bato-adv
کد خبر: ۳۲۲۹۶۱

زندگی تلخ مردی که عاشق دوست همسرش شد!

از خدمت سربازی که آمدم روزی نگاه های جذاب دختری زیبا مرا میخکوب کرد. آن دختر پرشور که جذابیت های ویژه ای داشت در همسایگی ما زندگی می کرد. در یک نگاه عاشق «شیما» شده بودم و ساعت های زیادی را در کوچه قدم می زدم تا یک بار دیگر از نگاهش سیراب شوم.
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۷ - ۲۸ تير ۱۳۹۶
خراسان از قول مرد40  ساله ای که به کلانتری شهر مشهد مراجعه کرده است، نوشت: از خدمت سربازی که آمدم روزی نگاه های جذاب دختری زیبا مرا میخکوب کرد. آن دختر پرشور که جذابیت های ویژه ای داشت در همسایگی ما زندگی می کرد. در یک نگاه عاشق «شیما» شده بودم و ساعت های زیادی را در کوچه قدم می زدم تا یک بار دیگر از نگاهش سیراب شوم.
 
او در حالی که بیان می کرد باورم نمی شود آن نگاه های عاشقانه به چنین نفرتی تبدیل شود، گفت تصمیم به ازدواج گرفتم و موضوع را با خانواده ام مطرح کردم اما مخالفت شدید آن ها، آب سردی بود که به رویم ریخته شد. خانواده ام راضی به این ازدواج نمی شدند. من که همه راه ها را بسته می دیدم با یک تصمیم دیوانه وار و احمقانه خودم را از پشت بام یک ساختمان نیمه کاره پایین انداختم و دست به خودکشی زدم ولی تنها دست و پایم شکست و از این حادثه جان سالم به در بردم.
 
هیچ کس باور نمی کرد آن جوان آرام و سر به زیر این گونه جانش را به خاطر عشق یک دختر فنا کند. بدین ترتیب پدر و مادرم به ازدواج ما رضایت دادند اما هیچ حمایتی از زندگی نوپای من نکردند. بیکار بودم و پولی هم نداشتم.
 
به پیشنهاد همسرم مقداری از جهیزیه اش را فروختیم و کارگاه تولیدی کوچکی راه انداختیم. خیلی زود شانس به من رو کرد و کارم رونق گرفت به طوری که در مدت کوتاهی از وضعیت مالی خوبی برخوردار شدم. در همین حال خواسته های همسرم نیز رنگ و بوی دیگری گرفت. میهمانی های شبانه، خریدها و بریز و بپاش هایش شدت گرفته بود. حتی پول های زیادی را صرف جراحی های زیبایی اش می کرد اما بدتر از همه این ماجراها بدبینی شیما نسبت به من بود. چرا که من قبل از ازدواج با او، با دختران دیگری نیز رابطه داشتم و شیما با اطلاع از این موضوع احساس می کرد به او خیانت می کنم.
 
در همین اوضاع و احوال به یکی از دوستان شیما که با ما رفت و آمد داشت پیشنهاد دوستی دادم چرا که احساس می کردم به او علاقه مند شده ام. آن دختر نه تنها بسیار ناراحت شد بلکه موضوع را با همسرم در میان گذاشت از آن روز به بعد زندگی ما به جهنم تبدیل شد، به طوری که در حین دعوا و کتک کاری بسیاری از لوازم منزل را می شکستم. چند روز قبل هم دختر 16 ساله ام هنگامی که ما مشغول دعوا و کتک کاری بودیم دست به خودکشی زد و رگ دستش را برید.
برچسب ها: زندگی عاشق همسر
bato-adv
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۴:۴۲ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۸
کلا اکثرا جوونای ما تو دانشگاه و خیابون خراب میشن !
خیلی راحت دوستی و ول گشتن رو یاد میگیرن و بعد حتی در دوران متاهلی سر و گوششون می جنبه و اونقدر خانوم بد حجاب و مرد هرزه تو خیابون ها زیاده که کافیه فقط سر تکون بده ...
اینجور که بوش میاد ما یا باید کلا اسلامی باشیم یا غربی و ازدواج واجب نباشه و بدون ازدواج رابطه جنسی آزاد بشه !!!
وگرنه هرروز شاید این مسائل و طلاق های قارچی هستیم
بهاره
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۸
اولش کلی بدی زنشو میگه بعد خیلی مظلوم وار ماجرای خیانتشو
مهدی مهدی
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۸
خدایا مارو از شر هوس مصون بدار. بلند بگین آمین :/
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۸
حکایت تکراری بی جنبگی نو کیسه های تازه به دوران رسیده
یا رب مباد که گدا معتبر شود
گر معتبر شود از خدا بی خبر شود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۲:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۸
یک لحظه هوسرانی یک عمر پشیمانی
مجله خواندنی ها
انتشار یافته: ۵
bato-adv
bato-adv
bato-adv
bato-adv