bato-adv
کد خبر: ۲۷۲۹۲۶

مرثیه‌ای بر رویای داماش

تاریخ انتشار: ۱۰:۴۴ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵
یادداشت دریافتی- مصطفی نعیمی؛ یکی از طرفداران دو اتشه تیم ابی پوش پایتخت بود. به مرور زمان با بالا رفتن درک و فهم اجتماعی دریافت که در هیاهوی تبلیغات تلوزیون و مطبوعات ، تیمی در قلب استان حضور دارد که نیاز به حمایت او دارد.

 این گونه بود که هرگاه، حتی تیم ابی پوش تهرانی در برابر تیم استان او قرار میگرفت برای تیم خود گلو پاره میکرد نه تیم پایتخت.

حال فرقی نمیکرد نام آن تیم چه باشد، استقلال شهرداری، پگاه، داماش ...

طرفداری از تیم های گیلانی برای من و خیلی از دوستدارانشان تبدیل به یک مساله هویتی و حیثیتی شده است.

آن را قسمتی از هویت و افتخار شهر، و به نوعی معرف شهر به ایران عزیز میدانیم.

شاید خواننده این مطلب از خود بپرسد که چرا از طریق یک تیم فوتبال میخواهید خود را به جامعه ایرانی بشناسانید.

 شما که دارای اب و هوای منحصر بفرد و امکانات بی نظیری همچون کوه و دریاه هستید که هرکدام خود میتواند به تنهایی معرف بسیار مناسبی باشد.

ولی نویسنده این مطلب بنا به دلایلی که در ادامه شرح خواهم داد چنین نظری نداشته و ندارم.

در مورد اب و هوای مناسب که جای شکی نیست بسیار مناسب است ولی به هیچ عنوان از این ظرفیت به درستی استفاده نشده است.

همیشه شمال کشور را به چشم مکانی دیده اند که یک روز بیایند کمی لب ساحل بنشینند و مقداری خوراکی های مختلف میل نمایند و برگردند به شهرشان بگویند رفتیم ویلایمان در شمال حالی کردیم و بازگشتیم.

نه خبری از یک اثر هنری منحصر بفرد در کلامشان دیده میشود نه تعریف از تفریحگاه مناسبی در تجربیاتشان و نه خاطره ای از فرهنگ خاص مردمان شمال در سخنانشان.

این شهر را به نوعی یک هتل سر راهی میبینند که اتاقی از آن را برای خود خریداری کرده اند و در ایام بیکاری سری به آن میزنند.

البته حق دارند.

به لطف مسئولین استان، استانی با این پتانسیل بالای زیست محیطی، هیچگونه امکانات رفاهی مناسبی که ندارد هیچ پ، برسر راه همان اندک امکانات بخش های خصوصی نیز سنگ اندازی میکنند.

استانی که به لطف همان مسئولین همیشه جزو بالاترین آمار بیکاری کشور میباشد.

این گونه شناخت استان برای من و خیلی از هم استانی های من گران تمام خواهد شد.

روزی تیمی داشتیم به نام داماش که افتخار شهر و استان ما بود. حال هر اسمی که میخواست داشته باشد.

ولی برای ما فقط یک نام را تداعی میکرد. رشت

در دورانی که صدا سیمای ملی به طور مداوم تبلیغ طرفداری از دو تیم پایتخت را میکند قلب ما فقط برای تیم شهرمان میزند.

داماشی که بارها تیم های پرطرفدار پایتخت و تیم های تراز اول کشور با بازیکنان میلیاردیشان را در خانه و خارج از خانه شکست داده و افتخاراتی را کسب کرده.

حتی به فینال جام حذفی نیز راه یافتیم. که به هیچ عنوان اتفاقی نبود و تنها با بی تجربگی و ابهاماتی که جای نقل آنها در این مطلب نمیگنجد جام را نتوانستیم کسب نماییم.

شاید اگر در اصفهان، خوزستان، تهران و یا ... میبودیم و از پولهای بیت المال که از کارخانه های دولتی کسب میشد  نصیبی میبردیم، نیازی نبود این گونه دست به تاراج نخبگان خود بزنیم و افتخارات را دور از دسترس خود ببینیم.

شاید همچون تیم های تبریز، شیراز، انزلی و ... نظامی بودیم و سرباز بازیکن میگرفتیم  حال روزمان  این نمیشد.

فصلی نبود که بگذرد و حدود هفت، هشت بازیکن طراز اول خود را از دست نداده باشیم.

اگر نگاهی به تیم های قهرمان ده فصل اخیر لیگ برتر بیندازید خواهید دید که حداقل تغییرات را در ترکیب خود داشته اند.

حال روز تیم های استان ما، بارزترین مثال برای روشن شدن کم کاری مسئولین استان میباشد.

روزی که که ملوان و داماش به لیگ های پایین تر سقوط کردند، غبار غم کل استان را فرا گرفت.

و بزرگترین مشکل هردو تیم داماش و ملوان عدم تامین منابع مالی مناسب است که این مطلب خود بازمی گردد به عدم توانایی مسئولین در توسعه زیر ساخت و ایجاد بستر مناسب جهت جزب سرمایه گذار خارجی.

ولی تیم ما همانند خیلی از تیم های دیگر نیست که محو شود و کسی سراغی از آن نگیرد. تیم  ما نتیجه سالها خون دل خوردنمان است.

قسمتی از هویت نانوشته شهر ماست.

غم ان غم ماست.

فرزندی است که امروز در مقابل دیدگان ما به پرتگاه نابودی میکشانندش.

ایستاده مردن حق ماست.
مجله خواندنی ها
مجله فرارو