یادداشت دریافتی- احسان اقبال سعید؛ بانگ افتادن بابک زنجانی از بام چند صباحی است از سپیده تا شام نقل محافل است و مجلس آرای مجالس؛ نگارنده فارغ از هر نوع جهت گیری نسبت به قضیه زنجانی از مدخلی دیگر به این بحث ورود میکنم.
پس از دستگیری زنجانی با نوعی احساس شعف در تودهٔ مردم مواجه شدیم که کمتر از بابت دستگیری یک مفسد اقتصادی بود و بیشتر از برای خنک شدن دلمان؛ حقش بود.
کم کیف نکرده بود و هزار و یک ندا و نوای دیگر که همگی دلالت بر آن داشت که چقدر بابک آتش زده بود به دلهایمان و حالا نزار دیدنش التیاممان میدهد.
پدیدهٔ دارا ستیزی انگار ریشهای تاریخی در این مملکت دارد و مردمان را خوش میآید از این روش و شاید به همین برهان بود که داراترینها به روزگار ماضی دیوار عمارات خویش را بلندترین میگزیدند تا کسی نبیند. حشمت و شوکتشان انگار داشتن چیزی بود در مایههای پدر کسی را کشتن.
پس از شکل گیری ایران مدرن و در تداوم آن اکتشاف نفت و شکل گرفتن اقتصاد رانتی در ایران معمولا ثروتمندترینها مقربترینها در بارگاه قدرت بودند و در نظر مردمان به مصداق کسانی بودند که با خان حاکم بر یک خوان میمکند.
آنچه آن همگان است و توفیر نبود میان هیچکدام از اینان. چه آنان که میآفریدند ثروتی و بنیان مینهادند صنعتی و چه آنانکه به راههای دیگر رفته بودند همهٔ اینان شدند مظهر تمام آنچه ما نداشتیم.
شمایل آرزوهای فرو خورده ما؛ طعنه میزد لباسهای آن چنانیشان به وصلههای جامهمان و مرکبشان انگار گناهکار سواری ما بر خودروهای بیکیفیت وطنی شدند مظهر داشتن و تنعم در مقابل ما نداشتهها و حسرتهایمان.
پنداشتیم همهٔ آنچه فراچنگ آوردند حاصل پیوندشان با ارباب قدرت است و خوی آزمند و حرص زدهٔ آنها که مذموم است در این ملک.
هر چنگ میزدیم و دست پا فراچنگ نمیآمد همه آنچه آنان داشتند پس ما ماندیم و نفرین آنها و آرزوی دیدن نشیبشان که فرازها بسیار دیده بودند به چشم.
انقلاب که شد و بسیاری ثروتمندان و صاحبان صنایع اموال از کف دادند و جان نیز هم چون ایلقانیان به راستی دل مردم خنک شد- همراهی کردند.
آنها شده بودند مظهر نداشتههای ملت و تاوان دادند از برای این شمایل و این روزهایی که زنجانی از اسب افتاده است فارغ از گناهکاری و بیگناهیش آنچه بیشتر رخ مینماید همان خنک شدن دلمان است.