هربار كه مسأله انتخابات مطرح ميشود، نزد بخشي از مردم اين پرسش طرح ميشود كه چرا بايد رأي داد؟ چه فايدهاي دارد؟ همه مثل هم هستند؟ از پيش معلوم است كه چه كسي بايد انتخاب شود، پس چه نيازي به حضور ما دارد؟ شناسنامه من پاك پاك است! اين نظرات و پرسشها هميشه بوده و هست و كسي هم كه نخواهد در انتخابات شركت كند، كاري به پاسخهاي دادهشده ندارد، ولي شايد كساني باشند كه اين پرسشها براي آنان موضوعيت دارد و لذا پرداختن به مسأله واجد اهميت است. از چه منظري ميتوان وارد انتخاب شد و مشاركت کرد؟
به گزارش شهروند، 12 سال پيش كه مرحوم آقاي هاشمي نامزد انتخابات شد، برخي از این افراد قاطعانه انتخابات را مسخره كردند و مدعي شدند كه نتيجه از پيش معلوم است و چه شركت كنيد و چه شركت نكنيد، آقاي هاشمي رئيسجمهوری است. هنگامي كه انتخابات به دور دوم هم كشيد، همين را گفتند ولي زماني كه آقاي هاشمي انتخاب نشد، زبانشان بند آمد، ولي هيچگاه حاضر نشدند كه به اشتباه راهبردي خود اذعان كنند كه شناخت آنان از معنا و مفهوم انتخابات در ايران اشتباه است. اشتباهي كه پيش از آن در ١٣٧٦ و ١٣٨٠ و سپس ١٣٨٨ و ١٣٩٢ نيز تكرار شد، ولي خوشبختانه اينبار كمتر شنيده ميشود كه با اين استدلال بخواهند انتخابات را نفي كنند.
گفته ميشود كه همه مثل هم هستند. اين نيز اشتباهي آشكار است. كافي است نگاهي به برنامههاي نامزدها و نقدهاي آنان عليه يكديگر بيندازيم. درمواردي آنان در دوقطب مخالف يكديگر سير ميكنند. متفاوت يا شبيهبودن يك امر نسبي است. چگونه ميشود شخصي مثل آقاي هاشمي را با احمدينژاد شبيه دانست. بهطور قطع آنان از دو نحوه بينش و دو تجربه و دو تاريخ و پیشینه گوناگون برخوردارند و درتمام زمينههاي اجتماعي، سياسي و اقتصادي راهبردهاي متضادي دارند. مستقل از اينكه كداميك را بپذيريم، بايد گفت كه نامزدهاي انتخابات همه يكجور نيستند.
درهمين انتخابات، نميتوان روحاني و جهانگيري را مشابه قاليباف و رئيسي دانست. آنان دربسياري ازموارد در دوقطب به نسبت متضاد قرار دارند. درباره موثربودن انتخابات ايران از يكسوی ديگر هم ميتوان نظر داد. تمامي انتخاباتي كه از سال ١٣٧٦ تاكنون انجام شده، به نوعي متاثر ازحضور مستقيم مردم بوده است. همه آنها نيز بشدت اثرگذار بوده و ريل اداره كشور را به كلي تغيير داده است. پس چگونه ميتوانيم چنين واقعيتي را كه همه به صورت آشكار ميبينند و لمس ميكنند، ناديده گرفت؟
يكي ديگر از اشتباهات برخي از افراد اين است كه گمان ميكنند قدرتي كه ازطريق رأيدادن منتقل ميكنند، لزوما به نفع آنان به كار نميرود. اين نيز اشتباه است. هرجامعهاي كه مردمش درعرصه سياسي و انتخابات حضور داشته باشند، نوعي از قدرت را به مديران خود منتقل ميكنند كه سوءاستفاده كامل از اين قدرت امكانپذير نيست. قدرت ناشي از آراي مردم و دموكراسي ماهيتي دارد كه مانع از سوءاستفاده بيحد و اندازه صاحبان آن از اين نوع قدرت ميشود، ولي مهمتر ازهمه اين است كه اين قدرت به دليل ماهيت آن قابل بازپسگيري است. به همين دليل دركاربرد آن رعايت خواهند كرد.
علت ديگري كه در دفاع از مشاركت سياسي و انتخابات ميتوان گفت؛ اين است كه انتخابات كمضررترين شيوه برای حل اختلافات سياسي است. جامعه ايران ازفقدان شيوههاي مدني براي اختلافات خود در رنج است. انتخابات مهمترين نهاد حل اختلاف درحوزه سياسي است. اگر اين نهاد نباشد، ستيز جاي حل مسالمتآميز را خواهد گرفت. همين الان ميبينيم كه نوعي از رقابت حاد ميان نيروها وجود دارد، ولي اميد همه ما دراين است كه با انجام يك انتخابات سالم مردم به داوري دراين اختلاف مهر پايان بزنند. فقدان این نهاد است که برخی ازکشورهای منطقه را دچار بحرانهای حاد و درگیری کرده است.
علت ديگر، دفاع از افزايش مشاركت، اهميت حضور و قدرت مردم در دفاع از اعتبار كشور است. شايد درشرايط صلح يك رأيدادن نقش پيشگيرانهاي در منتفيكردن حضور درجبهه جنگ را ايفا كند. ملتي كه بالاي ٨٠درصد مردمش با رضايت خاطر وارد انتخابات شوند، پيام دفاعي روشني به جهان ميدهد كه از دهها موشك و هواپيما نقش بازدارندگي بيشتري دارد.
با وجود تمام اينها، دليل اصلي اين يادداشت براي دفاع از مشاركت در انتخابات چيز ديگري است؛ اين دلیل بنياديترين گزاره درجامعه مدرن است. «مشاركت حلال مشكلات است.» برخيها گمان دارند كه رأيدادن به يك نفر، مثل پولدادن به اوست و او هنگامي كه صاحب پول شد، ميتواند هرطور كه خواست آن را خرج كند، ولي رأيدادن چنين ماهيتي ندارد. رأيدادن به افراد تا حدي مثل آموزشدادن به آنان است كه آموزشگيرنده، به رنگ آموزشدهنده درميآيد. ما با مشاركت و رأيدادن خود، نامزد پيروز را به رنگ خود درميآوريم. ما با رأيدادن خود معجزه ميكنيم و ديگران را به بهترين شكل تغيير ميدهيم.
مسأله فقط رأيدادن نيست، اگر رأي بدهيم و فراموش كنيم و تا ٤سال ديگر پيگير رأي خود نباشيم، طبعا اثرگذاري اندكي خواهيم داشت، ولي به ميزاني كه درجامعه خود مشاركت ميكنيم و از كوچكترين روزنهاي كه براي اثرگذاري و مشاركت پيدا ميشود، استفاده ميكنيم، به همان اندازه ديگران را متحول ميكنيم. نگاهي به سرنوشت نامزدهاي اصولگرا بيندازيم تا روشن شود كه نياز آنان به گرفتن رأي ازمردم، ادبيات و ارزشها و رفتارهاي آنان را تا چه حد دچار تغيير كرده است.
به تغييرات افرادي كه در انتخابات شركت ميكنند تا از مردم رأي بگيرند، نگاهي بيندازيم و آن را با ساير افرادي كه هيچگاه درمعرض انتخاب قرار نميگرفتند، مقايسه كنيم. گروه دوم مثل اشياي غيرقابل تغيير ميکنند، ولي افرادي كه درمعرض رأي بودهاند، دچار تحولاتي شدهاند و سعي داشتهاند خود را با جامعه و مطالبات آن تطبيق دهند. اين همان رنگي است كه رأيدهندگان با رأي خود بر بوم سياست كشور ميپاشند.
مگر ما چيزي بيش از اين ميخواهيم؟ البته ممكن است شرايط ايدهآلتري را مطلوب بدانيم، ولي همان شرايط هم از خلال مشاركت به دست ميآيد. كافي است فضاي عمومي سياست در ايران امروز را با دودهه پيش مقايسه كنيم تا به اين تفاوت پي ببريم. اميدواريم كه روزجمعه همه با هم پاي صندوقهاي رأي حاضر شويم و اراده مردم خود را نشان دهيم و بوم سياست ايران را به رنگ مردم نقاشي و رنگآميزي كنيم.