جریان خودبهخودی توسعه اجتماعی، افزایش نابرابریها را به دنبال میآورد و نابرابری، انسان را در معرض استرس قرار میدهد. قرارگرفتن در معرض استرس نابرابری، درنهایت انسانها را از کارایی و بازده در فعالیتهای اجتماعی ساقط میکند. همچنین جامعهای که احساس عدالت نکند، استرس اجتماعی بالایی تجربه میکند که همین موضوع به کاهش مشارکت اجتماعی دامن میزند و وقتی افراد در فعالیت اجتماعی مشارکت نکنند، منجر به ظهور و بروز مشكلات خواهد شد.
این مطالب، گوشهای از سخنرانی محمدرضا واعظمهدوی، معاون امور علمی و فرهنگی رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور، بود که در نشست اخیر مؤسسه دین و اقتصاد، با موضوع «کارکرد ضدتوسعهای نابرابریهای اجتماعی» برگزار شد. واعظمهدوی، ابتدا نتایج برخی از مطالعات معتبر بینالمللی را کنار هم قرار داد تا بتواند منشأ نابرابریها را به مخاطب بشناساند.
درادامه، مشروح سخنرانی او را میخوانید.
شرایط موجود جهانی، شرایطی است که نابرابری را سازماندهی میکند و هدف برنامهریزی، ایجاد برابری دروننسلی و مساوات در برخورداری همگانی از آموزش، رفاه و خلاقیت، است. این رویکرد بهجدیت در قانون اساسی مدنظر قرار گرفته است؛ در اصل ٤٨ آمده: در بهرهبرداری از منابع طبیعی و استفاده از درآمدهای ملی در استانها و توزیع فعالیتهای اقتصادی میان انسانها و مناطق کشور باید تبعیض در کار نباشد. بهگونهای که هر منطقه، به فراخور نیازها و استعداد خود، سرمایه و امکانات لازم را در دسترس داشته باشد.
اصل سه و اصل ٢٩ و اصول متعددی این موضوع را تأکید میکند. هدف برنامهریزی، نشر عدالت و کمکردن نابرابریها و حمایت از فقرا و درماندگان است. در شرایط عادی، در جامعه افرادی جلو میافتند و افرادی عقب میمانند. آیا واقعا امروزه، مواهب توسعه به همه جهان رسیده و همه برخوردار شدهاند؟ در مطالعاتی که تحولات امید به زندگی در دو دوره ١٩٧٠ تا ١٩٧٥ و ٢٠٠٠ تا ٢٠٠٥ را در مناطق مختلفی از جهان مورد بررسی قرار داده است. مشخص شده میزان امید به زندگی در کشورهای عربی از ٥٢ سال به ٦٦ سال، در کشورهای آسیای شرقی از ٦٠ سال به حدود ٧٠ سال، در آمریکای لاتین نیز از ٦٠ سال به ٧٠ سال افزایش یافته، اما امید به زندگی در کشورهای آفریقایی، با تغییری اندک، از ٤٥,٨ به ٤٦.١رسیده است و نکته بسیار جالب اینکه در همین دوره زمانی، امید به زندگی در کشورهای اروپای شرقی و آسیای میانه از ٦٩ سال به ٦٨ سال کاهش یافته درحالیکه امید به زندگی در کشورهای دارای درآمد بالا در اروپا، از ٧٠ سال به ٧٨ سال افزایش داشته است.
بنابراین ارتقای امید به زندگی، بهعنوان یک شاخص تقریبا تعیینکننده کیفیت زندگی، در همه دنیا یکسان حاصل نشده است. به قول «پروفسور محمد یونس»، «دنیا پیشرفتهای زیادی میکند اما همه از این پیشرفتها بهرهمند نمیشوند؛ نیمی از جهانیان با دو دلار در روز زندگی میکنند و یک میلیارد نفر کمتر از یک دلار در روز دارند، این روند توسعه و پیشرفت جهانی، برندگان و بازندگانی دارد».
شواهد متعددی نشان میدهد در روند توسعه، شکافها عمیقتر میشوند؛ گزارش HDR ٢٠١٠ حاکی از این است که درآمد سرانه از ١٩٧٠ تا ٢٠١٠ در کشورهای توسعهیافته ٢.٣ برابر و در کشورهای درحالتوسعه ١.٥ برابر شده است. در ١٩٧٠ درآمد یک کشور در چهارک بالاترین درآمدهای جهان ٢٣ برابر یک کشور در چهارک پایین بوده، اما در ٢٠١٠، این میزان به ٢٩ برابر رسیده است.
واگرایی در بین کشورها روبهرشد است. گزارشهای مختلف این موضوع را نشان میدهد. جریان خودبهخودی توسعه اجتماعی، افزایش نابرابریها را به دنبال میآورد. دلایل مختلفی باعث میشود برخی افراد جلو بیفتند؛ برخی صرفهجو هستند، برخی پرکارند، برخی از افراد مدیریت اقتصادی خوبی دارند. این افراد بهحق از برخی دیگر جلو میافتند. اما برخی از افراد کلاهبرداری میکنند، برخی ظلم میکنند، رشوه میگیرند و بههرحال بهناحق جلو میافتند. اگر قرار باشد این جلوافتادن و عقبافتادنها ادامه پیدا کند، کسی که جلو باشد همیشه جلو خواهد بود. لازمه یک مسابقه این است که همه در خط ابتدا، برابر ایستاده باشند. حاکمیت بازار، تنازع بقا و انتخاب اصلح، داروینیزم اجتماعی است.
اگر بخواهیم عدالت برقرار شود، باید برخلاف مسیر این رودخانه شنا کنیم و حاکمیت، مسئول این رودخانه است. مشخص است که رابطه مشخصی بین میزان درآمد سرانه و میزان امید به زندگی دیده نمیشود. در حقیقت امید به زندگی کشورهایی که زیر ١٠ هزار دلار درآمد سرانه دارند، با افزایش میزان درآمد سرانه، با شیب تندی افزایش پیدا میکند اما هرچه درآمد سرانه بالاتر میرود، تغییرات کمتری در وضعیت امید به زندگی ایجاد میکند و تقریبا از درآمد سرانه حدود سه تا چهار هزار دلار به بعد، تأثیر افزایش درآمد سرانه بر میزان امید به زندگی، کم میشود؛ درنتیجه این رابطه به هم میخورد و این شیب تند وجود نخواهد داشت و این مسئله باعث میشود کشوری مانند آمریکا که درآمد سرانه بالایی دارد، لزوما امید به زندگی بالاتری نداشته باشد.
مثلا کشوری مانند ژاپن با درآمد پایینتری نسبت به آمریکا، از امید به زندگی بالاتری برخوردار است یا مثلا امید به زندگی در دو کشور آمریکا و کوبا برابر است، حال اینکه درآمد سرانه کوبا، کمتر از یکهفتم آمریکا است. با این تفاسیر، تقریبا هیچنوع نظمی در ارتباط ميان امید به زندگی و درآمد سرانه در کشورهایی که درآمد سرانه بالای سه تا چهار هزار دلار دارند، دیده نمیشود. از دیگر سو، درباره رابطه امید به زندگی و درآمد سرانه در داخل کشورها، بررسیها، مثلا در ولز انگلستان، نشان میدهد امید به زندگی در بالاترین دهک درآمدی ٧٩ سال و در دهک فقیر پایین جامعه، هشت سال کمتر است.
پس وضعیت امید به زندگی در درآمد مؤثر است اما در کشورها این را نمیبینیم. حال باید عوامل دیگری را بررسی کنیم. باید دید کشورهایی که امید به زندگی آنها با درآمد سرانه رابطه ندارد، در توزیع درآمد چه وضعیتی دارند؛ وقتی آنها را بررسی میکنیم، میبینیم برخی از آنها نسبت ٢٠ درصد ثروتمندترین به ٢٠ درصد فقیرترین آنها چندین برابر است. مثلا در آمریکا این نسبت ٩ برابر است و در کشورهایی مانند ژاپن و سوئد بین سه تا چهار برابر است. وقتی رابطه امید به زندگی و درآمد سرانه را با موضوع توزیع درآمد بررسی کنیم، نشان میدهد کیفیت توزیع درآمد نقش بسیار مهمی در بالابردن امید به زندگی دارد.
نابرابری در توزیع درآمد باعث میشود کشوری مانند آمریکا که درآمد سرانه بالاتری نسبت به ژاپن و سوئد دارد، امید به زندگی آن در وضعیت پایینتری باشد. علاوه بر امید به زندگی، شاخصهایی مانند سلامت و مشکلات اجتماعی، مرگومیر نوزادان، افت تحصیلی کودکان، میزان قتل، جمعیت زندانیان، میزان زایمان در نوجوانی، اعتماد، چاقی، مصرف الکل و مواد مخدر و بیماریهای روانی نیز متأثر از وضعیت نابرابری است. وقتی کشورها را بر حسب وضعیت توزیع درآمد بررسی کنیم، متوجه میشویم کشورهایی که توزیع برابر درآمد دارند، مشکلات اجتماعی کمتری دارند. در کشورهایی که توزیع درآمد نابرابر است، اختلال روانی بیشتر دیده میشود و خشونت هم که از نابرابری تأثیر میگیرد، بیشتر است.
در سنجش این کشورها، بر اساس آمارهای بینالمللی موجود از «وضعیت اعتماد» درمییابیم در کشورهایی که نابرابری در توزیع درآمد بیشتر است، از وضعیت اعتماد پایینتری برخوردار هستند. اعتماد گروههای اجتماعی به یکدیگر در کشورهایی مانند سوئد، نروژ و دانمارک از کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان بالاتر است. چراکه توزیع درآمد در آنها عادلانهتر است. همچنین کشورهای دارای توزیع درآمد نابرابر از منظر سلامت روان، که جزء شاخصهای متأثر از وضعیت نابرابری است، نیز جایگاه خوبی ندارند.
در بررسیهای انجامشده از کشور آمریکا معلوم شد ایالتهایی از خشونت و بیاعتمادی بیشتری رنج میبرند که نابرابری توزیع درآمد بین دهکها در آن بالاتر باشد. وقتی کشورها را بر حسب درآمد سرانه میچینیم، رابطه معناداری بین درآمد سرانه با امید به زندگی و مشکلات اجتماعی نمیبینیم اما وقتی آنها را بر حسب وضعیت توزیع درآمد بچینیم، این رابطه معنادار پدیدار میشود. میزان تحرک اجتماعی (Social mobility) نیز یکی از شاخصهای دیگر است که در کشورهای با توزیع برابر درآمد، وضعیت بهتری دارد.
یعنی در کشورهایی که توزیع برابر درآمد دارند، میزان قدرت و امکانی که افراد برای تغییر طبقات دارند، بیشتر است. در جوامع نابرابر هرچه به سمت دهکهای بالایی جامعه برویم، آمار مرگومیر کودکان کاهش پیدا میکند اما در جوامعی که از برابری بیشتری برخوردار هستند، با تغییر دهکهای جامعه، تغییر چندانی در میزان مرگومیر کودکان مشاهده نمیکنیم. به عبارتی این مسئله کم و بیش در همه دهکهای جامعه مساوی است چراکه با توزیع نسبتا برابر درآمدها، فاصله بین دهکها کمتر است.
نابرابری، انسان را در معرض استرس قرار میدهد؛ استرس اینکه احساس میکند از دیگران عقب است، اینکه احساس میکند نسبت به دیگران حقوقش پایمال میشود و در ازای تلاش خود، دستاورد خوبی ندارد. بررسیها نشان میدهد پاسخی که این استرس در بدن ایجاد میکند، در مقایسه با دیگر گروههای استرسی متفاوت است. در کسانی که در معرض استرس اجتماعی قرار میگیرند، هورمون کورتیزول بیشتری از غدد فوق کلیوی ترشح میشود و آثار متعددی را بر وضعیت فیزیولوژیک این افراد باقی میگذارد.
یکی از آثار این هورمون، بالارفتن میزان قند خون است. در این وضعیت فرد دچار سندروم متابولیک (Metabolic syndrome) میشود که اثراتی را در هستههای مختلف مغز باقی میگذارد. در یک مطالعه بلندمدت ادامهدار که به مدت ٤٠ سال در انگلستان انجام شده است، به این نتیجه رسیدهاند افرادی که سه بار در معرض شوکها و استرسهای اجتماعی قرار داشتهاند، ٢.٥ برابر بیشتر از افرادی که این شرایط را تجربه نکردهاند دچار عوارض دیابت و سندروم متابولیک شدهاند. قرارگرفتن در معرض استرس نابرابری، نهایتا انسانها را از کارایی و بازده در فعالیتهای اجتماعی میاندازد.
مطالعاتی که ما روی حیوانات انجام دادیم نیز مشخص کرد وقتی حیوان در برابر استرس اجتماعی قرار بگیرد، عوامل مختلفی در او ایجاد میشود که باعث پیری زودرس، اختلال حافظه و یادگیری و اختلالات مدیریت سایر استرسها میشود.
حال طبق مطالعاتی که درباره ارزشها و نگرشهای ایرانیان انجام شده، به وضعیت احساس جامعه ایرانی در زمینه نابرابری میپردازیم. در این مطالعه، سؤال کردهاند: عدهای معتقدند در شرایط فعلی، هرکس پول و پارتی نداشته باشد، حقش پایمال میشود، نظر شما چیست؟ ٨٠ درصد از افرادی که بررسی شده بودند، اعتقاد داشتند فقط کسانی در کشور میتوانند به موفقیت برسند که پول و پارتی داشته باشند. کاری نداریم که این نگرش درست است یا نه، تمرکز ما روی این است که بههرحال مردم اینطور فکر میکنند و در معرض این فضا قرار دارند. سؤال دیگر این بوده است که عدهای معتقدند دولت در شرایط فعلی، به همه مردم با یک چشم نگاه میکند، شما موافق هستید یا مخالف؟
٥٠ درصد مخالف، ١٧ درصد مردد و ٣٢ درصد موافق بودهاند. پرسیدهاند احساس امنیت اقتصادی در جامعه ما چگونه است و مردم چقدر میتوانند بدون نگرانی سرمایهگذاری کنند؟ ٢٨ درصد گفتهاند خوب، ٤٧ درصد بد و ٣٣ درصد متوسط. سؤال دیگر این بوده که عدهای معتقدند در جامعه ما قانون درباره مردم و مسئولان یکسان اجرا میشود. ٥٥ درصد کاملا مخالف، ١٦ درصد مردد و ٢٨ درصد موافق بودهاند. پرسیدهاند در شرایط فعلی اگر حقی از کسی ضایع شود، میتواند از طریق قانون به حق خود برسد؟ ٣١ درصد کاملا مخالف، ١٩ درصد مردد و ٤٩ درصد موافق هستند.
درباره عدالت سؤال کردهاند که کدامیک از گزینهها درستتر است؟ الف) ١١ درصد به این گزینه رأی دادهاند که به کسانی که نیاز بیشتری دارند، امکانات بیشتری داده شود. ب) ٢١ درصد گفتهاند به کسانی که شایستگی بیشتری دارند، امکانات داده شود. ج) ٦٧ درصد این گزینه را انتخاب کردهاند که امکانات به طور مساوی بین افراد تقسیم شود. همچنین بسیاری از سؤالات بررسیشده در این پژوهش، حاکی از آن بود که بسیاری از مردم احساس نمیکنند در شرایط عدالت اقتصادی و اجتماعی زندگی و کار میکنند.
ما کاری نداریم این نگرش و این جوابها درست است یا نه، اما فعلا مردم اینگونه میاندیشند و وقتی اینطور میاندیشند، رفتارهای دیگر دولت و مناسبات دیگر اجتماعی را نیز ناعادلانه میدانند. مطالعاتی وجود دارد که میگوید احساس عدالت از خود عدالت مهمتر است.جامعهای که احساس عدالت نکند، استرس اجتماعی بالایی را تجربه میکند که همین موضوع به کاهش مشارکت دامن میزند. یکی از راههای کاهش نابرابری توسط حکومتها، تکیه به نظام مالیاتی است؛ حکومت باید بتواند از کسانی که پول بیشتری دارند، مالیات دریافت کند تا خدمات اجتماعی بهتری ارائه دهد و احساس برابری را در جامعه تقویت کند.
شاید بگوییم هیچکس در هیچ جای دنیا حاضر نیست مالیات بدهد اما باید گفت مالیات را باید بهزور گرفت. من معتقدم باید نظام شناسایی دقیقی برقرار شود؛ برای کسانی که مالیات نمیدهند، تنبیه و برای کسانی که مالیات میدهند تشویق در نظر گرفته شود تا شرایطی برای افراد شکل بگیرد که به موجب آن مالیات خود را پرداخت کنند. در ایران نیز، مالیاتستانی دقیق میتواند برای رفع نابرابریها بسیار مؤثر باشد. چندیپیش وزیر اقتصاد به خاطر گرفتن مالیات از اصناف، از مجلس کارت زرد گرفت ولی واقعیت این است که هیچکس با رضایت، مالیات پرداخت نمیکند و قطعا پرداختکنندگان مالیات، دعاگوی مالیاتگیرنده نخواهند بود.
همه دلشان میخواهد پول بیشتری برای خود نگه دارند ولی عقلانیت حکم میکند برای کاهش نابرابری از افراد دارای درآمدهای بالا، مالیات دریافت کند و با بازتوزیع صحیح آن در اجتماع و بهنفع کمدرآمدها، موجبات کاهش نابرابری را فراهم آورد.