یادداشت دریافتی- محمد ماکویی؛ ۱-آقای رییس هر دومان را به حضور طلبید و عمق آب زیرزمینی را استعلام فرمود. من در پاسخ «دو متر» را عنوان نمودم و آقای همکار در جواب همین سوال «چهار متر» را بیان کرد! آقای رییس برای اینکه دل هیچکداممان را نسوزاند «سه متر» را در پروژه لحاظ کرده و بدین ترتیب قال قضیه را کند!
جالب اینکه ماجرا در حالی اتفاق افتاد که من با «مطالعه» گزارش مکانیک خاک، پی به مقدار آب زیر زمینی برده بودم و همکار تنها برای اینکه حرفی برای گفتن داشته باشد، عدد «چهار متر» را از دهان پرانده بود!
۲-در جلسه دفاع، از دعوت یکی از به نامترین اساتید اجتناب کردم زیرا میدانستم او در مقام استاد مدعو کاری به رفاقت دیرینهای که مابینمان بود ندارد و تا مطمئن نشود که هم کار را خودم انجام دادهام و هم آن را به نیکی به سرانجام رسانیدهام، موافقت نمیکند که نمره پایان نامه خوبی از آن من شود.
از این مشتهای نمونه خروار که بخوبی ارزش «مطالعه» را در محیطهای دانشگاهی و کاری نشان میدهند فراوان میتوان ذکر کرد!
واقعیت این است که امروزه آدمهای اهل «مطالعه» اوضاع و احوال خوبی در اجتماع ندارند و روی همین اصل خیلی از مردم ترجیح میدهند که تنها در همان حدی که ازشان به اجبار خواسته میشود اهل «مطالعه» بار بیایند!
متاسفانه این کم اهمیت بودن و یا بیاهمیت بودن «مطالعه» را حتی در مقاطع عالیه تحصیلی و یا همان فوق لیسانس، دکترای خودمان هم میتوان به خوبی مشاهده کرد! جایی که دانشجویان ترجیح میدهند به جای سر و کار داشتن با اساتید اهل «مطالعه» که به اصطلاح گیر سه پیچ میدهند و به راحتی نمیپذیرند که کار نکرده دانشجو را انجام شده تلقی کنند، با اساتید خوبی! کار کنند که سخت گیر نبوده و سهل انگارانه با دانشجویان وارد معامله و مبادله «نمره خوب» و «خدا پدرش را بیامرزد!» میشوند!
با این حساب است که اگر روزی روزگاری اساتید «به نام»، دانشجویانی که مایل یا مجبور به ارائه تز فارغ التحصیلی خود بودند را با وسواس فراوان و «به تعداد» انتخاب میکردند، امروزه خود دانشجویان به انتخاب اساتیدی دست میزنند که در همان ایام تدریس نشان دادهاند که از گفت و شنودهای غیر علمی بیشتر خوششان میآید و لذا گوشهایشان هنوز برای شنیدن خیلی از حرفهای اینچنینی جا دارد!
به این ترتیب ارزش «مطالعه» در محیطهای کاری ناگفته پیداست زیرا در چنین محیطهایی نه تنها کارفرمایان و صاحبان کار از کار کردن با کسانی که یک عالمه طولش میدهند تا یک کار ساده را به انجام برسانند خوششان نمیآید، بلکه ترجیح میدهند که با فارغ التحصیلانی کار کنند که همان معلومات ورودی به دانشکده را در هنگام فارغ التحصیلی نیز، بیکم و کاست و بدون آرایش و پیرایش، حفظ کردهاند زیرا اینگونه دانش آموختههایی نه تنها بخوبی قادر به تشخیص تفاوت مابین کاری که باید انجام شود و کاری که در واقع صورت میگیرد نیستند، در حین کار نیز مدام غر «اما در دانشکده به ما چیز دیگری یاد داده بودند؟!» را هم به روسا و مدیران نخواهند زد!
با وجود مطالب عنوان شده بعید به نظر میرسد که با بیتفاوتی نسبت به ارزش «مطالعه» و تمرکز بر گرانی و قیمت کتاب که بیداد میکند بتوان «مطالعه» را در افراد جا انداخت و فکر کرد که اگر هزینه خرید کتاب نصف شود، کتاب خوانها دو برابر خواهند شد!
به ویژه اینکه آنهایی که معتقدند باید فرهنگ کتابخوانی را از کودکی در انسانها نهادینه نمود، در پاسخ به این سوال که ارزش «مطالعه» را میباید در کدامین سنین آموخت و آموزاند، در ماندهاند!
هرچند در پاسخ به چنین سوالی در گام نخست باید به این پرسش اساسی جواب بدهیم که در کشور ما که معمولا «علم ثروت نمیآورد اما ثروت علم میآورد!»، «آیا اصولا مطالعه ارزش دارد!» و یا «آیا واقعا مطالعه ارزش محسوب میشود؟!»