ایم و گذشته ایم.
این عبارت که در بالا ذکر آن رفت را در فراز 59 دعای جوشن کبیر بارها و بارها خوانده ایم. «يا رَفيقَ مَنْ لا رَفيقَ لَهُ»
یعنی ای رفیقِ کسی که رفیقی جز تو ندارد. در ابتدای همین فراز از دعای شریف جوشن کبیر، میخوانیم: «يا حَبيبَ مَنْ لا حَبيبَ لَهُ» یعنی ای دوست کسی که دوستی جز تو ندارد. تعجب نکنید لطفا، اینها بخشی از عباراتی است که ما در این دعای شریف میخوانیم.
حالا سوال من از شما این است: مگر یک آدم از دوستش و رفیقش میترسد؟ مگر دوست و رفیق ترسیدنی است؟ اصلا آیا شما با کسی که از او میترسید مگر دوست میشوید؟ عاقلانه است چنین؟ میبینید چگونه خدا دوست داشتنی است و رفیق ما و نه یک وجودی که باید از او ترسید.
بگذارید خیالتان را راحت کنم، خدا نه تنها ترس ندارد که انسان میتواند و باید هم از تمام ترسهایی که پیرامونش را گرفته به خدا پناه ببرد. ترسمان از فقر، از ظلم، از فساد، از بی ایمانی، آری باید از ترسهایمان از هر چیزی که هست و قطعا از غیر خداست باید و باید به خدا پناه ببریم و راه دیگری و پناه دیگری نیست جز خدا برای رسیدن به آرامش. که همانا ایمان داریم به اینکه «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرعد – 28).»
در فراز 43 از دعای شریف و ارزشمند جوشن کبیر میخوانیم: «يا مَنْ اِلَيْهِ يَهْرَبُ الْخآئِفُونَ، يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ» یعنی ای کسی که به سویش میآیند ترسناکان و ای کسی که به سویش میآیند گنهکاران. آن تصویری که برای ما گفته اند این است که گناهکار راهی پیش خدا ندارد و از خدا باید ترسید در حالی که در این فراز درست برعکس آنچه میپنداشته ایم اتفاق میافتد و دست بر قضا تنها امید و آرامبخش دلها خداست و تنها گیرنده و پناه گناهکاران خداست و دیگر هیچ.
جالب است عده ای برای تشویق مردم به گرایش به خدا مردم را میترسانند از خدا. و این کاملا اشتباه محض و روشنی است که مگر میشود ترس عشق بیاورد؟ نه نمی شود این. شاید عده ای از ترس جنهم بیایند ولی آنچه که در روایات ما هست از آن به عبادت بردگان یاد شده که درجه قابل اعتایی در دینداری نیست.
عده ای الان هم خواهند گفت که اگر ترسی از خدا نباشد، خب، جهان پر میشود از گناه و ظلم و فساد ودیگر جمع نمی شود ماجرا. پاسخ ایشان این است اولا تا به حال گزارش نشده است کسی با زور و ترس عاشق بشود؟
در باب ازدواج هم همینطور است مثلا. مگر شما کسی را سراغ دارید از کسی بترسد و برود با او ازدواج کند؟ به زور هم ازدواج کند عاشق که نمی شود و آرامشی ندارد و به خوشبختی نمی رسد. و دوم اینکه شما اگر بدانید یکی شما را دوست دارد واکنشتان در برابرش چیست؟ میروید بر خلافش کار میکنید یا مطابق میلش؟
باز هم مجبورم مثال بشری بزنم. نگاه کنید شما عاشق همسرتان هستید و او هم عاشق شما. خب الان میخواهید خرید کنید، میخواهید بروید تفریح و یا هر کاری. چه میکنید؟ اگر او بگوید ماشین سقید رنگ دوست دارم شما سیاهش را میگیرید؟ بگوید برویم شمال، شما میروید جنوب؟ این کار را شما میکنید. قطع نه. شما همان کار را میکنید که او دوست دارد، زور و جبری هم نیست شما دوستش دارید و میخواهید خوشحالی او را ببینید. به قول قیصر در یکی از اشعارش، لبخند او برای شما خلاصه خوبیهاست.
اجازه بدهید ادامه ی این مثال را اینگونه طرح کنم که اگر زن و مردی هم را دوست داشته باشند و زندگی عاشقانه ای داشته باشند چه میشود؟ نتیجه اش آیا جز اطمینان و آرامش نیست؟ هست دیگر. وقتی عاشق طرفت باشی از او مطمئنی تنهایی آن طرف دنیا هم که برود خیالت راحت است که نه فسادی پیش خواهد آمد و نه خیانتی در کار خواهد بود. اما اگر خدای ناکرده عشق نباشد این دوست داشتن در کار نباشد و اطمیان نباشد. شما طرف را در خانه حبس هم بکنید باز آرامش پیدا نمی شود و حتی اگر فسادی نباشد ولی فکر فساد هست. لذا نمی شود با زور خوبی ایجاد کرد و یا بدی را از بین برد.
نمی شود که پلیس گذاشت روی سر تک تک آدمها. نه شدنی هست و نه معقول و اگر هم بشود از کجا تضمین میکنید که خود پلیس مرتکب خطا نشود؟ اما شما وقتی عاشق خدا بشوی دیگر نمی روی خلاف خواسته اش عمل کنی. اگر گفته حجاب را دوست دارم خب این خانم و این آقا که عاشق خداست خود به خود میرود دنبال حجاب. حالا در هرکجا که باشد. لذا آن چیزی که جذب کننده است و سازمان دهنده دنیاست محبت و عشق و نه ترس.
عده هم خواهند گفت پس جهنم برای چیست؟ جهنم را انکار میکنید مگر؟ میگوییم نه. نگاه کنید آتش گرما دارد و سوزندگی. این گرما و سوزندگی در ذات آتش است یعنی آتش که باشد حتما هم گرما دارد و هم سوزندگی. و اگر نداشته باشد که اساسا آتش نیست چیزی دیگریست، هرچیزی غیر از آتش است.
مثال دیگر هم آب، تا زمانی که جامد نسیت و روان است آب است و وقتی منجمد شد میشود یخ. جامد بودن تو ذات یخ است. کسی به یخ نمی گوید یخ، کسی به اب هم نمی گوید یخ. خب میخواهم به اینجا برسم که بعضی چیزها ذات است و نتیجه اش مشخص. جهنم در ذات کفر و ظلم هست. یعنی ظالم و فاسد ذاتش در جهنم است. پس خدا کسی را به جهنم نمی برد بلکه خود آدمها هستند که با دوری از خدا و رفاقت با غیر خدا و غرق شدن در آن جهنم را برای سرنوشت خود رقم میزنند.
خدا که دوست ندارد کسی جهنم برود. اگر دوست داشت که پیامبر نمی فرستاد. پیامبر فرستاد تا بشر را با خودش رفیق کند و به ایشان یادآوری کند که دوست شما منم و هر کس غیر من را دوست خودتان قرار ندهید.
در ادامه این بحث باید گفت که همه آدما خوبند و نه بد. در ابتدا عرض میکنم. این خود آدمها هستیم که راه خوب و بد را میرویم که همانا خداوند متعال در آیه 30 سوره مبارکه الروم فرموده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ۚ لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
یعنی «پس روى خود را با گرايش تمام به حق به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است آفرينش خداى تغييرپذير نيست اين است همان دين پايدار ولى بيشتر مردم نمىدانند.»
لذا خود انسان است که با اختیارش یا رفاقت با خدا را انتخاب میکند یا دشمنی با خدا را. این نکته هم مسلم که تا آخرین لحظه زندگی انسان که اختیارش را از دست نداده منتظر توبه و بازگشت اوست در مساله حضرت آدم و حضرت حوا این را میبینیم به وضوح یا در مساله جناب حر (ره). پس جایی ندارد من از ترس جهنم عبادت کنم خدا را یا برای بهشت.
من بنده ی خدا اگر جهنم را نمی پسندم از این است که خدا دوست ندارد من جایگاهم جهنم باشد و برعکس چون خواست خدا بهشت اس برای من لذا بهشت را دوست دارم. بحث دوست داشتن خداست نه تطمیع و یا ترس. بله بحث عشق اینجا مطرح هست.
از همین روست که آن ترس از خدا که مورد قبول ماست نه آن ترس از خداست که موجب وحشت، دوری و زوز و جبر و عذاب خدا بر ماست بلکه یک ترس عاشقانه است. ترس عاشقانه یعنی چه؟ یعنی شما یک نفر را که دوست دارید میترسید که کاری کنید از دستتان ناراحت شود لذا کاری میکنید که او میخواهد. جبری هم در کار نیست بلکه در راه عشقبازی است.
پس دوستان همراهم بیاییم اینگونه خدا را بشناسیم، رفیقی که جز او رفیقی نداریم، رفیقی که عیبهای ما را میپوشاند و خوبیهایمان را و زیباییهایمان را به همه اظهار میکند، دوستی که فقط در کنار اوست که آرام ترین لحظات زندگی امان را سپری میکنیم، درمانگری که درمان تمام درهای ما دست اوست، و قادری که از تمام گناههای ما میگذرد ومهربان است و مهربان است و مهربان.
بیاییم همگی روی خدا به عنوان یک رفیق حساب کنیم و به رفاقتمان اعتماد کنیم. بیاییم همین الان به خدا بگوییم: سلام رفیق و تا آخرش دست رفاقتمان را پس نگیریم.
*کارشناس ارشد الهیات و معارف اسلامی گرایش کلام و عقاید اسلامی.