مهدی ملک محمد*؛ به این چند موضوع به ظاهر بیربط، اما در حقیقت با ربط، توجه کنید:
1- در نوروز امسال بیش از نهصد نفر از هموطنان مان در جادههای کشور جان باختند. حدود پنج درصد میزان کشته شدهها با ایام مشابه در سال گذشته کاهش یافت اما میزان مجروحان نسبت به پارسال افزایش یافت و این یعنی تعداد قابل توجهی معلول جامانده از تصادفات رانندگی.
2- در نوروز امسال، سینماهای کشور به لطف حضور دو فیلم طنز «من سالوادور نیستم» و «پنجاه کیلو آلبالو» توانستند رکورد سالهای گذشته را بشکنند و به ترتیب به رقم 10 میلیارد و چهار میلیارد تومان در فروش برسند. فیلمهای جدی و اتفاقا قابل توجه سینمای ایران از جمله «ابد و یک روز» و «بادیگارد» و «کفشهایم کو؟» نتوانستند با این دو فیلم رقابت کنند و اگرچه آنها هم فروش خوبی داشتند اما در ردههای سوم به بعد در فروش قرار گرفتند.
3- به مانند چند سال گذشته، امسال نیز، با چند قنادی و کتابفروشی معروف که در روز موسوم به ولنتاین اقدام به فروش کیک و شکلات و کتاب عاشقانه با طرح قلب کرده بودند برخورد جدی شد.
4- شادکامی در میان ایرانیان عنصر غایب است. این را تحقیقات موسسات مختلف جهانی نشان میدهد که رتبه ایران از این لحاظ در بین کشورهای جهان سالهاست که بین نود تا صد و پنجاه بالا و پایین میرود.
این چهار موضوع با هم چه ربطی دارند؟ جامعه ایرانی سالهاست که در حوزه «امید» که یکی از مهم ترین عناصر ارتقای سلامت روان است با مشکل روبروست. تمامی شواهد روان شناختی نشان میدهد که ایرانیان نسبت به آینده مثبت امید اندکی دارند و در این میان تلاشهایی میکنند برای اینکه بتوانند این امید را حفظ کنند. تلاشهایی از جنس رای به رییس جمهوری که شعارش را امید انتخاب کرد و کاندیداهای مجلسی که در لیست امید بودند. اما آنچه هنوز در مرحله بحرانی است، امید است.
این را آمار بالای تصادفات نشان میدهند که به قول دکتر جرالد وایلد، روان شناس کانادایی، اینکه راننده ای پایش را بیمحابا بر روی پدال گاز میگذارد و در جاده بیتوجه به خستگی و خواب آلودگی میراند نشان از آن دارد که امیدی به آینده ندارد وگرنه کیست که در انتظار آینده ای پرامید باشد و جانش را به خطر بیندازد. اما امید چه اهمیتی دارد و چرا باعث اتفاقات بالا میشود؟
زندگی هر جامعه ای مانند راه رفتن در بیابان است. روان شناسان در سالهای اخیر باور دارند که تنها و تنها و تنها وجود چاههای آب شیرین در فواصل نزدیک به هم در این بیابان است که انسان را به پیمودن بقیه راه امیدوار میکند.
این چاههای آب شیرین چیستند؟ این چاهها هر آن چیزی هستند که انسان را از جدیت و تلخی زندگی روزمره رهایی بخشد؛ تفریح، معاشرت با دوستان و خانواده، عبادت، کسب خودانگیخته دانش و غیره.
لذت زندگی به وجود همین چاهها است وگرنه انسان در این بیابان میبرد و کارش به نوشیدن هر مایع زهرآگینی میکشد که توان او را کمتر میکنند. مایعاتی که در بهترین حالت آب شور هستند و نه تنها تشنگی او را کاهش نمیدهند بلکه افزونتر میکنند.
امید یعنی همین رسیدن به چاههای آب شیرین و امید بزرگ یعنی پیمودن درست راه در این بیابان است. تنها آنهایی این بیابان را به درستی میپیمایند که از چاههای آب شرین در راه برخوردار شده باشند.
وقتی در جامعه ایرانی مدام جلوی تفریح گرفته میشود و مدام به امر ریاضت دعوت میشود و مدام در حریم خصوصی انسان ایرانی دخالت میشود نتیجه همان میشود که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردم و البته بسیاری موارد دیگر که به آن اشاره نکردم مثل افزایش مصرف مواد مخدر و صنعتی، بزهکاری، مدرک گرایی صرف بدون دانش و غیره.
فقر در یک بینش روان شناختی یعنی نبود چاههای آب شیرین. در این نگاه یک فرد به ظاهر ثروتمند هم میتواند فقیر جلوه کند که فقط به کار و حرص و آز اهمیت میدهد و یک فرد به ظاهر فقیر میتواند ثروتمند جلوه کند که اهمیتی وافر به تفریح و معاشرت مثبت با دیگران و یک زندگی عاشقانه میدهد.
در این میان، سیاستگذاران تقریبا نه تنها چاهی در بین راه انسان ایرانی ایجاد نمیکنند بلکه سعی میکنند برخی از چاهها را هم کور کنند. رسانه ملی در این سالها دیگر به مثابه چاه آب شیرین عمل نمیکند، طنز فاخر جای خود را به هجو داده است، معاشرتها جای خود را به فضای مجازی داده اند، خانواده حضور قدرتمند و دلگرم کننده و حمایت گری ندارد، بسیاری از تفریحات نیاز به مقدار زیادی پول دارد و سیاست که از جنسی خشن برخوردار است.
تقریبا در تمامی ساحت زندگی انسان ایرانی سایه انداخته است. همین میشود که امید از دست میرود و هر تعطیلات به مثابه جنگی تمام عیار در جادههای کشور قربانی میگیرد و فیلمهایی که فقط اندکی از جدیت زندگی در این جامعه از آن خبری نیست فروش قابل توجهی دارند و شادی از جامعه میگریزد و جامعه میماند و بیابان بدون چاه آب شیرین و راهی که باید رفت.
* روانشناس